به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 13:29]
    تاریخ عضویت
    1387-8-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,233
    سطح
    35
    Points: 3,233, Level: 35
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    سلام به همه دوستان. توی یه پست مشکلمو قبلا گفتم اما...
    امروز خیلی دلم گرفته ، احساس می کنم دیگه نمیتونم شوهرمو دوست داشته باشم. از دستش خسته شدم. اینقدر که همش به من قول میده که مستقل میشیم ولی با خودش کنار نمیاد. دلش راضی نمیشه به مادرش بگه میخوایم بعد از 2 سال و اندی مستقل باشیم. حداقل یه شامو با هم تنها بخوریم!!!
    انگار حالم ظاهری خوبه. با همه خوبم. عروس نمونه فامیل شوهرم هستم. همیشه احترام همه رو دارم. همین شده بلای جونم اگه الان بخوام مستقل باشم بهم میگن قدرنشناسم .دیگه حالم از همهشون بهم میخوره. از این که احساس میکنم با این همه محبتی که به ما دارن مارو توی یه زندون اسیر کردن. خانواده شوهرم همه خوبن فقط مادرشوهرم خیلی حساسه . خیلی خیلی خیلی.. همیشه باید بهش تعارف کنم. همه باید همیشه همه جا با هم بریم و با هم بیایم. اما بیشتر از اونا از دست شوهرم که حاضر نیست یک بار هم شده حداقل یه شب شامو با من باشه. یا حداقل با مادرش صحبت کنه و توی شوخی حرفه شو بزنه. شدم نفر دوم زندگیش. فقط از من میخواد صبور باشم. ولی من این صبرو توی بهترین سالای عمرم دارم بخاطر یه زن دیگه انجام میدم. اونم به قیمت از دست دادن همه رویاهام..شور و علاقه و شوق و اشتیاقم.خیلی وقته همه حسهای خوب عاشقونمو از دست دادم.
    حالا هم از من بچه میخوان. هر ماه امارمو میگیرن. عصبیم کردن . اخه وقتی من و شوهرم همیشه جمعی زندگی کردیم و زندگی دو نفره رو تجربه نکردیم چرا باید پای یکی دیگه رو به این زندگی باز کنیم. از اون بچه هم بدم میاد. بچه ای که بخاطرش به من بگن باید ببریمت دکتر حتما مشکل داری که تا حالا بچه دار نشدین!!! حسابی قاطی کردم.

    ببخشین سرتونو درد اوردم ولی امروز خیلی دلم گرفته.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 13 بهمن 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    582
    امتیاز
    6,583
    سطح
    53
    Points: 6,583, Level: 53
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 574 در 212 پست

    Rep Power
    76
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    سلام!
    امیدوارم حالا که دارم این حرفها رو مینوسم یه کمی حالتون بهتر باشه!امیدوارم بتونید هنوز همینطوری منطقی بمونید.(هر چند که یه خیلی سخته!)کاش یه کمی بیشتر درباره وضعیت مالی همسرتون میگفتید(شایدم گفتین و من نمیدونم .)اگه امکان تهیه زندگی مستقل رو دارین قبل از هر اقدامی برای بچه دار شدن اول به همسرتون یه جور تفهیم کنید که تا اون احساسات عاشقانه را به طور مستقل و تو یه زندگی کامل بهش برنگردین نمی تونید به یکی دیگه این محبت رو منتقل بکنید و روی این حرفتون هم به طور جدی پافشاری کنیدو از مادر همسرتون هم به صورت شوخی یا جدی بخواین که تصمیم درباره بچه دارشدنتون را به یه وقتی که دونفری باهاش به تفاهم رسیده باشین موکول کنن!
    موفق باشید!

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 اردیبهشت 88 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1386-8-14
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,224
    سطح
    51
    Points: 6,224, Level: 51
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 126
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 192 در 78 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    دوست عزیزم سلام
    چند تا سوال البته اگر ایرادی نداره .
    همسر شما پدر ندارند ؟
    خانه شما و مادر شوهرتون در چه صورتی مشترکه ( باهم توی یه ساختمون زندگی می کنید یا ایشون مثلا طبقه بالا هستند و شما طبقه پایین ویا تنها شما یک اتاق برای خواب دارید و همه وسایل منزلتون مشترکه ) ؟؟؟
    خوب شما با همسرتون نسبت به کم رنگ شدن عشقتون صحبت کردید این که الان دوره جوانی ما احتیاج داریم بیشتر با هم تنها باشیم اگر بچه به جمع ما اضافه بشه شاید خیلی از کارها رو باید با محدودیت انجام بدیم .
    مگر من و شما می خواهیم چند بار در این دنیا زندگی کنیم . و ... و ... و ...
    امید وارم که موفق باشی .

