به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 فروردین 03 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    5,068
    سطح
    45
    Points: 5,068, Level: 45
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ورود مادر شوهری که از خانواده جدا بوده بعد از 10 سال

    با سلام
    من خانم 33 ساله ام. 8 سال از ازدواجم میگذره و قبل از اون هم چند سال نامزد بودم.
    شهر دیگه ازدواج کردم و اینجا اقوامی ندارم.
    مادرشوهر و پدر شوهرم همون اوایل عقد من از هم جدا شدند. مادرشون اختلافاتی اول با همسرم و بعد با پپدرشون پیدا کرد. و تا یکسال پیش با همسرم قهر بود.
    همسرم فقط یک برادر داره که با مادرشون با اون ارتباط داشت واونو خیلی دوست داره.
    الان بعد از این مدت اومده وارد زندگی ما شده ما اوایل سعی کردیم دوری و دوستی باشه و مناسبات و مراسمات رفت و آمد کنیم.
    اما مادرشون اخلاق متفاوتی داره بسیار زن سرزنده هیجانی احساساتی مهربان اما دیکتاتوره.
    در کل هر اون چیزی که خودش تایید کنه خوبه و مابقی چیزها رو نقد میکنه توی اینکار اجبار و اصرار هم داره.
    من اخلاقم درون گرا کم حرف و کم رفت و آمدم. من توان مقابله با ایشونو ندارم، وقتی میبینمش میفهمم خیلی چیزهای مارو زیر سوال میبره هر چقدر هم توضیح میدم اون حرف خودشو میزنه. مثلا همر من موهای سرش رفته رفته داره میریزه اصرار میکنه این دکتر برو درمانش کن، اگه هم همسرم نره به من فشار میاره تو مجبورش کن بره.
    حالا همسر منم اخلاقش مثل خودشه اصلا کاریو به زور انجام نمیده، من تاثیر خاصی روش ندارم.
    الان مشکل اصلیم اینه آخرین باری که رفتیم خونشون گریه کرد که چرا زود به زود نمی آیید. هفته ای یکبار بیاید .
    همسرم دلش سوخت و گفت باید بریم.
    من واقعا توی اذیتم. میدونم اگر به همسرم بگم مقابلم وایمیسته.
    اما آخه این مادرشون اصلا تو زندگی من نبوده الان این چه توقعاتیه. هیچی از من نمیدونه فقط فشار میاره شبیه اون باشیم. منم فوق العاده مستقلم به هیچ کس اجازه دخالت ندادم. اما زورم به این نمیرسه. همسرم تا یه جایی همراهم بود ولی الان ظاهرا شل شده.

    گیج شدم.

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام، خوش آمدین

    اگر زن و شوهر رو یه درب در نظر بگیریم، والدین اونها، خانوادشون لولای در هستن، هیچ دری بدون لولا ایستایی نداره.
    ما وقتی ازدواج میکنیم، خانواده بزرگ میکنیم، ارتباط رو بیشتر میکنیم، از کلبه ی تنهایی، یا خانه ی کوچک خودمون در میایم و وارد محیط بزرگتری با آدم های بیشتری میشیم.

    حالا لازمه یکسری مهارت ها رو یاد بگیریم، مثل مهارت های ارتباطی.

    _ نمیخوام، درونگرام، خوشم نمیاد، بمن چه، حوصله ندارم، اخلاقم اینه و ... اینها میتونن سبب بروز مشکلات مختلفی باشن.

    برای شما لازمه روی این مسئله که به خودتون بر میگرده، کار کنین.

