به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت ...



    به نام خدا
    سلام بر کبوتران دلواپس پرواز






    بلبلی برگ ِ گلی خوش رنگ در منقار داشت / و اَندر آن برگ ُ نوا ، خوش ناله‌های زار داشت

    گفتمش در عین وَصل این نالِه ُ فریاد چیست؟ / گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

    یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

    در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست / خُرَّم آن کَز نازَنینان بخت برخوردار داشت

    خیز تا بر کِلکِ آن نقاش ، جان افشان کنیم / کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

    گر مُرید راه عشقی فکر بد نامی مکن / شیخ صَنعان خِرقِه رهن ِ خانه خَمّار داشت

    وقت آن شیرین قَلَندر خوش که در اطوار سِیر / ذکر تسبیح مَلَک در حَلقِه زُنّار داشت

    چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سِرِشت / شیوه جَناتُ تَجری تَحتِها الانهار داشت










    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 21 اسفند 03 در ساعت 19:49 دلیل: تایپی

  2. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 20 اسفند 03), paiize (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  3. #2
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نوروز یعنی روز نو ...
    اگه نیک بنگری برای اهل دل هر روز نوروز است چون هر روز نو هست ...
    ما روز کهنه نداریم ...روز کهنه نمیشه ...ممکنه کهنه ببینه ....
    زمان مرتب تازه میشه ...وقتی توقف و درنگ در زمان نیست کهنگی معنا نداره ....
    حافظ تعجب میکنه که چرا یه بلبلی که نوای خوش داره و یه گل زیبا در منقار داره ولی باز ناله ها زار هست ...
    چه کسی میفهمه ناله های بلبل زار هست یا نیست ؟ کسی که زاری و عدم زاری را بدونه .
    پس حافظ که زاری و بی زاری را میداند حالا از نوای بلبل ناله های زار میشنوه ...
    کسی عشق بلبل به گل را میفهمد که خود عشق را تجربه کرده باشد ...
    حافظ علاوه بر اینکه عاشق و شاعره ، متفکره و میگه در فصل بهار - صدای خوش نوا بلبل ، گل زیبا در منقار ...ولی چرا ناله زاره ؟
    بلبل میگه ما را جلوه معشوق در این کار داشت .....
    جلوه معشوق قشنگه .... سئوال اینکه چرا جلوه معشوق ما را وادار به این زاری میکند ؟
    جلوه یکسان نیست ...از ازل تا ابد خداوند تبارک تعالی دو جلوه یکسان نکرده .. تمام در جلوه بوده و جلوه ها تازه هست ...
    بلبل جلوه را می بینه و زاری برای انتظار جلوه جدید هست ...
    جلوه بی پایان هست ...اشتیاق بی پایان هست ...
    اگه آگاهانه به جمال جهان نگاه کنیم جمال جانان را در جهان می بینیم ....
    هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد
    در هر جلوه وصاله ...
    اگه دید معرفتی و آگاهانه داشته باشیم هر لحظه جلوه حق را می بینیم ... اما یه جلوه تمام و جلوه دیگر هست....
    پس لایَزال جلوه می بینیم ...لایزال به وصل می رسیم و لایزال منتظریم ...
    روزی که منتظر جلوه دیگر نباشیم و نمانیم نابودی ست ....نفس میکشیم ولی در واقع مردگی ست ...
    کسی که در انتظار جلوه جانان هست زنده هست .


    بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت / و اَندر آن برگ ُ نوا ، خوش ناله‌های زار داشت

    گفتمش در عین وَصل این نالِه ُ فریاد چیست؟ / گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت




    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 20 اسفند 03 در ساعت 22:24 دلیل: تایپی

  4. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 20 اسفند 03), paiize (چهارشنبه 22 اسفند 03), مدیرهمدردی (یکشنبه 19 اسفند 03)

  5. #3
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

    در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست / خُرَّم آن کَز نازَنینان بخت برخوردار داشت


