(((تمام انچه که می خواهم بگویم فقط و فقط اجازه داریم از منظر و زاویه مباحث جامعه شناسی درباره آن به بحث و گفتگو بپردازیم چرا که در زمینه و زوایای دیگر حقیر کارشناس نیست و ممکن است حق مطلب ادا نشود.ضمنا باید بگویم :تمامی مطالب زیر فقط طرح نظرات شخصی این حقیر است برای اطلاع از نظر شما عزیزان مبنی بر درستی یا نادرستی آن به هیچوجه راهکارهایی برای عمل و انجام آن نباید محسوب گردد بسیار کارشناسان هستند که با استنادات بهتر از جمله شرعیات ودینمان اسلام به عنوان یک دین مترقی می توانن راهکارهای بهتری ارائه دهند دوباره می گویم این فقط یک مشورت و نظر سنجی از شما عزیزان است درباره آنچه که می اندیشم .آیا صحیح می پندارم؟)))
به نام خدا و به یاد او
خیلی سعی کردم که ننویسم و موضوع جدیدی برای بحث پیش نکشم فقط گذرا با ارسال چند پاسخ سریع از حضور دوستان در این مجموعه لذت ببرم اما نشد ؛ خیلی خودم را گرفتم که نکنم و نگویم و کمتر برای خود منتقد و مخالف و دشمن بسازم ولی نمی دانم چرا نمی شه ؟
فکر می کنم عمده دلیل اصلی آن همین مطالبیست که دوستان به عنوان مشکل مطرح می کنند وقتی مطالب انها رامی خوانم به جرات می توانم بگویم بیش از 70% از مشکلاتشان ناشی از اندیشه نا صحیح پدر و مادرهایشان ((نسل گذشته)) و اجتماع و جامعه ایران است همین باعث گردید که دل را به دریا بزنم و فارغ از اینکه ایجا یک سایت تخصصی است یا خیر بنویسم و به شما دوستان عزیز بگویم:
سلولهای اجتماعی این جامعه سرطانی شده و جامعه را با سرعت باور نکردنی به سوی قهقرا می کشاند اساس و ساختار هر جامعه ای نظام خانواده می باشد که از آن به عنوان سلولهای اجتماعی یک جامعه یاد می شود.
دوست متخصصی در یک تقسیم بندی کلی و اجمالی از جامعه ایران اینگونه می گفت :
جامعه ایران امروز به سه دسته تقسیم شده :
1- قشر مرفه
2- قشر متوسط
3- قشر ضعیف(فقیر)
نظام خانواده در این دو قشر بالا یعنی قشر ضعیف و قشر مرفه کاملا از بین رفته و بی معنا شده و فقط قشر متوسط جامعه ایران در نبردی جانکاه با محیط اطراف خود تا به حال نظام خانواده به معنای واقعی خودش را حفظ نموده .
از زبان بسیاری ها می شنویم که مفاهیمی چون عشق فداکاری و .... دیگر تبدیل به اسکلتهای پوچ ادبی شده است که فقط در قصه ها می توان آن را یافت.
روابط اجتماعی سلامت روانی خود را از دست داده اند و به تبع آن هزاران مشکل دیگر که خود می دانید.
ما که روزی آوازه حماسه های عاشقانمان به آن سوی مرزها می رفت !
چه شد؟ که به اینجا رسید؟ چه کردیم ما کجا اشتباه کردیم ؟
در برابر این سوالات بارها شنیده ایم از زبان مردم عامیانه که می گویند :
زمانه بدی شده !آدم ها بد شده اند!
چه می شود که آدمها بد می شنوند و زمانه خراب؟
((کمی تخصصی))
اجتماع در هر دوره ای دارای محصولات فکری متناسب با مقتضیات دوره و زمان خود می باشدو به تناسب این افکار دارای قوانین نا نوشته (هنجارهای اجتماعی)
با تغییر مقتضیات زمان وتحولات فکری و اجتماعی با جهش های فکری لایه های روشنفکری اجتماع و نهایتا با تغییر و تحول باورهای اجتماعی عامه مردم مواجه می گردد و هنجارهای اجتماعی جدیدی بر اساس این باورهای اجتماعی تازه شکل گرفته وضع می شود.
و جامعه در طول این مدت با پذیرش و آماده شدن بسترهای مناسب این هنجارهای اجتماعی که معمولا بدون کشمکش های اجتماعی هم نمی باشد وارد مرحله جدیدی می گردد .