  3. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    zeynab1990 (جمعه 15 دی 02)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 فروردین 03 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    5,068
    سطح
    45
    Points: 5,068, Level: 45
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلام، خوش آمدین

    اگر زن و شوهر رو ......
    سلام متشکرم
    من راستش اصلا متوجه حرفتون نشدم.
    میدونم که مشکل ارتباطی وجود داره اما این مشکل چیه و چطور باید حلش کرد.
    مهارتی که میگید دقیقا چیه. من با ۳۳ سال سن و کلی دغدغه ذهنی و تجربه ۸ سال زندگی بدون خانواده همسر حالا یه اتفاق جدید رو با کلی حجمه دارم تحمل میکنم.
    مادر ایشون متفاوته. اگر دو ساعت با کسی حرف بزنه تماما در حال نقد طرف مقابل و تعریف از خودشه. مجبورت میکنه مثل اون باشی.
    شما تصور کن فقط چون شیرینی که ما خریده بودیم از جایی بود که مادرش تایید نمیکنه اون شیرینی بدترین بدمزه ترین و گرون ترین شیرینه و تایم طولانی به این بحث میگذره تا ماقبول کنیم.
    من میدونم باید کاری کنم که نذارم ایشون روی من تاثیر بذاره. از طعنه هاش ناراحت نشم. بتونم مرز بندی کنم. اجازه ندم همه چیزو تغییر بده. اما چجوری؟

  5. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    خواهش میکنم

    یکی از مواردی که لازمه روی اون دقت داشته باشین، این هست که باورهای خودتون رو بررسی کنین.
    چقدر تابع واقعیت ها و چقدر تابع ذهنیات شما، چقدر منطقی و چقدر غیر منطقی هستن.
    اتفاقاتی که در زندگی ما در حال رخ دادن هستن مهم نیست چه نوع اتفاقین ( بدنیا آمدن خواهر یا برادر، قبولی در آزمون، تغییر شغل، جدایی والدین و... ) ، اینها همه از باورهامون رد میشن، بعد تعبیر به خوب یا بد خواهند شد.

    * باور عقلانی چه نوع باوریه؟

    ۱. افراطی نیست.
    ۲. انعطاف پذیر هست.
    ۳. منطقی و عقلانی هست.
    ۴. در جهت رسیدن به اهداف و حال خوب هست.

    شما وقتی درباره مادر همسرتون نوشتین، گویی درباره فردی مینویسید که از خیابون پا شده، اومده و وارد زندگیتون شده.
    اینکه میگم خانواده یعنی لولا، به این منظور هست که شما قبول کنید به غیر از همسر، اعضای دیگری هم به شما پیوستن و این پیوندها ناگسستنی هست.

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeynab1990 نمایش پست ها
    الان مشکل اصلیم اینه آخرین باری که رفتیم خونشون گریه کرد که چرا زود به زود نمی آیید. هفته ای یکبار بیاید .
    حالا که سر و کلش پیدا شده، باید هفته ای یکبار هم ببینیدش. یک مورد کاملا معمولی که خیلی ها انجام میدن، برای شما تبدیل به مسئله ای آزار دهنده شده.

    پس اینکه او رو بهتر بشناسین و یک تعامل صحیح برقرار کنین، برای شما لازم هست.

    _ مورد بعدی، بفرض مثال درونگراها یکی از ویژگی هاشون بی نیازی به دیگران هست، برای همینم تا جایی که لازم باشه از دیدار حضوری اجتناب می‌کنن یا در ارتباط با بقیه دچار مشکلات مختلفی میشن.

    پس فردی که این حالت رو داره لازم هست تمرین کنه، این تمرین هم نباید به محیط های بسته مثل خانه و شخصیت های ذهنی ختم بشه، لازمه محیط رو عوض و افراد واقعی رو ملاقات کرد.

    این تمرین ها میتونه قرار گذاشتن با دوستان در پارک ، کافه یا فعالیت در کارهای گروهی و ... باشه. در این حالت شما در حال تقویت مهارت های خودتون هستین و عیب و ایراد ها شناسایی و روش ها بررسی میشن. لازمه ی اون هم؛

    ۱. انعطاف پذیری بیشتر، همراه شدن با جمع و بالا بردن آستانه ی تحمل.

    ۲. هنر خوب گوش دادن به حرف های دیگران برای ارتباط درست و شناخت بیشتر

    ۳. مدیریت منتقد درونی

    ۴. شروع فعالیت های گروهی، مثل ورزش گروهی

    ۵. خوندن مقالات مفید این لینک هست.

