به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array

    ☘ هیأت مجازی عاشقان اهل بیت (ع) ☘

    « بسم الله الرحمن الرحیم »

    سلام . در این تاپیک قصد دارم روضه هایی از ائمه اطهار (ع) با توجه به مناسبت و ایام مربوطه براتون قرار بدم . ماه محرم هست و من از آقا امام حسین و بستگان و اصحاب شون براتون روضه میذارم . ان شاءالله اهل بیت نظری به محفل ما کنند و دست همه مون به‌ واسطه دعای این بزرگواران ، خداوند پر ازاجابت کند .


    «اللهم عجل لولیک الفرج»


    اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ


    از چشم گریه ماند و از گریه عزتش
    از جام باده ماند از باده لذتش

    فرمود امام صادقِ ما روضه جنت است
    دنیا جهنم است برو سمت جنتش

    ما را حسین بهر خودش انتخاب کرد
    اینجا کسی نیامده الّا به دعوتش

    عرفان ناب چیست همان گریه بر حسین
    صد سال فیض ریخته در نیم ساعتش

    تا زنده ای به هر نَفَسی یاحسین بگو
    فردا میان قبر تو هستی و حسرتش

    یک روز هم شبیه به حر میخری مرا
    بخشیده میشویم همه در نهایتش

    آنکس که کار کرد برای عزای او
    حتی عبادت است دم استراحتش


    منبع


    پ.ن : لطفا برای حفظ نظم تاپیک از ارسال پست خودداری فرمایید




  2. 6 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 23 مرداد 00), mohammad29 (جمعه 22 مرداد 00), Mvaz (پنجشنبه 21 مرداد 00), Niagara (پنجشنبه 21 مرداد 00), باغبان (شنبه 23 مرداد 00), سرشار (یکشنبه 24 مرداد 00)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه ی حضرت رقیه (س)

    آیینه دارِ زینب و زهرا رقیه
    کوچکترین انسیه الحورا رقیه

    مگه مادرش چند سالش بود، هجده سالش بود .. این دخترم مثه مادر .. برات بمیرم خانم .. مادرِ حضرت رقیه ام اسحاقِ .. اونایی اهل مطالعه هستند تو تاریخ ببینن مادرِ این دختر وقتی بچه به دنیا اومد بلافاصله از دنیا رفت .. یعنی این دختر وقتی به دنیا اومد مادرُ ندید .. ابی عبدالله بارها فرموده بود زینبم یه کاری کنید حس نکنه مادر نداره لذا دردانه بود .. انقدر خواستنی بود این نازدانه سر بغل کردن این بچه اصلاً دعوا بود .. یه بار نزاشتن این بچه پاش رو زمین برسه .. لذا وقتی سر رو بغل کرد اول پاهاش رو نشونِ باباش داد .. ببین دخترت پاهاش تاول زده ..

    جا داشت روی شانۀ کعبه اباالفضل
    جا داشت روی شانۀ سقا رقیه

    آرام تر از هر زمانی بود اصغر
    میخواند تا بالاسرش لالا رقیه

    این طفل بی آزار را آزار دادند
    زجرِ بدی را دید در دنیا رقیه ..

    *یه جوری آزارش دادن دیگه شب تو خرابه گفت یا بابام بیاد یا منم همینجا میمیرم .. یه جوری آزارش دادن گفت عمه دیگه خسته شدم .. یه جوری آزارش دادن شبِ آخر تو خرابه هر کاری کردن صدا گریه‌ ش رو قطع کنه نتونستن .. تا سر بریده رو دید آرام شد .. تصور کن سرُ بغل کرده آرام داره با بابا حرف میزنه : *

    تاولِ دستامُ نگاه کن
    سوخته موهام شونه نمیشه
    سر که واسم بابا نشد پس
    خرابه هم خونه نمیشه ..

    بابا یه کاری با من کردن بابا از تازیانه و سیلی سخت تره ..‌

    عروسکم رو یکیشون بُرد
    گوشواره‌ مُ یکی کشیده
    عروسکم عیبی نداره
    گوشواره‌ مُ عمو خریده ..