تحولات اجتماعی و تغییرات فکری جوامع بسیار تحت تاثیر عوامل فکری و اجتماعی جهان می باشد ما هم از این قاعده مشتثنی نیستیم چند وقتیست که جامعه ما هم کلاسیسیزم و سنت گرایی را پشت سر گذاشته و در حوزه ظواهر و سطوح وارد مدرنیسم گردیده اما درد آنجاست که این تغییرات فقط در سطح و ظواهر و خواسته ها صورت گرفته ((مدرن گردیده )) ولی افکار هنوز کلاسیک و سنتی می باشد مخصوصا برای ما نسل جوان.
هنوز با یکسری باورهای ذهنی سنتی و غلط سعی به ارائه رفتارهای مدرن می کنیم و از خواسته های دنیا و انسانهای مدرنیته دم می زنیم همین است که همه چیزمان همه مفاهیم و پدیده های اجتماعی ما در هم قاطی شده و رنگ باخته اند .
نسل گذشته با باورهای ذهنی کلاسیک و سنتی ایران
نسل جوان با ظاهری مدرن و اندیشه ای سنتی و عقب افتاده
((حرف های خودمانی))
آری دوستان در کمال احترام برای این نسل گذشته باید بگویم که متاسفانه ما ایرانیان دارای نسل گذشته دانا و آگاه در زمینه جامعه و جامعه شناسی نیستیم بسیاری از مشکلات و گرفتاریهای امروز این جامعه نتیجه نگرش و افکار و عملکرد آنها می باشد.
زجرو درد امروز دختران ایران حاصل نگرش و عملکرد ما پسران ایران است ,ماهایی که در دامان نسل گذشته رشد یافته ایم و با افکار و عقاید آنها در مباحث اجتماعی اسکلتهای باورهای ذهنی خود را ساخته ایم و با قرار گرفتن در جامعه مدرن زده سعی در برآوردن خواسته های مدرن زده خود می باشیم.
بیایید با هم نگاهی اجمالی و بی پرده به سیر رشد پسرو دختر در جامعه ایرانی داشته باشیم بدون نگاهی آکادمیک فقط نگاهی کلی و عامیانه:
دختر و پسر جامعه ایران از بدو فهمیدن به دلیل عدم ارتباط صحیح اجتماعی از دوران طفولیت نسبت به یکدیگر نگرشی مبهم نادرست و در عین حال دور از دسترس پیدا می کنند .
با رشد و تکامل در خانواده و ساخت و شکل گیری پایه های فکری و اسکلتهای ذهنیشان در دامان پدر و مادر به باورهای ذهنی خود که متاثر از افکار نسل گذشته است دست می یابند .
بلوغ را پشت سر می گذارند احساسات و غرایز در هم آمیخته می شوند و دوران جوانی را در کشمکشهای درونی خواستن ها و سرکوب شدن غرایز در عدم شناخت نسبت به جنس مخالف و در پیچ و تاب های باورهای ذهنی غلطشان ((ازقبیل : تعصب – پاکی به معنای عدم داشتن ارتباط با جنس مخالف- بکارت –مردسالاری – یادگرفتن عدم احترام و ورود به حریم و دایره شخصی شریک زندگی علل خصوص همسر به نام و به حکم دوست داشتن و صاحب آن بودن- احترام نگذاشتن به حقوقی که قبل از مادر بودن همسر بودن و خواهر بودن آنان به عنوان یک انسان دارند.
چراکه هر انسانی دارای یک دایره شخصی است که خصوصی ترین مقولات زندگی وی مانند حضور و نقشش در محیط اطرافش و .... در این محدوده تعریف می شود وظیفه هر انسان اعم از همسر فرزند برادر می باشد رعایت و احترام گذاشتن به حریم و حدود آن ))و با ورود به جامعه و با مواجهه شدن با
*هنجارهای اجتماعی نادرست حاکم بر فضای جامعه با غرایز سرکوب شده خود مواجه می شوند که در نهایت یا سر به عصیان می گذارد یا به بروز رفتارهای اجتماعی نا به هنجار (جرم وجنایت ) منجر می شود .
اما مهمتر اتفاقیست که معمولا رخ می دهد و امروز هم دامنگیر ما شده است :
سواستفاده و به ملعبه گرفتن مفاهيم عميق زندگي مانند عشق و....در جهت رسيدن به مقاصد و نيازهاي غريزي و رفع عطشهاي روحي و جنسي .
كه بزرگترين پيامد آن همين كمرنگ شدن عشق به معناي واقعي آن .همين گم كردن اين مفاهيم در وجودمان.