    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  6. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    zeynab1990 (شنبه 16 دی 02)

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام
    به نظر من همیشه بحث و کشمکش و ... وقتی به وجود میاد که دو سر داشته باشه ...وقتی ایشون از شیرینی که شما خریدین ایراد میگیره اگر همون لحظه اول بگید بله ممکنه حرف شما درست باشه ، دفعه بعد به جای دیگه رو امتحان میکنیم و تمام . ممکنه قضیه زودتر فیصله پیدا کنه
    شما نمیتونید ایشون رو تغییر بدید یا متوجه شون کنید که رفتارش غلطه و نباید هرچی ایشون میگه باشه و ....
    با همسرتون هم با زبان نرم و آرامش صحبت کنید و بگید برای اینکه حریم ها حفظ بشه و حرمت ها شکسته نشه بهتره رفت و آمدها مون کنترل شده تر باشه
    به هر حال ایشون مادر همسر شماست و باید با همه نقص ها و خوبیها بپذیریتش و کنارش باشید فقط باید بدونید قرار نیست ایشون رو تغییر بدید بلکه باید دیدگاه و نگرش خودتون رو تغییر بدید و راهی برای تعامل با ایشون پیدا کنید
    هر انسانی به هر حال رگ خوابی داره و هنر شما پیدا کردن اونه

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    zeynab1990 (شنبه 16 دی 02)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 فروردین 03 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    5,068
    سطح
    45
    Points: 5,068, Level: 45
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    خواهش میکنم

    یکی از مواردی که لازمه روی اون دقت داشته باشین، این هست که باورهای خودتون رو بررسی کنین.
    چقدر تابع واقعیت ها و چقدر تابع ذهنیات شما، چقدر منطقی و چقدر غیر منطقی هستن.
    اتفاقاتی که
    ممنونم ازتون . درست متوجه شدید من مشکل ارتباطی دارم. الان بهش میگن درونگرایی!! زمان کودکی من میگفتن گوشه گیر.
    من واقعا از وجود آدمهای جدید مخصوصا همراه با خصوصیات ناخوشایند آزار میبینم. و به شدت نکته سنج و دقی میشم روی کوچکترین رفتارها. شدیدا میترسم ازم سواستفاده بشه و نتونم با اعتماد به نفس راهو پیش ببرم.
    سعی میکنم تغییر کنم ولی میدونم خیلی خیلی سخت و دشواره شایدم شکست بخورم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام
    به نظر من همیشه بحث و کشمکش و ... وقتی به وجود میاد که دو سر داشته باشه ...وقتی ایشون از شیرینی که شما خریدین ایراد میگیره اگر همون لحظه اول بگید بله ممکنه حرف شما درست باشه ، دفعه بعد به جای دیگه رو امتحان میکنیم و تمام . ممکنه قضیه زودتر فیصله پیدا کنه
    کوتاه نمیاد و ادامه میده تا زمانیکه ما قبول کنیم که باشه هرکاری تو میگی انجام میدیم. براش مهم نیست حرفش منطقیه یا نه!
    ما روز مادر بهش مبلغی رو کادو دادیم و باهمسرم توافق کردیم همین هم برای تولدش باشه. امرزو همسرم گفت همین مبلغ رو دوباره تولدش بهش کادو میدم . به همون اندازه به پدرم هم میدم. من گفتم خب این مبلغ به مادر منم بدیم زیاد نیست؟ شوهرم گفت تا مشکلی ندارم بدیم ولی مگه تا حالا به مادرت کم دادیم یا بد بوده؟؟ یا خونواده تو مگه مشکلات مالی دارن یا مستاجرن؟؟من کوتاه اومدم گفتم همه مشکلات دارن با نحوه زندگی کردنشون کم و زیاد میشه. ولی هرجور صلاح میدونی بگو همونو انجام میدیدم.

    اما اصلا راضی نیستم. پدر من که یه بازنشسته ساده اس. مگه قراره چون اینها نتونستن زندگی کنن ما تاوانش رو بدیم. تا الان نه بابام نه مامانم تولد نداشتن. هر از چند وقتی براشون کادو گرفتم نه هر سال. حتی پارسال همه پولشو خودم دادم.الان میفهمم همسرم به مادرش خیلی بیشتر از اونچه که میگفت گرایش داره.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.