    صدا زد بابا:
    شمع عمرم داره سوسو میزنه
    منو هی دشمنِ بد خو میزنه
    حرمله خبر داره که سیدم
    لگداشو سمتِ پهلو میزنه

    دختر هرجا تو سختی و شدائد گیر کنه سریع بابا رو صدا میزنه .. مگه مادرش نبود بین در و دیوار هی صدا میزد وا محمدا .. این دخترم هرجا با تازیانه میزن صدا میزد یا ابتا ..

    بابایِ من، دخترِ نازت
    اسیرِ یک گله‌ی گرگِ
    پاشو ببین قد کمونم
    مثه قدِ مادربزرگِ ..

    شنیدم مادرت تو هجده سالگی قد خمیده راه میرفت .. شنیدم کاری کردن مادرت تو جوانی کمرش خم بشه ..

    چند شبه که به جای بازوت
    سرم رویِ بالِشِ ریگِ
    چند شبه که بوسم نکردی
    هیچکی برام قصه نمیگه

    یه حرفایی خورده به گوشم
    که خیلی حالِ من خرابه
    من میگم ان شالله دروغه
    جای سرت تشتِ شرابه

    هی به عمه میگفتم عمه اون سر آشناست .. جلو چشمامُ گرفت ..

    پاشو با اون نوازشات باز
    دوباره کاممُ عسل کن
    شیرین زبونیام تموم شد
    بابا یه بار منو بغل کن

    سه ساله و ضربۀ سیلی
    سه ساله و زخمای کاری
    دخترای شامی با طعنه
    بهم میگن بابا نداری

    فدا سرت سیلی زجرُ
    فدا سرت این همه مهنت
    بابای من فدای اسمت
    بابای من سرت سلامت

    یااباعبدالله .. بالاخره بعدِ همه دوری سرِ بریده رو برا دختر آوردن .. میخوام چند جمله از سرِ بریده بگم .. سری که امام زمان بهش سلام داده أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ .. میخوام بگم این سری که برا دختر آوردن چه مسیری رو گذرونده .. از کجا اومد و به کجا رسید .. چند تاشُ بگم ..سری که سنگ خورده .. سری که زنده زنده از بدن جدا شده .. سری که بالایِ اسب افتاده رو زمین .. سری که بالای نیزه رفته .. سری که گوشۀ تنور رفته .. سری که تو تشتِ طلا رفته .. سری که با چوب خیزران .. حالا یه ناله میخوام، بیار دستتُ بیار بالا بلند بگو حسین ..


  4. 5 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    mohammad29 (جمعه 22 مرداد 00), Mvaz (پنجشنبه 21 مرداد 00), Niagara (پنجشنبه 21 مرداد 00), باغبان (شنبه 23 مرداد 00), سرشار (یکشنبه 24 مرداد 00)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه حضرت علی اصغر (ع)


    لالا لالا یکم دیگه دَوُوم بیار
    یه کم دیگه دندون روی جگر بذار

    مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
    وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود

    مده با اشک، زندگی مو به باد
    آب می رسه، اگه خدا بخواد

    عمو رسید، کنار علقمه
    صدای تکبیرش میاد…

    لالائی، عموش رفته آب بیاره….

    لا لا لا لا، منُ نکن خونه خراب
    چیزی نمونده عمو جون بیاره آب

    بابات رفته به یاریِ آب آورش
    داره میاد! چرا خمیده کمرش…؟!



    *وَ رَجَعَ الحُسَین الی المُخَیَّم منکسِراََ حزیناََ باکیا،یُکَفکِفُ الدُّموعَه بِکُمِّه…” *



    علیم داره، میزنه دست و پا
    بچم داره، میمیره ای خدا

    ببین هنوز به سمت علقمه ست
    نگاهِ مضطرِ بابا



    *علمدار شهید شد…خب چه کار می کنی رباب؟دعا می کنم…” اُلدعا سِلاحُ الانبیاء…”” اَلدعاء یَرُدُّ القضاء ولو اُبرِمَ اِبرامُها….”من اهل دعام…دعا می کنم…*



    لالائی، الهی بارون بباره…


    علی جونم
    می‌ شنوی این صدای غربت باباس
    می‌ بینی بین دشمنا چقد تنهاس
    تشنه‌ی لبیک یه یار از این صحراس



