به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    3,077
    سطح
    34
    Points: 3,077, Level: 34
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    درود:
    درد من درد بي دردي ست هر كس مداواگر است به سوي من روي كند ...
    دوستان عزيز من انساني هستم كه هيچوقت مشكلاتم رو با كسي در ميون نگذاشتم و هميشه هم توصيه ميكردم رازها رو فاش نكنيد و پيش روان شناس ها هم نريد! و تست روان شناسي هم جز براي سرگرمي سالم! نزنيد چون احتمالي است و به قول دكارت هرانچه احتمالا درست است احتمالا خطاست پس چرا زمام رو به كسي يا چيزي بديم كه احتمالي است و بعد هم بر اثر تلقين از نتيجه حاصل خط بطلان به خودمون كه قبلا ساخته بوديم بكشيم با نتيجه اي كه فكرش رو نمي كرديم!
    امروز اومدم اينجا كه كمي بگم و شايد اگر كسي بود پاسخي بشنوم(ببينم)
    اصولا من انسان فوق العاده جمعي گرا و در واقعيت فوق العاده منزوي هستم!
    اجتماع رو براي اموزش و شايد تفريحي لحظه اي ميخوام كه البته فكر ميكنم شايد اصل جمع گرايي هم همينه و انزوا رو براي خودم ميخوام چون خودم همه چيز براي خودمم كس را فرياد رس نيست!
    خلاصه كلام اينكه در خانواده اي بزرگ شدم كه هيچ شباهت اخلاقي بين من و هيچ كدوم از اعضاي خانواده نيست نه خانواده خودم يعني درجه 1 پدر مادر و...و نه بقيه اطرافيان كه نسبت فاميلي دارند هميشه تمايزي رو احساس ميكردم يك خلا دروني كه اين خلا هيچوقت پر نشد در دوران بچگي منزل بزرگي داشتيم و من براي ترس از تاريكي نيمه شب ها به انتهاي حياط كه چراغ نداشت ميرفتم و با وجود اينكه سگ من به بوته ها پارس ميكرد و گارد ميگرفت من هم بچه بودم ولي فرار نميكردم اونقدر واي ميستادم تا طعم ترس رو بچشم و اين بود كار بيشتر شب هاي من روزها هم اگر كسي بود باهاش بازي ميكردم وگرنه تو اتاقم با بالش دژي ميساختم و خودم تنها بازي ميكردم يك سال قبل مدرسه تمام درساي سال اول رو بلد بودم پيش دبستاني و مهد كودك هم به عمرم نديدم سر كلاس خيلي حوصلم سر ميرفت ذهنم براي حفظيات خوب بود فكر كنم 6سالم بود كه پرچم همه كشورها رو بلد بودم هميشه تو جمع فاميل و دوستا من و ميزدن تو سر بچه ها مي گفتن از... ياد بگير ببين چقدر مودب و...
    براي من فرقي نداشت فقط بابام خوشحال ميشد چون ميگفتن اون خوب تربيت كرده ولي من هيچوقت نفهميدم كه پدرم من و چطور تربيت كرد!
    بچگي گذشت و خانواده پدرم كه نماز ميخونن! مدام به من ميگفتن بايد نماز بخونم و...منم هروقت ميرفتم خونه پدر بزرگمينا فقط الكي دولا راست ميشدم و به گل هاي فرش نگاه ميكردم كه چندتان و چه شكلين عذابي بود برام. چون نميدونستم دليل اين نمازا چيه...
    بزرگتر كه شدم ديدم مدام هرچند وقت يكبار دوستان دسته اي عوض ميشن! يك دفعه جمع طور ديگه اي ميشه و من هم ميتونستم باهاشون بسازم ولي عادت كرده بودم كه هي دوستام و عوض كنم شايد چيزي رو كه ميخواستم بهم نميدادن!
    تو سنين 13..15 سالگي اين حدودا يك دفعه از درون خورد ميشدم دليلش رو نمي فهميدم اما ارزوي مرگ و نيستي رو داشتم تو اتاقم فكر ميكردم كه اگر به فلان هدفم برسم چه اتفاقي ميفته چي ميشه و همه اينا رو كنار هم ميچيندم و به هيچ ميرسيدم چيزي نبود كه ميل من رو ارضا كنه و غمزده ميشدم از اين هستي ...
    من هيچوقت ميلي نداشتم كتاب درسي بخونم سال 4دبستان يك كتاب جيبي داشتم از انتشارات همراه كه توش پر اسم دانشمندان و كارهاشون بود من بدون اينكه يك (و) جا بندازم همه رو حفظ بودم 1-2 بار ميخوندم ديگه تموم بود هروقت اخر زنگ ها بيكار بودم_(دبستان كه شوخيه واقعا همش بيكاريه)من بلند ميشدم و حفظي اون خطوط رو ميگفتم دبيرم اولين بار تعجب كرد گفت اينا چيه از كجا خوندي با اينكه با من خيلي لج بود و دوست داشت سري به تنم نباشه! و معدلم رو به خاطر درس مدني!! در اخر داد 19:90 و خورده اي ولي اون لحظات خيلي چشماش گرد ميشد البته من بيشتر چون به نظرم طبيعي بود ادم اينا رو حفظ باشه خلاصه كتاب رو ازم گرفت و ديگه ام بهم نداد عجب ادم پرويي بوده ها!(اون كتاب و از كمد پدربزرگم يعني پدر مامانم برداشته بودم يك كتابم بود داستان هاي انتوان چخوف الان يكي 2تاش يادمه و كتاب ديگه اي كه باهاش اشنا شدم رباعي خيام بود به دلم نشست وقتي اون موقع ها شعرهاش و ميخوندم ولي فقط از كمد همون كتاب همراه و برداشتم براي خودم!)
    خلاصه داشتم ميگفتم دوست نداشتم درس مدرسه بخونم درسام خوب تا 3 دبيرستان همش اسون بود احتياجي به خوندن نداشت معدلمم كه تا 3دبيرستان 19 به بالا بود هميشه فقط يكبار 2 راهنمايي ترم اول شدم 18:80 و خورده ايش يادم نيست كه از فرط عصبانيت نقاشي كردن رو دليل دونستم و ديگه از اون زمان دست من به نقاشي نرفت! با اينكه خيلي نقاشي و دوست داشتم و دارم ترم دوم هم خيلي بالا شدم معدل ترم اولمم كشيد بالا تو معدل كل...
    كم كم ديگه دغدغه فكري من اين شد كه روزگار جبر يا اختيار اصلا هستي يا نيستي نيرو يا انرژي و...1دبيرستان بود فكر كنم رفتم كلاس نجوم خيلي دوست داشتم از بچگي علاقم بود تو مقدماتي كه بودم كلي نظريه داشتم كلاس زبان و واسه نجوم ول كردم هرچي همه گفتن زبان من گفتم نجوم!
    (با هم تداخل داشتن ساعتاشون)
    يك مشكلي پيش اومد من نتونستم چند جلسه برم ي روز زنگ زدم به دوستم گفتم كي امتحانشه گفت فردا!!! من هم كه نه درس اون چند روزو داشتم نه ام خونده بودم فرداش رفتم استادم تعجب كرد گفت چرا اومدي ميخواستم بگم با پسرا امتحان بدي چند روز ديگه نبودي و...من ام گفتم نه و امتحان دادم از كلاس 3نفر قبول شديم رفتيم براي نجوم تكميلي!!
    اين دفعه كلاسش فرق داشت همه دانشجوي فيزيك دانشگاه سراسري اينجا بودم سطح خيلي بالا رفته بود واقعا باورم نميشد تو يك لول اينقدر عوض شه محيط!خلاصه من هيچي نفهم! وسط اونا نظريه پردازيم ميكردم در كل خوب بود عالي بود!
    اصلا واسه چي الان اينو گفتم؟!
    بعد فكري من خيلي فرق كرد واسه نجوم نه در كل ميگم! من ديگه براي هرچيزي دليل ميخواستم براي اثبات وجود خدا براي اثبات درستي و نادرستي اديان براي تك تك گفته هاي انسان ها يك دفعه ديدم زهي خيال باطل اين همه انسان گرد چي ميگردن تاسف خوردم و كاري جز همون تاسف از دستم بر نميومد شك گرايي شديدي داشتم و دارم...ديگه از سوم هم اونطور كه بايد درس نخوندم و افت درسي داشتم الان هم پيش دانشگاهي هستم نميخواستم درس بخونم نميخواستم خودم رو اسير اين مهملات دنيا كنم بهر چي اخه؟!
    سعي كردم وارد هر چيزي بشم تا ببينم متعلق به چي هستم
    اتئيست شدم باز چندي به عرفان دامن زدم افاقه نداشت مكتب ها و...
    خيلي وقت ها حسرت ميخورم به ادم ها كه چقدر ساده زندگي ميكنند با چه مشكلاتي كه واقعا مشكل نيست دست و پنجه نرم ميكنند! يك مدتي فهميدم كه همه ديوانه اند و باز شك كردم و بهتر دونستم خودم رو ديوانه بدونم و الان درگيرو دار اين همه كتاب كه مجبورم امسال بخونم براي كنكور كه جبر بدي هست و عدم علاقه به هيچ كدوم از اين مشاغل و...با خودم ميگم كاش انساني بودم و رشته حقوق ميخوندم بلكه بتونم از نا عدالتي بين انسان هايي كه فرومايه كردن اونها رو دفاع كنم اما ميبينم رشتم رياضيه حالا تصميم هست كه ازاد انساني هم شركت كنم ...اما درد من اينها نيست هر درد روحي دردهاي جسماني رو هم براي من داره كه واقعا اين دوگانگي و دوقطبي بودن فكريم رو احساس ميكنم روحم ازرده هست و بالي هم براي رهايي نيست به ناچار زندگي ميكنم و نفسي ميكشم و از اين همه سردرگمي بيزار شدم اين زندگي هاي عادي اين رنج هاي كاذب اين جنگ ادميان براي همزيستي مسالمت اميز!! من رو متعجب ميكنه و كسي هم نيست كه بفهمه من چي ميگم و چي ميخوام همونطوري كه خودم هم نمي فهمم و اين كج فهمي ها و نافهمي ها من رو به تاريكي ميبره و اين تاريكي ها اينقدر در هم تنيده شدن كه جاي هيچ روزنه نوري رو براي اميدي كم باقي نگذاشتند
    مشكل من با دنيا چيه!؟!
    خيلي صحبت كردم اين در ايين من نيست
    تا درودي ديگر.

