[/color][/size]سلم دوستان
من ختری 34 ساله هستم که 4 سال پیش با یک پسر 31 ساله که نویسنده هم است در محیط کاری اشنا شدم ما یکسال با هم همکار بودیم در محیط کار ایشان سعی می کرد که خود را به من نزدیک کند اما من هیچ علاقه ای نشان نمی دادم . بعد از ان ما از لحاظ محیط کاری از هم جدا شدیم .سپس ایشان به بهانه نشان دادن کتاب جدیدش با من تماس گرفت تا کتبش را به من هدیه بدهد . و بعدها به بهانه ی نوشتن کتاب جدید از من خواست که او را در نوشتن کتاب جدیدش یاری دهم . من نیز پیشنهاد اورا پذیرفتم و با هم مشغول کار شدیم و دربیرون از خانه با یکدیگر می نشستیم و کتاب را ویراستاری می کردیم . یکسال کار نوشتن کتاب طول کشید و من در این مدت فهمیدم که ما از لحاظ افکار و اعقاید بسیار به هم نزدیک هستیم و این خود بهانهای شد تا من به شدت به اوعلاقمند شوم و الان یک سال است که کار نوشتنمان تمام شده ولی ایشان در این مدت بطور مرتب به منزل ما تمتس می گرفت و جویای احوال می شد .این علاقه تا جایی پیش رفت که یک شب به تماس من جواب نداده بود ،مانند دیوانه ها مضطرب شده و هزران فکر از ذهنم گذشت .بعد از ان تصمیم گرفتم تا بهش بگویم من به شما وابستگی عاطفی شدیدی پیدا کرده ام و می خواهم این وابستگی را برای همیشه ازبین ببرم .
ایشان پس از شنیدن این موضوع بیان کرد که من فکر نمی کنم که ارتباط و همکاری دو جنس مخالف در جامعه ی امروزی مشکلی داشته باشد اما هر طوری که می خواهی انجام می دهم .الان 2 ماه که از این ماجرا گذشته و من هنوز نتوانستم به اوفکر نکنم.دو با مسج زدم براش اما او خیلی خشک جواب داد .
حال نمی دانم چکار کنم احساس میکنم تمام غرورم خرد شده و نمی دانم ایا هنوز به خاطر او به تمام خواستگارانم جواب رد بدهم ؟و منتظر پیشنهاد او بنشینم ؟
در ضمن می دانم یکی از مشکلات ایشان در امر ازدواج مشکلات مالی است و او نان اور خانواده اش هم است .
لطفا من را یاری دهید؟[size=medium][color=#ffffff]
علاقه مندی ها (Bookmarks)