    *مگه نمی بینی صدای غریبی بلند کرده…صدا زد:“هل مِن ذابِّ یَذُبُّ عن حرمِ رسولِ الله…” مدافع حرمی هست یا نه؟!“هل مِن معینِِ یُعینُنا لِوجهِ الله…”کسی پیدا میشه به خاطر خدا ما رو یاری کنه؟دو تا صدا شنیده شد…اول صدایِ علیِ اصغر بلند شد…من هستم…به من دل خوش دار…یه صدا دیگه هم بلند شد:“فَارتَفَعَت اَصواتُ النِّساء بِالعَویلِ والبُکاء…”زن ها شروع کردن ناله زدن…یه صدای دیگه هم بلند شد…اون ملعون صدا زد:همه هلهله کنید کسی صداش رو نشنوه…*



    علی جونم
    تنها شده بابات پاشو یه کاری کن
    می‌برمت توو میدون اونو یاری کن
    اشک تموم دشمناشو جاری کن

    رباب مگه جز تو کیُ داره؟
    واسه تقدیمِ به مولا
    خدانگهدارت علی جونم
    دلتنگتم از حالا….



    *همین جور که بچه رو آماده می کرد،زیر لب یه حرفایی هم می زد…هی دستش رو بلند می کرد سمت میدان..*



    یا ثارالله وابن ثاره…

    علی جونم
    از تشنگی ترک ترک شده لبهات
    از گشنگی نایی نداره دست و پات
    ولی بخر آبرومو پیشِ بابات

    علی جونم
    قنداقه‌ تو وا می ‌‎کنم تا راحت‌ تر



    *قنداقه رو بسته بودا…شروع کرد باز کردن…خبر داره انگار…گفت بچه م میخواد دست و پا بزنه وسط میدون…*



    رَجَز بخونی تو مقابلِ لشکر
    بلند بگی أنَا بنُ فاتحِ خیبر
    رباب مگه جز تو کیُ داره؟

    واسه تقدیمِ به مولا
    خدانگهدارت علی جونم
    دلتنگتم از حالا

    یا ثارالله وابن ثاره…



    *به دستای خالی ما نگاه کن…پیر شدیم به دردت نخوردیم…ولی همیشه این جوری نمی مونه…یه روزی نوبتِ ما هم میشه…*



    حسین جانم
    از اون روزی که من عروس این خونه‌ ام
    روز و شب عاشقونه با تو می خونم
    تویِ خوشی و سختی با تو می مونم



    *چقدر این جمله روضه هست…همه دار و ندار من اینِ…ببخش…اگه اجازه بدی من خودم برم میدون،حاضرم…از جان عزیزتر،بچمه…تقدیمت می کنم…*



    قبول کن پس…
    اینم تمومِ لشکرِ منه آقا
    قبول کن از ربابت این کمُ مولا
    بذار فدا بشه مثه گلِ لیلا

    مگه از اکبرت چی کم داره؟
    یا ثارالله و ابن ثاره



    *من به لیلا غبطه می خورم…چه شهیدی داد…*



    مگه از اکبرت چی کم داره؟
    یا ثارالله و ابن ثاره

    نداره قابلت رو شیرخواره
    یا ثارالله و ابن ثاره

  6. 3 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    mohammad29 (جمعه 22 مرداد 00), باغبان (شنبه 23 مرداد 00), سرشار (یکشنبه 24 مرداد 00)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه ی حضرت علی اصغر (ع)

    یه دریایِ اشکِ، تو چشمم برا تو

    چه جوری ببوسم، کویرِ لباتو


    تمومِ نفس هات، بُریده بُریده

    الهی بمیرم، که رنگت پریده


    *دارم میرم آب برات بگیرم…*



    رویِ دستِ من دست و پا میزنی

    پریشونی و خسته و نیمه جون


    یا لب هات رو اینقدر بر هم نزن

    یا که، اَشهَدِ مادرت رو بخون


    برا بارِ آخر، تو چشمام نگاه کن

    یه فکری برایِ منِ بی پناه کن


    مثه اَبر و بارون، رو لبهات می بارم

    من هر جوری باشه، برات آب میارم


    شبیه عَلَم، رویِ دستِ منی

    برایِ رسیدن به آبِ فُرات


    می دونی چی اومد، به حالِ دلم

    دیدی از کی منت کشیدم برات؟


    * امام زمان در ناحیه مقدسه میگه: ” السَّلامُ عَلَى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیع المَرمِیِّ الصَّریع” یعنی سلام بر اون طفل شیرخواری که رویِ زمین افتاد، مقتل نویس ها میگن: شاید این سلام منظورش اینه: بچه از بغلِ بابا پرت شد افتاد رویِ زمین…*