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    سلام دوست عزیز ... به تالار همدردی خوش آومدی.....خوب هستی دوست عزیزم..
    چقدر خوب و شیرین حرف می زنی چقدر از ته دل حرف می زنی چقدر راحت حرف می زنی به دور از هر تعصبی..... چقدر با صفایی تو.....
    باور کن با حرفات گریه کردم ... باور می کنی؟؟؟
    آره ذهن منم درگیر همین مسایل بود و الان هم بعضی اوقات سراغم می یان.....
    دوست عزیز فکر نکنم دیگران بفهمن چی می گیم همان طور که خودمون نمی فهمیم از این دنیا چی می خوایم....
    چند سال قبل حال و هوای تورا داشتم(چه حال خوبی بود چه شوقی داشت) اینکه تنها مشکل و فکرم همین سوال ها بود اما ......... آدما عوض می شونن و روزگارو هم عوض می کنند..
    دیگر در آن حس و حال نیستم اما دلم برای آن حس و حال آن شک ها آن سوالات تنگ شده.....
    چی بگم... هیچی دیگه نمی گم... جز این:
    "من و تو همیشه در حال فراموش کردنیم....... از خودمان گرفته تا............ادامه اش نمی دهم خودت فکر کن چرا؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    3,077
    سطح
    34
    Points: 3,077, Level: 34
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    [/quote][/quote]سلام دوست عزیز ... به تالار همدردی خوش آومدی.....خوب هستی دوست عزیزم..
    هزاران درود بر تو سپاسگذارم حال ما اباد و ويران است
    باور کن با حرفات گریه کردم ... باور می کنی؟؟؟
    بله من به هر كلمه شما باور دارم
    چند سال قبل حال و هوای تورا داشتم(چه حال خوبی بود چه شوقی داشت) اینکه تنها مشکل و فکرم همین سوال ها بود اما ......... آدما عوض می شونن و روزگارو هم عوض می کنند
    حتما شنيدي مولانا ميگه اين ناله تو وجود همه هست هركسي يك جوري به طريقت خودش ني لبك فراق و ميزنه...
    ميدوني دقيقا همينجاست كه راه ها جدا ميشه چون سنگيني اين فشار بي وزني! روحت رو حس كردي بهت دارم ميگم كه اين احساسات و سوالا و...در همه بوجود مياد حالا به هر شكلي فرق نداره اما وقتي پاسخي پيدا نميشه صورت سوال پاك ميكنيم و بعد هم عادت معهود انسان كه ميگيم:روزگار و خدا و...اما واقعا حقيقت اينه كه ما ميگيم؟! نه من اينطور فكر نميكنم پس كساني كه همچنان موندن تو اون تاريكي وجودي و يا گم شدن يا در بين تاريكي راه و پيدا كردن و به تلالو يي رسيدند وصف ناپذير اونها چي؟!
    من نميخوام يادم بره كه جواب سوالام و نگرفتم نميخوام براي عدم اگاهي يك بار ديگه متناسخ شم و برگردم ...
    من و تو همیشه در حال فراموش کردنیم....... از خودمان گرفته تا............ادامه اش نمی دهم خودت فکر کن چرا؟ [quote]
    اين عبارت خلاصه حرفام بود كه گفتي ...
    حضورت انرژي خالصي بود در بين اين همه انبود گمراهي من
    سپاس

