سلام دوستان
اين سوال خيلي وقته كه ذهن منو به خودش مشغول كرده ، دلم ميخواست جوابهاي شما رو بدونم !!
خيلي شنيدم و ديدم كه مردي به زنش خيانت ميكنه و زن پس از شنيدن ماجراي خيانت شوهرش ، ميره سراغ معشوقه اي كه شوهرش عاشقش شده و ازش ميخواد كه پاشو از زندگي اونها بكشه بيرون و به هر طريقي كه هست ميخواد كه شوهرش رو به زندگي برگردونه !!!
ولي به نظر شما همچين زندگي اي ارزشش رو داره ؟ من واقعا نميتونم اين رو بپذيرم !! آخه مگه اون معشوقه شوهر زن رو مجبور كرده كه عاشقش بشه !!! خوب شوهر خودش خطا كرده ، خودش زنش رو دوست نداشته كه رفته سراغ يكي ديگه ... نهايت اينكه شوهر زن خودش رو نميخواسته كه رفته سراغ يكي ديگه ، از اينها هم كه بگذريم اين نشون دهنده ي خودخواهي و بي بندو باري و بي مسئوليتي شوهره !!!
ميخوام بدونم اين زن ، چه طور ميتونه از اين به بعد وجود شوهرش رو كنارش تحمل كنه ؟ چه طور ميتونه بهش محبت كنه ؟ چه طور ميتونه محبت هاي شوهرش رو باور كنه ؟ چه طور ميتونه بهش اعتماد كنه ؟ چه طور ميخواد مطمئن بشه كه تنها زن زندگيشه ؟چه طور ....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا ميخوام بدونم معني اين حرف چيه كه ميخوام زندگيمو نجات بدم و تمام تلاشم رو براي حفظ زندگيم ميكنم ؟ آخه واقعا اون شوهر ارزشش رو داره ؟ واقعا داره ؟ چه طور ميخواد يك عمر كنارش زندگي كنه ؟؟؟؟؟
دوستان ممنون ميشم كه بهم جواب بدين !!
به نظر من شايد بتونه زندگي شو نجات بده ، از نظر مادي ، ولي ديگه نه عشقي ميمونه نه اعتمادي و نه حيايي !!!! البته شايد من دارم اشتباه ميكنم ولي واقعا به نظرم تحمل همچين مردي بعد از همچين كاري در كنارم واقعا غير قابل تحمله !!!! به نظرم نجات زندگي يعني رهايي از اون نه نگهداشتنش !!!( البته من همچين مشكلي ندارما !! ولي ميخواستم نظرات شما دوستان رو بدونم )
نظر شما چيه ؟؟؟؟
آيا هر زندگي اي ارزش حفظ كردن رو داره ؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)