    توانی برایِ نفس های من نیست

    سه شعبه جوابِ تقاضایِ من نسیت


    *من گفتم برید آبش بدید…آب نخواستم…*


    با این التهاب و با حالِ خرابُ

    چه جوری بدم من جوابِ ربابُ

    میرم پشتِ خیمه که خاکت کنم

    خجالت کشیدم از این حالِ تو


    امام حسین به خودش می گفت: من چه جوری جوابِ رباب رو بدم، دلش شورِ رباب رو میزد، یه وقت رباب اومد، همه منتظرن بره سراغ بچه، میگه دست گذاشت رو شونه ی حسین، گفت: آقا! سَرِ شما سلامت، غصه ی من رو نخور، فقط خاک روش نریز، آقا رفت عقب، مادر اومد کنارِ قبر…*


    باید جایی خاک کنم، که کسی

    با نیزه نگرده به دنبالِ تو


    *گفت: امیر! دقیقاً همین جاها بود، دیدم حسین داره قبر میکنه. گفت: نیزه بده معلوم میشه، شروع کردن نیزه زدن تویِ خاک، یه دفعه بچه با نیزه بالا اومد…این شعر برا بعدِ روزِ عاشوراست، ببین رباب چه جوری با طفش حرف میزنه…*



    چرا قهری مگر تقصیر دارم

    بِجایت در بغل زنجیر دارم

    کفِ آبی فقط خوردم عزیزم

    بیا از نیزه پایین شیر دارم



    دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد

    ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد

    در آغوشم فقط پیراهنِ توست

    لباس تازه‌ات بویِ تو دارد


    مرا آزار با زنجیر می‌داد

    به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد

    زنِ شامی دلم سوزاند وقتی

    کنارم طفل خود را شیر می‌داد


    دوباره روضه می‌گیرم عزیزم

    در این ویرانه می‌میرم عزیزم

    دوباره حرمله رد شد از اینجا

    دوباره خشک شد شیرم عزیزم


    فقط لالا کنم لالا بخوابی

    ندارم غصه دیگر تا بخوابی

    از آغوشم جدا گشتی و رفتی

    که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی


    عبا را روی تو افکند بابا

    دلش را از غمت آکند بابا

    چنان با تیر چسبیدی به قلبش

    تو را از سینه‌ی خود کَند بابا

  8. 3 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    mohammad29 (جمعه 22 مرداد 00), باغبان (شنبه 23 مرداد 00), سرشار (یکشنبه 24 مرداد 00)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه عبدالله بن حسن (ع)

    السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا وَ أَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا

    یااَبا مُحَمَّدٍ .. امشب بر خلاف شب های قبل اول روضه سلام بدین به کریم اهل بیت به غریب مدینه .. امشب و فردا مهمانِ سفرۀ امام حسنیم .. یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّهَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه ..

    بر کویرِ سفره های سائلان باران تویی
    رحمتِ بی انتهایِ حضرتِ منان تویی

    آنکه بوده خاندانش از ازل مسکین منم
    آنکه بوده خاندانش صاحبِ احسان تویی

    *همۀ این خانواده، خانوادۀ کرامتند .. تو زیارت جامعه میخونی عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ .. اما یه نفر میشه کریم اهل بیت ..تو پسرِ همون فاطمه ای که سه روز گرسنه غذای خودش رو به سائل داد ..وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ برا شما خانواده‌ ست ..*