مسموم شدن فضا و اتمسفر دوست داشتن و رابطه با جنس مخالف است كه نهايتا كارزاري چون مسلخ
امروز را براي ما پديد مي آورد
اما دوستان تا كي ؟تا كي اينگونه ساكت و بي سايه بميريم ؟ تا كي پايبند اسكلتهاي پوچ قراردادي چون تعصب ؟ مفهوم متعصب بودن حماقتي است بزرگ كه ما پسران ايراني بر بار ناداني خويش مي كشيم.
همين نگرشها همين عقايد غلط به مفهوم عشق لطمه زدند اما درد به همين جا ختم نمي شود فقط مهم
تغيير هنجارهاي اجتمايي نيست بلكه از آن مهمتر بوجود آمدن بسترهاي پذيرش ومقبول افتادن اين هنجارهاي اجتماعي است .
در صورتي من به عنوان يك ايراني در جهت تغيير واصلاح اين موارد گام برداشته ام كه پس از انديشيدن
به اين موارد و اثبات صحت آن ،اين انديشه ها را در تك تك جزييات رفتاري ودر روابطم اعمال نمايم
در برخورد با نسل گذشته و احتمالا انگها و برچسب هايشان مقاومت كنيم و طاقت خود را افزايش
دهيم
اينگونه عملكردها مي باشد كه شرايط و بستر پذيرش آن اصلاحات و تغيرات را بوجود مي آورد
((طرح چند سوال))
دوستان من سوالي دارم:
آيا مي شود در دادگاه در جهت محكوميت يك بزهكار اين مطلب را گفت :
اگر گرسنه بودي دزدي نميكردي بدنبال كار مناسبي ميرفتي و بعد از كسب درآمد غذا تهيه مي كردي ؟
آيا اين سوال به لحاظ انسان شناسي و مباحث تخصصي درست است؟
مطمنن نه،انسان گرسنه قبل از آنكه بتواند درست بيانديشد بايد نياز و گرسنگي اش برطرف گردد
بايد غرايز او پاسخ داده شود اين حق اوليه بشر است ،غريزه جنسي هم از اين قاعده مستثني نمي باشد
همانطور كه بي بندو باري جامعه را به نابودي مي كشاند عدم پاسخ گويي وسركوب كردن اين غرايز شرايطي صد چندان بدتر براي جامعه پديد مي آورد
اين مقوله مي طلبد كه راه روش معتدلي را جامعه در سايه شرعيات و مذهب در پيش بگيرد تا بتواند سير به سمت كمال را طي كند.
اساساء سكس چيست؟كالبد شكافي اين مقوله را چقدر ميدانيم ؟نگاهمان به اين مقوله در جامعه بايد چگونه باشد؟
آيا تجربه اين موضوع براي من به عنوان يك پسر خيلي مهم نيست ولي براي يك دختردر جامعه ايران
ممكن است به نابودي و تباهي آينده اش منجر شود ؟چرا؟
مگر يك دختر ايراني انسان نيست ؟مگر نياز و غريزه ندارد؟
به عنوان يك محقق به نظر من(( اصلاء نمي خواهم بحث تخصصي و آكادميك كنم سعي دارم خيلي ساده و عاميانه بگويم))
سكس را مي توانيم به جز موارد و تعاريف علميش ،،ما به ازاي بيروني ، تجسم بیروني، مفهوم كاملاء
دروني عشق دانست،شايد بتوان گفت لمس عشق است .
يكي از قشنگترين صحبتهاي كه درباره سكس و تشريح آن ديدم و شنيدم مضمون و حرف فيلم
چشمان باز كاملاء بسته استنلي كوبريك است ((پيشنهاد مي كنم دوستان شما هم ببينيد)) او در اين فيلم مي گويد :
سكس براي شعله ور شدن گرماي عشق است براي كمك به استحكام نظام خانواده از طريق تقويت بنيان عشق فارغ از هر چارچوب جوامع مختلف، پس بشريت آن را به فساد و كثا فت نكشيد.