    یار قدم به قدم در کنار ما هست و مورد عنایت هستیم.
    دائما حواسشون جمع هست که این کار را بکنیم و اون کار را نکنیم ...
    به ما میگن با این صفت باید بری جلو بعدش بپیچی راست و بعدی را بری چپ - دوباره بعدش بری بالا...
    اگه نپیچیدیم می بخشن و دوباره محاسبه میکنن و میگن باید میپیچیدی ولی اشکال نداره ... برو جلوتر بالایی را بپیچ باز به مقصد میرسی ...
    ما که فقیر هستیم و نداریم و باید خیلی خرج کنیم و اون یاری که دست درکمرش جز سیم و زر نرود را چطوری بدست بیاریم ...
    من انتظار ندارم در کنارم بنشینی و اعتراضی نیست ( یار با ما هست و در واقع این رمز و راز عاشقانه هست )
    من که باشم که بر آن خاطِر عاطِر گذرم؟ لطف‌ها می‌کنی ای خاکِ دَرَت، تاجِ سرم
    با این حال به ما این اجازه را دادن که بیایم اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ؛
    ما این مقدار نیازی که داریم و کمالاتی و کالایی که داریم عرضه میکنیم از طلب و عشق ، این با اون حُسنی که گفت : کَن در این دریا نماید هفت دریا شبنمی .... اون ناز و اون عزت و عظمت را بر نمیگیره ،،،
    ولی خب به ما گفتن تو این کار را بکن ...ولی فکر نکن که این نیاز و عجز و قابلیت های توست که معشوق به تو توجه میکنه
    ....
    بختی آدم را یار میشه که در عالم محبوبی و عاشق و معشوقی پیدا کنه .... .. اگه به چیزی میرسیم و یا اگه رسیدیم نگیم که زرنگ بودیم و قابلیتهای ما هست .... لطف خداست .
    خیلی ها هستن تلاش ها کردن علوم اولین و آخرین را خوندن ولی به جایی نرسیدن ....برای اینکه رند از ره نیاز به دارالسلام رفت ...
    اون کسی که اظهار عجز و نیاز کرد و گفت من که باشم ....اون را اتفاقا میگن شما تشریف بیارید .











    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 21 اسفند 03 در ساعت 20:37 دلیل: تایپی

  6. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    paiize (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  7. #4
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیز تا بر کِلکِ آن نقاش ، جان افشان کنیم / کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

    گر مُرید راه عشقی فکر بد نامی مکن / شیخ صَنعان خِرقِه رهن ِ خانه خَمّار داشت
    وقت آن شیرین قَلَندر خوش که در اطوار سِیر / ذکر تسبیح مَلَک در حَلقِه زُنّار داشت




    در بین نقاشان پرگار نماد نظم هست ....هر نقش منظمی از پَرِگار اومده بیرون ...
    نقاشی هست که قلمی داره که نقش های عجیب میزنه ...
    نقاش ، پرگاری زده و هستی را نقش زده که نتیجه اش نقش های شگفت انگیز هست ( در آسمانها و زمین )
    به خودمون بیایم و پاشیم به خاطر این نقاش ، جان خود را به شکرانه و سپاس بیفشانیم ،،،
    موقعیکه مُرید راه عشق میشی فکر این نباش که دیگران درباره ات چی میگن ...
    تو راه عشق و سعادت را پیدا کن و اون مسیر را برو و نگران سفر و ملامت سفر نباش ....
    هر آدمی یه تعریفی از معشوق داره و خودش را تسلیم اون میکنه ....و متناسب با اون در زندگی حرکت میکنه ... و متناسب با اون هم در زندگی به آرامش و وصال و عشق میرسه.
    در یه جایی از شعر به شیخ صنعان اشاره میشه .....شیخ صنعان ماجراجویی خود را آغاز میکند تا به وصال مورد نظرش برسد ، که در این مسیر اتفاقاتی برایش رخ میدهد .
    شیخ صنعان در این مصراع تلمیح هست - اگر در شعری به داستان، آیه‌ای از قرآن، احادیث و... اشاره شود، آرایه تلمیح ساخته می‌شود .
    ماجرای شیخ صنعان نیز تمثیلی ست که عطار بمنظور انتقال پیامی به انسانها بیان نموده است و حافظ به اون اشاره میکند .
    داستان دلدادگی او در عرفان اسلامی نمادی از تسلیم عاشقانه در راه معشوق است و حافظ به این ماجرا به عنوان الگویی برای رهایی از قیود دنیا اشاره می‌کند.