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    سلام
    خودتون مشکلتونو خوب گفتین ولی بهش توجه نکردین و یا بهش فکر نکردین
    بی دردی
    خوندن کتابای مختلف و اشنایی با نظرات بزرگان و حتی فکر کردن به اونا خیلی عالیه ولی به نظر من تا این تفکرات با یک درک عینی از جامعه و جهان همراه نشه نتیجه ای نداره و این دقیقا مرحله بعدیه که اگه به درستی انجام بشه از شما یک متفکر بزرگ میسازه.
    اگه به زندگی خیلی از بزرگای خودمون نگاه کنین (مثلا ملا صدرا) میبینین که در سنین پایین مثل شما مطالعه زیادی داشتن و تمام نظریات قبل از خودشونو میدونستن.
    شما باید با جامعه اشنا شید باید برید داخل مردمی که به قول شما خیلی عادی ودچار روزمرگی هستن. باید تمام مشکلات ودردهایی که ممکنه برای انسان بوجود بیادو ببینید و اشنا بشی. حتی باید خودتو با اونا درگیر کنی و ببینی با این مشکلاتی که به قول شما اصلا مشکل نیست میتونی کنار بیای و دست و پنجه نرم کنی.
    حرف زیاد دارم ولی فعلا بسه. لطفا نظرتو بگو تا ببینم با اینا موافقی یا نه؟