پس خيلي سكس دو دلداده واقعي را نمي توانيم محكوم كنيم و انگ هرزگي و كثيف بودن به آن بزنيم
ما بايد اين اجازه را داشته باشيم كه از دريچه عشق به سكس بنگريم و آنرا حق طبيعي يك انسان عاشق
بدانيم
همانطور كه نبايد هر سكسي را با عشق توجيه كنيم بر هر سكسي هم نبا يد انگ كثيفي و هرزگي بزنيم
از طرفي ديگراين را هم بايد بدانيم كه قرار نيست خاتمه هر عشقي وصال باشد مي گويند اگر مفهوم
نرسيدن و نه در ادبيات نبود مفهوم عشق هيچگاه پديد نمي آمد
سوالي اينجا مطرح ميشود ؟
پس تكليف دلدادگاني كه در اين وادي به وصا ل نمي رسند چيست ؟در اين جامعه با اين نوع نگرش
آيا بايد طرد شوند و به گوشه ايي رانده شوندو ديگر لايق دوست داشتن نيستن زيرا روزي عشق خود را در آغوش كشيدن ؟؟
مگر به غير از اين است كه زندگي را بايد تجربه کرد و عشق هم بخشی و جزیی از همان زندگی است ؟
سوال دیگری دارم :
چرا نجابت یک دختر با بکارت وی ارتباط مستقیم داده می شود ؟
آیا تمام مفهوم بودن و حضور یک دختر ،تمام مفهوم بشریت یک دختر به عنوان یک انسان در زندگی
به پرده ایی نا چیز بستگی دارد؟
چرا من به عنوان پسر و جوان ایرانی ،در آغوش کشیدن عشقم را حق خود میدانم ولی دختری را
که باکره نباشد را پاک نمی شمارم ونمی توانم شریک زندگی مناسبی بپندارم؟
مگر به غیر از این است،دختری را که امروز به هر دلیلی نتوانستم در کنارش باشم و با آن هم قدم
و هم نفس شوم روزی به خاطر آن رابطه و واسطه عشق در آغوش گرفتم وحال امروز او هم در میان هزاران دختر دیگری قرار گرفته که بر آنان انگ سالم نبودن ودختر بد بودن می زنم؟
آیا واقعا او بد و ناپاک بوده؟اگر اینچنین بوده پس این همه عشق من چه بوده؟ آنکه هرزه است که
تکلیفش مشخص است در زمره اینان نیست؟؟
این همه پارادوکس!تضاد!و نقص در باورهای ذهنی امان از کجاست؟
قبل هم به آن اشاره کردم از هم تراز نبودن افکارمان با خواسته هایمان با رفتارهایمان.
از عدم وجود هنجارهای اجتمایی مناسب از عدم وجود بستر فکری مناسب برای پذیرش و مقبول افتادن این موارد در بین عامه مردم .
از له شدنمان بین لایه های کلاسیسزم و مدرنتیته!!
((حرفهای خودمانی))
دوستان ،راهکار برخی از این معضلات اجتمایی از قدرت و چنته ما خارج است نیاز به پیش کشیدن
بحث های دیگر از زوایای دیگر دارد مانند ارتباط داشتن دختر و پسر از دوران طفولیت ،به کشف یکدیگر پرداختن وبه نظر و نتیجه و عقیده وتعریف و نهایتا به شناخت شخصی رسیدن .
اینها مواردی است که بحثهای کلان در زمینه های دیگر را می طلبد که قرار نیست در این مقوله به آنان پرداخته شود .
روی سخن این مقاله با ان بخشی است که هر کدام از ما به عنوان یک غضو جامعه فارغ از جنسیتمان
می توانیم درباره اش بیاندیشیم واگر مطلوب واقع شد پیش گیریم .
اگر می خواهیم به آن نقطه مطلوب به ان سیر تکامل به سمت کمال دست پیدا کنیم
باید بیاندیشیم .خردمندانه باید اندیشید !((بهترین تعریفی که از منظورم از این جمله به شما می توانم
ارائه دهم ،تعریف کانت است :
خرد یعنی شهامت و دلیری در اندیشیدن .
ما باید دلیرانه بیاندیشم و تمام باورهای ذهنی اجتمایی و جامعه شناختی اشتباهی را که غلط بودنشان برایمان ا ثبات شده را دور بریزیم .
تا شاید نسلهای آینده زجر من و تو را نکشن .
در پایان متشکرم برای وقتی که گذاشتید ،زحمت کشیدید ممنون
((ودیگر انکه بسیار عزیز و محترم هستند دوستانی که مخالف و منتقد هستند با این نظرات من و علت وهدف مطرح کردن انها با شما دوستان عزیز استفاده از نظر شما در جهت برطرف کردن اشتباهاتم و تکمیل و اصلاح آنها می باشد . )) صدراُ
پاورقی:
*این هنجارهای اجتمایی ریشه در برخی از سنتهای غلط ایرانی دارد
لازم به ذکر است دین اسلام به عنوان یک دین مترقی در این باب
راهکارهای مناسبی ارائه داده اما باز به دلیل ریشه دواندن سنت های
غلط در اجتماع بستر مناسب برای پذیرش و استفاده از آنها بوجود نیامده..
صدرا
علاقه مندی ها (Bookmarks)