سلام
نمیدونم باید از کجا شروع کنم ولی مشکلات زیادی دوروبرم رو گرفته انقدر تعدادشون زیاد شده که نمیدونم که به کدوم یکی فکر کنم
همه مشکلات یک طرف و کسی که دوستش دارم از یک طرف . الان 10 سال میشه که از فوت بابا گذشته و 4 ماه که از فوت مامان میگذره، نه خواهری نه برادری نه فامیلی به غیر یک عموی پیر و بسیار عصبانی که در طی این 60 روز خیلی من رو تو خونش تحمل کرده، حتی فکرش رو هم نمیکردم که مشکلات اینقدر زیاد بشه حالا دیگه نمی خوام بنویسم که در طی این چند ماه چه چیز ها که ندیدم .
4 سال از عمرم رو سر یک پروژه خراب کردم آخرش هم فروش نرفت حالا هم در به در دنبال کارم
من یک برنامه نویس کامپیوتر هستم میشه گفت کارم رو بلدم و تقریبا 13 سال از عمرم رو پشت این کامپیوتر صرف کردم
من با این دختر 5 سال پیش آشنا شدم و از اون موقع باهم بودیم کار رو هم با هم شروع کردیم من گفتم فقط کار و اون گفت هم کار میکنه هم درس می خونه حالا اون ارشد داره و من مدرکم پایین تر از اونه و الان همه جا واسه اون کار هست و واسه من نه.
از اردیبهشت ماه قرار شد که اون کار کنه و من بازم رو پروژه کار کنم و وقتی به پول رسید نصف ورمیداریم و اون با حساب خودش 3 میلیون تو این چند ماه کار کرد و از آبان ماه هم شروع کرد به کوبیدن تو سرم و الان یه 15 روزه من دارم دنبال کار می گردم و تقریبا 40 روزه که هر روز به بهانه های مختلف دعوا راه میندازه اون دختر خوبی بود ولی خیلی عوض شده من دیگه امروز گفتم که هر طوری شده پولش رو میدم با تمام دوست داشتنم، دیگه نمی خوام به پای من بسوزه زندگی داره لحظه به لحظه سخت تر میشه دوستان دوروبر هی بهش میگن که من لایق اون نیستم ولی اگه من نبودم شاید به همین راحتی که درسش رو خوند و به مقام رسید، نمیرسید و وقتی که من اون رو میشناختم یک دانشجوی ساده ترم 3 بود
سالها چه زود میگذرن
می خوام اگه پولش رو بدم یه پوله مختصری برام میمونه از ارث مادری و میخوام دیگه از این شهر برم چون تنها چیزی که برام تو این شهر مونده همین فرد بود و من تو دنیا به غیر خدا هیچ کس رو ندارم
تو دوست من اگه جای من بودی ( که خدا نکنه) چی کار می کردی
علاقه مندی ها (Bookmarks)