    اما داستان شیخ صنعان :
    شیخ صنعان که مردی عابد و زاهدی بود وقتی گرفتار غرور و خودبینی شد ،چند شب پیاپی خواب می‌بیند که مقیم روم شده و بر یک بت سجده می‌کند.
    او با مریدانش به روم سفر می‌کند و در آنجا دختری ترسایی را می‌بیند و عاشق او می‌شود.
    دختر وقتی فهمید شیخ عاشقش شده شروع کرد به سنگ انداختن و شرط ُ شروط گذاشتن : شراب بخوری ، دست از دینت برداری ، سجده بر بت و...
    شیخ گفت فقط شرط شراب را قبول میکنم و بقیه را قبول نمیکنم ....
    با دختر رفتن دیر مُغان و در اونجا شیخ شراب را نوشید و از مستی ، بقیه شرط ها را هم قبول کرد.
    عطار اینجا یه نکته ای میگه : بَس کسا کز خمر ترک دین کند، بی شکی اُم الخَبایث این کُند ،،،
    ام الخبایث یعنی مادر همه پلیدیها و اسم دیگری هست که به شراب میدهند ....چون وقتی انسان شراب میخورد عقلش از بین میرود و گناهان دیگر هم انجام میدهد .
    شیخ گفت ای دختر دلبر چه ماند ، هرچه گفتی کرده شد دیگر چه ماند. خَمر خوردم، بت پرستیدم ز عشق،، کس مَبیناد آنچه من دیدم ز عشق ،،،
    به دختر گفت : هر کاری تو گفتی من انجام دادم ، خدا کنه بلایی که از عشق سر من آمد سر هیچ کس دیگر نیاید ... دیگه باید به وصال هم برسیم .
    دختر میگه : باز دختر گفت ای پیر اسیر ، من گران کابینم و تو بس فقیر ، سیم و زر باید مرا ای بی خبر ، کی شود بی سیم و زر کارَت به سر ،،،
    دختر میگه من مهریه ام سنگینه ...تو هم که آدم فقیری هستی و چیزی نداری ...
    شیخ گفت قرارمون اینجوری نبود ....تو بی وفایی میکنی ، از طرفی یاران من هم دشمن جان من شدن و مرا ملامت میکنن .....تو اینجوری و اونا اونجوری ..حالا من چه کار کنم ؟
    دختر دلش برای شیخ سوخت و گفت چون پول نداری باید برای من به مدت یک سال خوک بانی بکنی ....
    عطار یه نکته داره و میگه : در نهاد هر کسی صد خوک هست ، خوک باید سوخت یا زنار بست ،،،
    خوک نماد نفس اماره ما هست ...خوک های زیادی امکان داره در وجود ما باشه :قدرت ، جاه طلبی - حرص و ....
    عطار میگه یا باید این خوک ها را بسوزانی یا برو زنار ببند ...زنار کمربندی بود که میبستن که متمایز بشن از مسلمانان ..... زنار ببند یعنی ادعای مسلمانی نکن .
    اینکه به زبان بگیم مسلمانیم کار ساده ای هست ولی در عمل تلاش میخواد چون باید این نفس اماره را کنترل کنیم و بسوزونیمش.
    در ادامه شعر : تو چنان ظن می‌بری ای هیچ کس. کین خطر آن پیر را افتاد بس. در درون هر کسی هست این خطر. سر برون آرد چو آید در سفر ،،،
    فکر نکنیم همچین خطری فقط برای شیخ صنعان هست ... این ماجرا میتونه برای همه ما پیش بیاد ....وقتی انسان پا در مسیر معرفت قرار میذاره امکان داره از آدم امتحان سختی بگیرن .
    بعد از اینکه شیخ شروع میکنه به خوک بانی کردن .. شاگردانش میان میگن ای شیخ تکلیف ما چیه ؟
    شیخ بهشون میگه : باز گردید برای اینکه تکلیف من معلوم نیست ....اگه از شما سئوال کردن راستش را بگید که شیخ ما در دهان اژدها اسیر شده ...
    این مریدان بر میگردن ....از طرفی شیخ یه مرید خاصی داشته - وقتی شیخ میخواسته بره روم اون نبوده و رفته بوده مسافرت - وقتی از مسافرت برمیگرده میبینه شیخ نیست و از یاران شیخ میپرسه شیخ کجاست و اونها هم قصه را بهش میگن...
