[/color][/font][/size]سلام.خوبین ان شاءالله؟ الان که دارم این نامه رو براتون تایپ میکنم گریه میکنم.اصلا اشکام نمیزاره کیبوردو ببینم.
توروخدا فقط نگین که چون منو رضا باهم دوست هستیم پس بهتره هرچه سریعتر این رابطه رو قطع کنیم؟
من 19 سالمه.دانشجوی سال دوم کارشناسی مامایی.رضا 24 سالشه.دانشجوی سال اول کارشناسی کامپیوتر.اون یه مغازه کامپیوتر فروشی داره.منو رضا 3 سال هست که با هم دوستیم.رابطه ما پنهونیه.حالا ما قصد ازدواج با هم رو داریم.اونو من خیلی همدیگرو دوست داریم.توی بیشتر چیزا هم با هم تفاهم داریم.مثلا..هردو از خانوداه ای مذهبی و هم طبقه.از نظر من ما مشکلی برای ازدواج نداریم.ارتباطمونم با همدیگه مثل دوستای امروزی نیست.شاید خیلی محدود باشه...ولی وابستگی من به اون خیلی زیاده.اونم بخاطر اخلاق و رفتارایی که داره.بخدا فکر میکنم اون همون مرد آرمانی و ایده ال من هست.چون همه شرایطی رو که میخوام داره.چند روز پیش ما با هم درباره خیلی چیزا حرف زدیم.اون به من حرفایی گفت که برام مبهمه.راستش منو رضا خیلی باهم دعوا میکنیم.اونم فقط سر اینکه اون بی برنامه هست.مثلا بهم قول میده ساعت 5 زنگ میزنه ولی اون روز اصلا ازش خبری نمیشه!بعدا هم معذرت میخوادو میگه کارم زیا بود!ولی اون روز که باهم صحبت کردیم اون گفت>>:ببین من تورو خیلی دوست دارم.میدونم هیچ دختری به خوبی و نجیبی تو نیست.ولی من خیلی اذیتت میکنم.اخلاقمون جوردرنمیاد!!میگه من منطقی هستم ولی تو احساساتی!!برای همین جوردرنمیاییم.برای چی اینقد بهم وابسته بشیم.بعدا جداشدنمون سختتر میشه.برای چی اینقدر پول تلفن و اس ام اس بدیم در حالی که آخرش بجایی نرسه؟>> راستی اینم بگم ما قرار گذاشته بودیم وقتی درسم تموم شد اون از من خواستگاری کنه.ولی الان میگه من نمیدونم تا 4 سال دیگه بتونم خودمو برای ازدواج آماده کنم یا نه؟!منم بهش میگم رضا تو که میگی دوسم داری پس چرا میخوای جدابشیم؟بخدا اگه بهم بگه منو نمیخواد من اینقدر که الان ناراحتم نمیشم.ولی اون با کمال تعجب میگه میخوام ولی اخلاقمون جور نیست.من خیلی اذیتت میکنم.منم میگم اذیتت مگه فقط دلخوریه من از زنگ زدنت نیست؟بعدا که ازدواج کردیم این مشکلو نداریم.
بگین من به رضا چی بگم؟؟اگه جدابشیم خیلی بد میشه.آخه اکثر دوستام و زنداداشام میدونن که من با اون دوستم.خیلی هم بهم حسودی میکردن.میگفتن اینکه 3 ساله دوستین حتما عشقتون واقعیه.در ضمن من خیلی شکست میخورم.اگه جدابشیم من دیگه نمیتونم به هیچ پسری اعتماد کنم!حتی فکرمیکنم خواستگارامم دروغ میگن که دوسم دارن؟اگه اون رضایی که اینقد دوس داشتیم همدیگرو بخواد بخاطر یه رفتار کوچیک از من جدا بشه دیگه وای بحال دیگرون.اصلا توی اطراف،فامیلا،دانشگاه و...هیچ پسری رو نمیشناسم که اون ارزشایی که من بخوامو داشته باشه.
توروخدا کمک...فقط کمک میخوام.اگه دوسم داره چرا اینجوری میکنه؟منظورش از حرفاش چیه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)