    جود و احسان تو را نازم که بین خانه‌ ات
    سائلان هستند صاحب خانه و مهمان تویی

    هر کجا حرف از کریمانِ دو عالم میشود
    اولین نامی که هر کس میکند عنوان تویی

    ظاهرت هرگز زِ مسکین بهتر و برتر نشد
    آنکه قبرش نیز شد با سائلان یکسان تویی


    چی میشد دستِ جمع الان مدینه بودیم اونجا عرض ادب میکردیم .. آی گریه کنایِ امام حسن .. اینجا با مدینه خیلی فرق داره، اول فرقش اینه دیگه زیرِ پاهاتون فرش نمیندازن .. دومین فرقش اینه اونجا دیگه چراغ و روشنایی نیست راحت عرض ادب کنی .. دردناک ترین فرقِ اینجا با مدینه اینه که دیگه نمیتونی مثه الان راحت داد بزنی و گریه کنی .. اما شب پنجم اینجا راحت برا امام حسن داد بزن .. آقا جان ما رو صدا بزن بیاییم مدینه .. دلمون یه ذره شده .. اگه امام حسن بخواد راهِ کربلا هم باز میشه ..*

    ظاهرت هرگز زِمسکین بهتر و برتر نشد
    آنکه قبرش نیز شد با سائلان یکسان تویی

    پاسخت بر ناسزایِ دشمنت لبخند بود
    خیر خواهِ مهربانِ خِیلِ بدخواهان تویی


    *اصلا نمیشه امام حسن بیاد اسم مادرش نیاد .. روضۀ امشبم خیلی روضۀ مدینه ای هست .. این بچۀ ده یازده ساله داغِ مادرُ برا حسین تازه کرد .. یه جوری تو بغل عمو گفت وا اُماه .. یا امام حسن اجازه بدید روضه بخوانم ..*

    یک نفر فهمیده باشد درد زهرا را اگر
    آن توهستی آن تو هستی آن توهستی آن تویی


    *بعد از ماجرای کوچه دیگه زیاد با کسی حرف نمیزد .. یه روز یکی از دوستانِ قدیمیش تو کوچه های مدینه امام حسن رو دید گفت آقا منو میشناسید! من از یمن اومدم فلانی ام برا فلان طائفه .. حضرت فرمود آره شناختم گفتم آقا من و شما هم سن و سالیم من یه مویِ سفید توی صورتم ندارم شما همه موهات سفید شده .. امام مجتبی دستشُ فشار داد یه دست به محاسنش کشید .. اول یه جواب داد به این مرد عرب گفت ما بنی هاشم زود پیر میشیم .. بعد وقتی مرد عرب رفت دیدن هی زیر لب میگفت وای مادرم .. ما پیرِ غصه های مادر شدیم .. مگه میشه آدم جلو چشمش مادرش زمین بخوره ..*


    بعد از آن کوچه فقط روی لبِ تو آه بود
    غصه میخوردی از این که قد تو کوتاه بود


    *تا اومد به خودش بیاد دید یه سایه از رو سرش رد شد .. اما خدا رو شکر بچه‌ ت کربلا تلافی کرد .. خدا رو شکر همون کاری که میخواستی مدینه انجام بدی عبدالله تو گودال قتلگاه انجام داد .. دیگه نگفت سنم کمه، دیگه نگفت قدم کوتاهه ..*

    کوچکترین دلیر پس از شیرخواره بود
    طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود

    هرچند که اجازۀ جنگ آوری نداشت
    آماده باش منتظرِ یک اشاره بود

    *ابی عبدالله سپرده بودش دستِ زینب، خواهرم غفلت کنی ازین بچه وسط میدانه .. یه سالش بود جنازۀ باباشُ تیر باران کردن .. یه سالش بود تو بغل عمو حسین بزرگ شد .. ده سال حسین این بچه رو بزرگ کرد، گفت زینب حواست به این بچه باشه ..*

    هرچند که اجازۀ جنگ آوری نداشت
    آماده باش منتظرِ یک اشاره بود

    از اینکه رفته اند همه داشت میشکست
    از اینکه مانده بود دلش پر شراره بود

    خیلی صحنه ها رو دیده عبدالله .. میدونید عبدالله آخرین شهیدِ قبل از ابی عبدالله .. یعنی عبدالله جنارۀ قاسمُ دیده .. عبدالله بدنِ ارباً اربا رو دیده .. عبدالله تو سر زدن های عمه رو دیده .. عبدالله کمر خمیدۀ عمو رو دیده .. عبدالله دیده عمو بچه رو زیر عبا گذاشته .. بی جهت نبود این بچه دستشُ کند از عمه و رفت تو میدان .. دیگه طاقت نداشت .. الله اکبر این همه داغُ ببینی داداشت بره، پسر عمو هات برن ، عمو عباست بره، علی اصغر بره .. الله اکبر ..*