    این مرید ناراحت میشه و شروع میکنه به عَتاب کردن به مریدان دیگه و میگه :
    با مریدان گفت ای تر دامنان ، در وفاداری نه مرد و نه زنان ، یار کار افتاده باید صد هزار ، یار ناید جز چنین روزی به کار ،،،
    دوست برای روزهای سخت هست ...در روزهای آسایش همه ادعای دوستی میکنن ، در سختی ها هست که باید بشناسی دوست را ....
    شما رفاقت با شیخ ِتون نکردید و باید برگردیم به کشور روم و چله نشینی کنیم و با تضرع و زاری از خدا طلب نجات شیخ را بخوایم....
    در شب چهلم، سرانجام مرید باوفای شیخ، خوابی می بیند که به او بشارت رهایی شیخ را می دهند وبه او میگویند :بین شیخ و خدا گرد و غبار وجود داشت که برطرف شد ( گرد ُ غبار غرور و خودبینی و...)
    مریدان میرن پیش شیخ که ببینن چی شده ..میبینن که بندها را باز کرده وتوبه کرده و برگشته .
    اما یه اتفاق خوبی که برای شیخ میافته این هست که :
    حکمت ِ اسرار قرآن ُ خبر ،شسته بودند از ضمیرش سَر به سَر *** جمله با یاد آمدش یکبارگی *** باز رَست از جهل ُ از بیچارگی
    تمام معارف اسلامی که از یادش رفته بود دوباره یادش آمد ....
    چه اتفاقی برای دختر ترسا میافته :
    دید از آن پس دختر ترسا به خواب ، کاوفتادی در کنارش آفتاب. آفتاب آنگاه بگشادی زبان. کز پی شیخت روان شو این زمان. مذهب او گیر و خاک او بباش. ای پلیدش کرده، پاک او بباش ،،،
    دختر ترسا شب هنگام در خواب می بیند که او را به سوی شیخ می خوانند ..... احوالش دگرگون می شود و دلداده و سرگشته، دیوانه وار، سر به بیابان، در پی شیخ می گذارد.
    شیخ که پاک شده بود یه ندایی درونش گفت دختر به سمت تو می آید ...
    به مریدان گفت که باید برگردیم و برویم پیش دختر .....یارانش گفتن تو تازه توبه کردی و میخوی دوباره شروع کنی ؟
    شیخ گفت نه ، او میخواهد مسلمان شود و به دیدار ما بیاید ....
    سرانجام دختر به دست او اسلام می آورد ...و به شیخ میگه که میخوام برم پیش پروردگارم ....از او خداحافظی میکند و میرود .
    گفت شیخا طاقت من گشت طاق ،،، من ندارم هیچ طاقت در فِراق ،،، می‌روم زین خاکدان پُر صُداع ،،، الوداع ای شیخ عالم الوداع .
    که عطار میگوید : قطره ای بود او در این بحر مجاز ،،، سوی دریای حقیقت رفت باز .
    ما از او هستیم و به سوی او بر میگردیم ، یه قطره ای هستیم از این دریای مجازی که به سوی دریای حقیقی میریم .
    در بیت شعر ، شیرین قلندر همان صنعان هست :
    یاد و حال شیخ صنعان بخیر باشد،که در راه عشق، راهی طولانی را پشت سر گذاشت و در مسیر عشق و در جلب رضایت نظر محبوب خود از هرگونه ظاهرگرایی که عشق را از انسان می‌ستاند، فاصله گرفت.
    حافظ ، عطار ، نظامی و...با داستان ها و اشاراتی همچون لیلی و مجنون ، شیخ صنعان و ...میخوان به مخاطبان بگن که اگه انسان ، شوق ُ عشقی که به دنیا و تعلقات دنیا داره ،اگه برای خدا داشت ( تسلیم معشوق واقعی بود ) به جاهای خوبی میرسید .
    تسبیح مَلَک فقط زبانی و ظاهر نیست ... وقتی ما کمر خدمت را می بندیم در جامعه اون موقع هم تسبیح ملک را داریم میگیم .... تمام وجودمون تسبیح ملک را بگه .

