[/size][/font]سلام به همه ی دوستان:من در سن 19 سالگی در حین اینکه تازه وارد دانشگاه شده بودم نامزد کردم(البته با توجه به اینکه اصلا تمایل به ازدواج نداشتم)ودر سن 20سالگی عروسی کردیم ودر سن 21 سالگی بچه دار شدیم(باز هم میل من نبود و خواسته ی شوهرم بود)تا اینکه درسم رو با تمام مشکلاتی که داشتم تمام کردم (مشکله مالی نداشتم وتمام مشکلاتم شوهرم بودکه همیشه از هر نظر اذیتم می کرد)والان من 30ساله هستم و11یا 12 سال از زندگی مشترک ما میگذردوفرزند من 9 ساله شده ولی شوهر من دست از لجبازیهایش بر نمی دارد با توجه به اینکه مردی است فوق العاده عصبی "متوقع"ودست به زن.در صورتی که من زنی هستم با نشاط وسرزنده وهر کاری که یک زن باید برای شوهرش انجام بده دریغ نکردم اما متاسفانه درد بزرگی ذ
بزرگی در سینه دارم که شاید به ظاهر ساده باشد ولی برای من بسیار زجر آور شده که نمی توانم با شوهرم دردودل کنم از هر چی که حرف بزنم بهش بر می خوره و کلی دعوا راه می اندازو همیشه سعی می کنم سکوت اختیار کنم واز در کنارش بودن هیچ لذتی نمی برم واحساس می کنم یه جورایی ازش فراری شدم.و فقط دارم زندگی می کنم فقط برای فرزندم که اونو بزرگ کنم.
راستی یه مورد رو یادم رفت واون اینه که دعواهای اصلی ما سر خانوادش بود و حساسیت بسیار زیادی نسبت به اون داشتو داره .لطفا منو راهنمایی کنید با این شوهر عصبانی چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)