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    3,077
    سطح
    34
    Points: 3,077, Level: 34
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    درود بر شما
    من به اين بي دردي خودم فكر كردم و خيلي سخت هم برام بود كه اسم اين همه درد رو بي دردي بگذارم و از اين جهت كنار اومدم با اين اسم كه حقيبقت ! هم هست بخاطر اينكه در تناقض هست با دردهاي اطرافيانم البته نمي خوام بگم همه رو درگير يك سري مشكلاتي ميدونم كه فاقد ارزش هستند نه اين نيست واقعا و حتي هميني هم كه شما ميفرمائيد كه درگير اين مشكلات كنم خودم رو و...من يك وقت هاييم رو به كنكاش افراد ديگه اختصاص ميدم به مشكلاتي كه ميگن دارن و روشون فكر ميكنم و گاهي به خودم ميگم حداقل ادم هامشكلاتشون و رنجي كه حاصل از زايش اون مشكل هست رو ميبينن با بزرگنمايي فطري درونيشون در عين دردي كه ميگن دلشون خوش هست! به اين كه در اين بازي روزگار درگير مشكلات و مصائبي هستند و اصلا عقيده خود من اين هست كه بدون مشكل انسان نميتونه پيشرفتي داشته باشه تا سدي نباشه انرژي بوجود نخواهد اومد براي استارت بقيه كارها وخودم هم قطعا به عنوان يك فردي كه در جنگل زندگي نميكنه! و داره بين جامعه زندگي ميكنه پس اين مسائل و مشكلات براش هست و خودم هم به نحوي درگير هستم با اينكه دوست ندارم در مقابل اين كنش ها واكشي نشون بدم ناچارا مجبور به ادامه هستم چون قبول كردم
    دوست دارم صحبت هاي شما رو بشنوم
    طبق توضيحاتم موافقتم رو اعلام كردم اما براي دوري از ابهام به اختصار:موافقم
    سپاس