    امکان داره پله های زیادی را بالا بریم و فکر کنیم بالاییم ... ولی با یه امتحان بفهمیم هنوز کلاس اول ُ پله اول هستیم .....
    به خدا پناه ببریم تا در مسیر غفلت نکنیم .... از طرفی اگه خدایی نکرده اشتباهی کردیم بررسی کنیم کجا مسیر را اشتباه رفتیم و برگردیم و مسیر صحیح را طی کنیم .
    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 27 اسفند 03 در ساعت 07:12 دلیل: داستان شیخ صنعان

  8. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    paiize (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  9. #5
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سِرِشت / شیوه جَناتُ تَجری تَحتِها الانهار داشت

    چشم حافظ از زیر بام به قصر معشوق نگاه می کرد و اشک می ریخت و اشک مانند آب روان که از زیر درختان باغ جاری باشد از چشم حافظ جاری بود ...
    چشم موقعی در منظر قرار میگیره که زیر باشد ...از پایین بالا را نگاه کنیم...
    معشوق در بلندای منظره هست ....باید دستشو بگیریم بیایم بالا ...
    چشم حافظ در فراق معشوق و در ذوق رسیدن به معشوق شیوه ی جنّات تجری تحتها الانهار داشت ...
    باید بری بشینی زیر قصرش دَرِ خونشون ..... اونجا بشینی زار بزنی و گریه کنی که دستتو بگیره ( رمز و راز عاشقانه )




    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 21 اسفند 03 در ساعت 20:39 دلیل: تایپی

  10. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    paiize (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  11. #6
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    منبع کمک گرفته شده :


    برنامه معرفت

    در محضر حافظ - الهی قمشه ای

    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

    غزل شماره 77 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

    داستان شیخ صنعان و دختر ترسا از منطق الطیر

    داستان شنیدنی از استاد عالی



    ...................................... ** ........................................



    خوشحال میشیم و استفاده میکنیم اگه دوستان بزرگوار ، مطلب و اندیشه ای و حرف دلی در مورد این غزل دارن و میخوان به اشتراک بذارن ....

    این غزل را با ریتم ها مختلفی می تونیم بخونیم و یا تفسیر کنیم ....

    خدا رحمت کند حافظ عزیز و دوست داشتنی را ...چه میدانیم در دل حافظ چه میگذشت.

    به قول استاد دینانی همه ما یه فهمی داریم و کلمات حافظ را وارد فهم خودمون میکنیم .

    در واقع ما برای فهم یه مطلبی اون مطلب را اول باید وارد فهم خودمون کنیم تا بتونیم هضم و بیان کنیم ....

    برای همین میبینیم در طول تاریخ تفسیرهای مختلفی ایجاد میشه از یه مطلب و این ادامه داره ....

    موفق و موید باشید ... مراقب خودتون باشید ... و ان شالله هممون در مسیر تعالی باشیم .

    در پناه حضرت دوست







    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 26 اسفند 03 در ساعت 04:19 دلیل: آپدیت منابع