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 13:29]
    تاریخ عضویت
    1387-8-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,233
    سطح
    35
    Points: 3,233, Level: 35
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    ممنون از نيلوفر و بهاره عزيز
    اگه روي گزينه جستجو زير متني كه نوشتم كليك كنين و به
    موضوع: پس كي دو نفره زندگي كنيم؟
    برين، شرح مشكل منو اونجا ميتونين ببينين.همه چيزو توضيح دادم. ضمنا ما توي يه ساختمون با خانواده شوهرم هستيم. اونا طبقه پايين و ما بالا. خانواده شوهرم هم شامل : پدر شوهر - مادر شوهر - 2 تا برادر شوهر

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 خرداد 88 [ 06:51]
    تاریخ عضویت
    1387-9-12
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    4,353
    سطح
    42
    Points: 4,353, Level: 42
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 30 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    عزیزم یادمه توی اون پست یه سفارش بهت کرده بودم آیا بهش عمل کردی ؟ در مورد سیاست به تدریج جداشدن و اینکه چه طوری عمل کنی

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 04 شهریور 91 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1387-8-22
    نوشته ها
    164
    امتیاز
    6,163
    سطح
    51
    Points: 6,163, Level: 51
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    289

    تشکرشده 290 در 73 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    چرابعدازدوسال؟؟خانومی شما باید زودترازینا چنین تصمیمی می گرفتید نمیدونم شایدم مشکل مالی داشتید والان ندارید وحالا تصمیم گرفتید مستقل شوید
    اگر چنین هست وبه خاطروضع مالی بوده می توانی حرف خودرابزنی به جای اینکه درسکوت حرف خودرا بزنی البته برای زدن حرف خود باید زمینه سازی مناسبی انجام بدی ازبعد اینکه دوساله که برای شما مزاحمت ایجاد کردیم شما مادرمهروبونی بودید برای من واززندگی باشما درسای زیادی وگرفتم و.....ودرآخر بطوریکه به مادرشوهرتون برنخوره حرف خودت را بزن....برای مشکلی که هنوز پیش نیامده که نباید بشینی غصه بخوری بتدریج همه چیز حل میشه وباید قدم قدم جلوبروی هرباربا یه اشاره کم کم گوشیو بدی دستشون...

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 13:29]
    تاریخ عضویت
    1387-8-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,233
    سطح
    35
    Points: 3,233, Level: 35
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    ممنون از دلداده و فاطيماي عزيز
    در مورد وضع مالي بايد بگم خدا رو شكر وضع خوبي داريم ولي نه درحدي كه خودمون بتونيم جايي رو اجاره كنيم . هرچند پدر شوهرم وضع خيلي خوبي داره ولي توي اين مسئله معتقدند كه همه خانواده بايد دور هم باشن و يكجا زندگي كنن. حتي وقتي صحبت از عوض كردن خونه بين خودشون ميشه ميگن يه اپارتمان 4 طبقه كه هركي بره توي يه طبقه زندگي كنه. پس من عملا هيچ شانسي براي جدا كردن خانه ندارم.
    در مورد جدا شدن بعد از 2 سال كه دلداده عزيز گفته چرا بعد از 2 سال هم بايد بگم : من از همون اول عروسي به شوهرم گفتم جدا بشيم ولي شوهرم گفت بايد كم كم به مامانم بگم كه فكر نكنه تنهاش گذاشتيم و رفتارمن عوض شده و خلاصه از اين دلايل. آخه مامانش خيلي حساسه. هرچند خودشم نميتونه جدا بشه از مادرش. خلاصه من منتظر موندم كه مثلا شوهرم مقدمات لازم رو فراهم كنه كه اين انتظار كم كم شد 2 سال.هر وقت هم كه بهش ياداوري مي كردم دوباره كلي دليل مي آورد و ميگفت منتظر يه فرصت مناسبم. جوري كه جدا شدنمون به چشم نياد! مثلا بعد از ازدواج داداشش!! يا بدتر از اون بد از بچه دارشدن خودمون!!!! و هميشه از من ميخواد كه صبور باشم و بهش فرصت بدم.
    در مورد نظر فاطيماي عزيز هم كه گفته بودن خودم با مادرشوهرم صحبت كنم هروقت موضوع رو يه جوري باز ميكنم يا فوري ايشون ناراحت ميشن و فكر ميكنن كه آيا چه كوتاهي در حق من كردن كه من اينو ميگم يا متذكر ميشن كه شوهرم شديدا به ايشون وابسته است و نميتونه ايشون رو ترك كنه (يعني اگه ميخوام من ميتونم شب برم بالا ولي شوهرم حتما ميره پايين) خلاصه بعد هم تا چند روز قيافه عبوسانه ميگيره و شوهر من كه خيلي به مادرش علاقه داره تا چند روز توي خودشه و ناراحته كه چرا مادرشو ناراحت كردم.
    خلاصه موندم ديگه چه جوري بهشون بگم محبت هم اندازه اي داره ؟؟؟؟

  8. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 خرداد 88 [ 06:51]
    تاریخ عضویت
    1387-9-12
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    4,353
    سطح
    42
    Points: 4,353, Level: 42
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 30 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه کم آوردم... چیکار کنم؟

    رابطت با پدر شوهر ت چطوره با اون صحبت کن و محترمانه اجازه بگیر تادر هفته یکی دوشب تنها و توی خونه خودتون شام بخورید باید این قضیه رو باب کنی و نتیجه بگیری


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.