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    3,077
    سطح
    34
    Points: 3,077, Level: 34
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    چي شد؟

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    ببخشید اخه یکی دو روز نبودم و نتونستم جواب بدم.
    منظورمن از اشنایی با مشکلات تنها گوش کردن به اونا نیست با اینکه همین شنیدن و اشنا شدن می تونه خیلی تاثیر گذار باشه. اینکه شما هم مشکلات خودتونو تو زندگی دارین درسته ولی با توجه به سنی که دارید فکر نمیکنم با مشکلات جدی زندگی مردم دست و پنجه نرم کرده باشین.
    من عقیده دارم که مردم هدف اصلی زندگیشونو اشتباه فهمیدن و به همین علت مشکلاتی دارن که در حل اونا عاجز میمونن.
    از این قضایا که بگذریم به نظر من کسایی که متوجه این مشکلات جامعه میشن باید سعی در بهبود شرایط داشته باشن این سعی از نزدیکترین کسان ما شروع میشه. یعنی اگه بتونیم زندگی رو برای نزدیکانمون هدفمند ترو شیرین تر کنیم کم کم میتونیم روی جامعمون تاثیر بزاریم.
    البته برای این موضوع باید اول با خودمون کنار بیاییم و جایگاه خودمونو تو این دنیا پیدا کنیم. حالا این میتونه بازم با مطالعه باشه یا با تفکرات شخصی خودمون. البته اگه مطالعه رو انتخاب میکنید باید از یک استاد بهرمند باشید که بتونه به درستی هدایتتون کنه. کسی که خودش قبلا این راهم رفته باشه. درسته این جور ادما کمیابند ولی نایاب نیستن و هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد.
    در ضمن یه چیزی که من همیشه در مطالعه رعایت میکنم اینه که به جای اسامی فقط به افکار و عقاید توجه میکنم و هر تفکری رو صرف اینکه یه اسم بزرگ پشتش باشه قبول نمیکنم بلکه از اون برای باز کردن ذهنم و دیدن مسئله از زوایای مختلف استفاده میکنم.
    در اخر ببخشید اگه زیاده گویی کردم.

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 فروردین 88 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    3,077
    سطح
    34
    Points: 3,077, Level: 34
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    درود
    اما يكي از مشكلات من اينه كه اصلا تعريفي از هدف اصلي و حقيقت زندگي ندارم هركسي حقيقت رو به نحوي كه دوست داره تعريف ميكنه و چه اطمينان كه دنبال كسي ادم باشه شايد كه سلوك اون فرد درست نباشه!
    و استاد من از شما عذر خواهم بدليل گرفتن وقتتون.

  9. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مرهمي نهيد بر اين درد بي درديه من اي هم نهادان

    ببخشید اخه من زیاد نمی تونم اینجا سر بزنم.
    منم این مشکل هدف رو دارم. و دارم سعی میکنم حلش کنم.به این تاپیک سر بزنید تا راهنمایی دوستان رو در این مورد ببینین.
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5327


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.