  12. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    paiize (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام
    من منابع این تاپیک رو مطالعه نکردم بنابراین شاید مطلبم تکراری باشه،به شخصه با خواندن این شعر یاد شعر مولانا افتادم:
    بشنو از نی چون حکایت می کند
    از جدایی ها شکایت می کند
    کز نِیِستان تا مرا بُبریده اند
    از نَفیرم مرد و زن نالیده اند
    سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق
    به نظرم این مسیر و حتی خود وصال یک حزنی داره،حزنی که حتی بلبل با داشتن گل باز ناله میکنه،مثل نیِ مولانا!
    اصلا حزنِ عشق ثابت شده ست و خیلی از شعرا و عرفا بهش اشاره میکنن،جدایی از یار غم شیرینی داره،رسیدن به یار هم غم شیرین تری داره،غم نه به معنای بد و ناامید کننده بلکه به معنای شوق و اشتیاق!(تا بگویم شرح درد اشتیاق)یعنی شوق و اشتیاق با درد و رنج همراه هست.
    این حزن مسرور کننده ست،رشد دهنده ست،دقیقا مثل حزن عزاداری برای امام حسین(ع)،حتما دقت کردید اگر در روضه امام حسین نتوانیم وصل بشیم و اشکی از چشمهامون جاری نشه حالمون بده،و احساس میکنیم فیضی به ما نرسیده!اما کافیه چند قطره اشکی با حزن فراوان برای مظلومیت امام حسین بریزیم،میبینیم که بعد روضه چقدر حالمون خوبه و من گاهی دقت میکنم میبینم که چقدر چهره افراد بعد از اون اشک ها نورانی شده،پس حزن و غم لازمه عشقه.
    اخیرا یک کتابی خوندم به اسم ( سماع قرآن و کشته های آن)،و خوب خیلی عجیبه!کسانی که با شنیدن قرآن جان میدادن نه فقط اشک میریختن یا ناله میکردن!
    پیامبر توی چند تا روایت به این موضوع اشاره کرده و به کسانی که موقع شنیدن قرآن اشک بریزن وعده بهشت داده.
    خب چون قرآن به تعبیری نامه های عاشقانه خدا برای بنده ست،و چی از این پرشورتر و پرشوق تر!حزن قرآن ،حزن رمضان و...ساعت ها میشه راجع بهش حرف زد،و چقدر دل رو تکون میده و منقلب می‌کنه
    جداییِ عاشقانه ی انسان از خدا حزن انگیز ترین حالت عشقه،نه جدایی به معنای دوری همراه با گناه،بلکه این جدایی ما از ذات حق و تلاش برای وصال!
    این مطلبی که نوشتم برداشت من از این تاپیک و ازاین شعر زیبا بود.

    ویرایش توسط paiize : چهارشنبه 22 اسفند 03 در ساعت 12:40

  14. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  15. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها

    نوروز یعنی روز نو ...
    اگه نیک بنگری برای اهل دل هر روز نوروز است چون هر روز نو هست ...
    ما روز کهنه نداریم ...روز کهنه نمیشه ...ممکنه کهنه ببینه ....
    زمان مرتب تازه میشه ...وقتی توقف و درنگ در زمان نیست کهنگی معنا نداره ....
    حافظ تعجب میکنه که چرا یه بلبلی که نوای خوش داره و یه گل زیبا در منقار داره ولی باز ناله ها زار هست ...
    چه کسی میفهمه ناله های بلبل زار هست یا نیست ؟ کسی که زاری و عدم زاری را بدونه .
    پس حافظ که زاری و بی زاری را میداند حالا از نوای بلبل ناله های زار میشنوه ...
    کسی عشق بلبل به گل را میفهمد که خود عشق را تجربه کرده باشد ...
    حافظ علاوه بر اینکه عاشق و شاعره ، متفکره و میگه در فصل بهار - صدای خوش نوا بلبل ، گل زیبا در منقار ...ولی چرا ناله زاره ؟
    بلبل میگه ما را جلوه معشوق در این کار داشت .....
    جلوه معشوق قشنگه .... سئوال اینکه چرا جلوه معشوق ما را وادار به این زاری میکند ؟
    جلوه یکسان نیست ...از ازل تا ابد خداوند تبارک تعالی دو جلوه یکسان نکرده .. تمام در جلوه بوده و جلوه ها تازه هست ...
    بلبل جلوه را می بینه و زاری برای انتظار جلوه جدید هست ...
    جلوه بی پایان هست ...اشتیاق بی پایان هست ...
    اگه آگاهانه به جمال جهان نگاه کنیم جمال جانان را در جهان می بینیم ....
    هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد
    در هر جلوه وصاله ...
    اگه دید معرفتی و آگاهانه داشته باشیم هر لحظه جلوه حق را می بینیم ... اما یه جلوه تمام و جلوه دیگر هست....
    پس لایَزال جلوه می بینیم ...لایزال به وصل می رسیم و لایزال منتظریم ...
    روزی که منتظر جلوه دیگر نباشیم و نمانیم نابودی ست ....نفس میکشیم ولی در واقع مردگی ست ...
    کسی که در انتظار جلوه جانان هست زنده هست .


    بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت / و اَندر آن برگ ُ نوا ، خوش ناله‌های زار داشت

    گفتمش در عین وَصل این نالِه ُ فریاد چیست؟ / گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت




    از نظر من زاری بلبل برای طلب جلوه ای دیگر نیست، بلکه زاری از شوق و تحیر است.
    ما گریه غم داریم و گریه شادی، در بررسیهای انجام شده، اشک غم گرم است، چون غم سردی در بدن تولید می کند و گریه که تسکین دهنده است سردی غم را می زداید از این رو گرم است.
    اشک شادی و معنوی سرد است، چون شادی(خاصه معنوی) گرمی به بدن می دهد و گریه حاصله خنکا می دهد از این رو متوجه می شویم که این شک سرد است.
    شوق و تحیرِ حاصل از دیدن جلوه جمال یار(خداوند) برای سالک چنان گرما و هیجان حرارت بخشی ایجاد می کند که گریه و اشک ماموریت حفظ ظرفیت مادی (طبیعت) و تعادل بدن را پیدا می کنند، و لذا خود بخود ما در مقابل دیدن یک چهره معنوی مثلا مثل امام، یا منقلب شدن از یک موضوع معنوی(چه شنیداری، چه رؤیتی و...) خود بخود اشکمان جاری میشه و گریه می کنیم و اثر آن هم نشاط است.
    اثر گریه ناشی از غم یا دردِ حتی جسمی، تسکین و آرامش است(ترکیبات شیمیایی اشک در هر دو حالت نشان می دهد چه غدد و هورمونهایی فعال می شوند).
    لذا حرف شاعر در اینجا بیان گریه و زاری از روی شوق و تحیر رؤیت جمال معشوق برای بلبل عاشق است.
    دقت کنید به ترکیب «خوش ناله های زار» که گویای ناله و فریاد و اشک شوق است.
    سالک وقتی وجهی از جمال الهی برایش جلوه می کند، چنان غرق می شود و محو است که تصور جلوه دیگری بر ذهنش نمی نشیند که در فراق آن جلوه دیگری که در پس پرده هست زاری(از فراق یا طلب) کند. او منت پذیر همین حد از جلوه ای که دیده هست و حتی خود را لایق همین هم نمی داند و از این هم ناله دارد که به او لطف شده و لایق نبوده... که در ابیات بعد به خوبی همین بیان شده:
    یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

    در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست / خُرَّم آن کَز نازَنینان، بخت برخوردار داشت.