    دستش به دستِ عمه و چشمش پی عمو
    در جستجویِ یافتنِ راهِ چاره بود

    چون دید شاهِ کشور جانها شده غریب
    در حلقۀ محاصرۀ صد سواره بود

    خود را به آستانۀ جسم عمو رساند

    *یه صحنه ای دید از تو گرد و غبار عمه کنارِ خیمه ایستاده میدانُ داره میبینه .. عبدالله هی رو پنجۀ پا بلند میشه یه دستش تو دست عمه ست اما چشمش دنبالِ عمو میگرده داره اسبِ عمو رو میبینه خیالش راحت بود عمو رو اسب هست .. میدونی کی دستشُ کند، وقتی دید عموش از بالای ذوالجناح با صورت رو زمین افتاد ..*

    خود را به آستانۀ جسم عمو رساند
    جسمی که زخم هاش فزون از ستاره بود

    نشون داد مردی به سن و سال نیست .. بی مقدمه رفت وسطِ میدان .. نه زره داشت نه شمشیر .. هر کسی میرفت میدان رجز میخواند این بچه رجزش با همه رجزها فرق داره .. داد میزد «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّی» ..


    رسید تو گرد و خاک بالاسرِ عمو .. دید ابن کعب موهای عمو رو گرفته .. شمشیرشُ بالا برده .. الانه که سرِ عمو رو جدا کنه .. تا شمشیر پایین اومد بازوش رو سپر کرد .. بازو قطع شد .. تو بغل عمو افتاد .. یه ناله زد وا اُماه .. (روضه م تمام از همه التماس دعا ..) من سه تا سوال دارم سوال اولم اینه یه بچۀ ده یازده ساله یه بچه ای که تشنه ست، گرسنه ست، زخمیه، یه بچه ای که دستش قطع شده، یه بچه ای که نفس های آخرشِ .. میدونی باهاش چه کردن؟! آیا این بچه با این توصیفات آیا سه شعبه میخواد ؟!! چرا میگم سه شعبه! تا دیدن افتاده تو بغل عمو حرمله نشست .. سه شعبه رو تو کمان گذاشت .. حسین ..سوال دومم رو با شعر میپرسم:

    نوشته اند که بر سینه‌ ی عمو جان داد
    چگونه بر بدنِ قطعه قطعه جا شده بود؟!


    سوال سومم یا صاحب الزمان .. گفتم آخرین شهید گودال عبدالله بوده ، افتاد تو بغلِ ابی عبدالله و جون داد.. دیگه ابی عبدالله نتونست بدنُ برگردنه عقب .. دیگه جونی نداشت حسین .. دیگه نتونست جنازه‌ی ابی عبدالله رو به خیمه دارالحرب ببره .. (خب یعنی چی؟!) یعنی عمو و برادر زاده با هم تو گودال افتادن .. سوالم اینه وقتی اسب ها اومدن رو بدن حسین این بدن کجا بود ؟!.. با بدنِ این بچه چه کردن .. ای حسین ..

  10. 2 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    باغبان (شنبه 23 مرداد 00), سرشار (یکشنبه 24 مرداد 00)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه ی قاسم بن الحسن (ع)


    گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارد
    هر کعبه ای باید حجری داشته باشد

    مگه نفرمود دلِ دوستانِ ما حرم ماست.. قلبِ شیعیان ما حرم ماست .. الحمدالله از شبِ اول تا حالا دارم کم کم زلال میشم .. همش نگاهِ شماست آقاجان ..*

    پروازِ من این است که یک کنج بیفتم
    این بال بعید است پری داشته باشد

    سر میزنم آنقدر به در تا در بگشایی
    خوب است گدا هم هنری داشته باشد

    *خیلی امشب حواستون جمع باشه، شبِ قاسم ابن الحسن .. به منو تو یاد داد این نوجوان پرواز روحِ بزرگ میخواد، سن زیاد نمیخواد به سن و سال نیست ..*

