+بامردي كه نميدونستم زن داره وباهاش مشكل داره.دوست شدم الانم عاشقم
[/color][/size]1ساله كه با پسري دوست شدم.رابطه خيلي خوبي باهم داشتيم و خيلي هم نزديك.اول فقط فكر ميكردم تنها مشكلش اينه كه خانوادش از خانواده من در سطح پايينتريند.اما حدود1ماه هستش كه متوجه شدم همسر و1فرزند4ساله داره كه جدا از اونها زندگي ميكنه.خانوادش در شهرستان وخودش تهرانه.خانوادم جريان متهل بودنش رو فهميدن و رابطمون قطع شد.اما بعدازچندروز كه فهميدم زنشوبخاطر1سري مسائل دوست نداره .ازدواج اجباري داشته . چه زندگي سختيرو گذرونده وچقدر تنهاست دلم واسش سوخت.الان باهم دوباره رابطه داريم.اما فقط مثل2تادوست معمولي وفقط بخاطر كمك كردن بهش واينكه تنها نباشه.ميخوام رابطرو تموم كنم اما راضي نميشه و ميخواد كه تاقبل ازدواجم باهاش باشم.نميدونم چيكار كنم.خودم مشكلي ندارم اما اگه خانوادم متوجه بشند كه با دونستن شرايطش بازم باهاش رابطه دارم خيلي واسم بد ميشه.دوسش دارم و نميتونم دلشو بشكنم وبا دعوا تمومش كنم.هرچقدرم باهاش صحبت ميكنم راضي نميشه.ميدونم دوستم داره.چون توي اين 1سال بخاطرم خيلي كارها كرده و بارها جون خودشو بخاطرم بخطر انداخته.ازتون ميخوام كمكم كنيد واگر ميتونيد راهنماييم كنيد كه چيكار كنم كه اين وسط كسي لطمه نبينه و همه چيز بخير بگذره.خيلي تو وضعيت بدي هستم.واقعا سردرگم شدم و فكرم كار نميكنه.ازتون ممنونم بخاطر اينكه حرفامو خونديد و اندازه تموم دنيا دوستون دارم كه كمكم ميكنيد
اگر طريق عشق را ميرويدهرگز نرنجيد و خشمگين نشويد بلكه درد را به عنوان بخشي از زندگي بپذيريد
علاقه مندی ها (Bookmarks)