    این نظر من بود که جسارت کردم به بیانش





  16. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  17. #9
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    سلام
    من منابع این تاپیک رو مطالعه نکردم بنابراین شاید مطلبم تکراری باشه،به شخصه با خواندن این شعر یاد شعر مولانا افتادم:
    بشنو از نی چون حکایت می کند
    از جدایی ها شکایت می کند
    کز نِیِستان تا مرا بُبریده اند
    از نَفیرم مرد و زن نالیده اند
    سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق
    به نظرم این مسیر و حتی خود وصال یک حزنی داره،حزنی که حتی بلبل با داشتن گل باز ناله میکنه،مثل نیِ مولانا!
    اصلا حزنِ عشق ثابت شده ست و خیلی از شعرا و عرفا بهش اشاره میکنن،جدایی از یار غم شیرینی داره،رسیدن به یار هم غم شیرین تری داره،غم نه به معنای بد و ناامید کننده بلکه به معنای شوق و اشتیاق!(تا بگویم شرح درد اشتیاق)یعنی شوق و اشتیاق با درد و رنج همراه هست.
    این حزن مسرور کننده ست،رشد دهنده ست،دقیقا مثل حزن عزاداری برای امام حسین(ع)،حتما دقت کردید اگر در روضه امام حسین نتوانیم وصل بشیم و اشکی از چشمهامون جاری نشه حالمون بده،و احساس میکنیم فیضی به ما نرسیده!اما کافیه چند قطره اشکی با حزن فراوان برای مظلومیت امام حسین بریزیم،میبینیم که بعد روضه چقدر حالمون خوبه و من گاهی دقت میکنم میبینم که چقدر چهره افراد بعد از اون اشک ها نورانی شده،پس حزن و غم لازمه عشقه.
    اخیرا یک کتابی خوندم به اسم ( سماع قرآن و کشته های آن)،و خوب خیلی عجیبه!کسانی که با شنیدن قرآن جان میدادن نه فقط اشک میریختن یا ناله میکردن!
    پیامبر توی چند تا روایت به این موضوع اشاره کرده و به کسانی که موقع شنیدن قرآن اشک بریزن وعده بهشت داده.
    خب چون قرآن به تعبیری نامه های عاشقانه خدا برای بنده ست،و چی از این پرشورتر و پرشوق تر!حزن قرآن ،حزن رمضان و...ساعت ها میشه راجع بهش حرف زد،و چقدر دل رو تکون میده و منقلب می‌کنه
    جداییِ عاشقانه ی انسان از خدا حزن انگیز ترین حالت عشقه،نه جدایی به معنای دوری همراه با گناه،بلکه این جدایی ما از ذات حق و تلاش برای وصال!
    این مطلبی که نوشتم برداشت من از این تاپیک و ازاین شعر زیبا بود.

    من اسمشوگذاشتم:
    حُزنِ دل انگیز







  18. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 22 اسفند 03)

  19. #10
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پدیده هایی که ما مشاهده می کنیم شاید در حالت عادی فکر کنیم داریم تکراری می بینیم ... ولی اونهم همیشه درونش نگاه جدید هست برای یه عاشق.
    در واقع علاوه بر شوق و تحیر و رسیدن به حالات معنوی و وصال ،، با دونستن اینکه باز یه نگاه جدید و کشف جدید از همون پدیده یا پدیده های دیگر وجود داره ، آدم را کباب میکنه ... شوق را دو چندان میکنه و وصال را معناتر .
    بلبل در فصل بهار و گل در منقار و آوای خوش ، نگاه عاشقی داره و علاوه بر این میدونه هر دفعه یه حس و شوق جدیدتر ، وصال جدیدتر و یه سطح دیگری از آگاهی و لطافت و عشق در انتظارشه و در انتظار کل آفرینشه .
    یه مطلب در مورد خانواده میخوندم ، مشاور میگفت که زن و شوهرها همیشه میتونن چیزهای جدید از هم کشف کنن ... برای همین میتونن برای هم تکراری نباشن
    زن و شوهرها علاوه بر شوق و وصال و عشق در لحظه ، با دونستن انتظار کشف جدید از هم و اینکه تکراری نیستن برای هم ، میتونن شوق ُ اشتیاق ُ وصال دو چندان برای هم بوجود بیارن و این حال روحانی را به این صورت ادامه بدن .
    در واقع زن و شوهرها نگاه عاشقانه داشته باشن به زندگیشون : نگاه عاشقانه به یکدیگر ، نگاه عاشقانه به خوشی های زندگیشون ، نگاه عاشقانه به سختی ها و مسائل زندگیشون .
    لایَزال جلوه می بینیم ... لایزال به شوق ُ تحیر ُ وصل می رسیم........ و لایزال منتظریم .
    جلوه بی پایان هست ..... اشتیاق و تحیر بی پایان هست .... رشد و لطافت بی پایان هست ... وصال بی پایان هست .
    سکون معنا نداره ، چون وقتی ما به یه سطح از آگاهی ، لطافت ، عشق و وصال میرسیم ،، همیشه یه سطح دیگری هم هست .
    به قول خانم فرشته مهربان و خانم پاییزه ، یه درد اشتیاق و یه حزن دل انگیز .
    در پناه خدا






    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 26 اسفند 03 در ساعت 22:43 دلیل: تایپی - عکس


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.