    سر میزنم آنقدر به در تا بگشایی
    خوب است گدا هم هنری داشته باشد

    *خوب گذاشت همه حرفارو زدن .. حبیب گفت، ظهیر گفت، بریر گفت .. مسلم ابن عوسجه گفت، عباس گفت، علی اکبر گفت .. هرکی یه چیزی گفت شبِ عاشورا .. قاسم چشم از عمو بر نمیداشت .. یه جایی اومد وسط میدان یه جایی اومد سوال کرد تا دنیا دنیاست این جمله بر تارَکِ تاریخ میدرخشه .. تا عمو فرمود شهادت نزدِ تو چگونه ست؟! درنگ نکرد، احلی من العسل .. از عسل شیرین‌ترِ عمو .. بعد یه سوال کرد آیا عموجان منم کشته میشم فردا؟!.. لذا روزِ عاشورا هی رفت و آمد .. ابی عبدالله هیچ شهیدی رو به راحتی اجازه نداد حتی غلام سیاهشُ .. به غلام سیاهشم گفت تو رو آزادت کردم بعد گریه کرد گفت آقاجان کجا برم بی حسین .. چون رنگم سیاهِ، چون بویِ بدی دارم میگید برو !.. تنها شهیدی که تا اجازه گرفت مقتل میگه فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ .. تا گفت برم، گفت برو علی اکبر بود .. تنها شهیدی که بلافاصله اجازه گرفت علی اکبر بود .. اما قاسم رو اجاره نداد .. هم یادگارِ برادرش بود .. هم یتیم برادرش بود .. هم امانتِ برادرش بود .. بعضی از مقاتل نوشتن وقتی دید کار به جایی رسیده که عمو اجازه نمیده اومد سراغ مادرش تو خیمه ها .. مادر دیگه نمیتونم طاقت بیارم .. اومدم تو خیمۀ دارالحرب دیدم بدنِ علی اکبر ارباً ارباست .. عموم یه پسر دیگه داره اسمش قاسمِ بزار برم .. مادر دید خیلی آمادۀ پروازه .. اون بازوبندُ به بازوش بست گفت برو به عمو بگو این بازوبند یادگارِ بابامِ .. ابی‌عبدالله بازوبندُ نگاه کرد نامه ای رو بیرون آورد دید به خط برادرش امام مجتبی یه جمله نوشته .. تا دستخطِ برادرُ دید شروع کرد گریه کردن قاسمُ بغل کرد ..

    سه بار ابی عبدالله قاسم رو بغل کرده تو کربلا .. بارِ اول تو خیمۀ دارالحرب کنارِ بدن علی اکبر .. قاسم دید عمو داره بلند بلند گریه میکنه .. اومد کنارِ عمو شروع کرد ناله زدن عمو من هستم نکنه تنها بری .. حضرت بغلش کرد ..

    بار دوم زمانی بود که اذن میدان میخواست بگیره، نامۀ پدر رو داد .. اینجا نوشتن عمو و برادر زاده انقدر گریه کردن «فَغُشیَ عَلیهما ..» یعنی هر دو به حالتِ بیهوشی افتادن .. بعد اجازۀ میدان داد، حالا میتونی بری میدان ..اما چه میدان رفتنی .. یه جمله بگم کنایه فهما صدا ناله‌شون بلند شه .. هرکاری کردن یه زره اندازۀ قاسم نشد .. یه لباس و سپر اندازه ش نشد .. یه کلاه‌ خود اندازه‌ش نشد .. لذا ابی عبدالله لباس سفید تنش کرد، یه روبند بست سوارِ اسبش شد .. یا الله اهلِ روضه جلوتر از من برن.. انقدر این نوجوان بدنش نحیف بود نوشتن پاش به رکابِ اسب نرسید .. حالا نوۀ علی اومده وسط میدان:

    شور در پهنۀ صحرا انداخت
    موج در سینۀ دریا انداخت

    یک هماورد ندارد بس که
    هیبتش لرزه به صحرا انداخت

    عباس داره نگاه میکنه ، ابی عبدالله داره نگاه میکنه .. این بزرگ شده دستِ عباسِ ..

    باد تا بندِ نقابش وا کرد
    پرده از محشر عظما انداخت

    شروع کرد رجز خواندن إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحَسَن .. همه مات و متحیرن کیه این نوجوان اومده وسط میدان ..

    عاقبت ازرق شامی آمد
    رو به قاسم نظری تا انداخت

    اول به قول و زبان و ادبیاتِ ما قاسم رو دستِ کم گرفت پسراشُ فرستاد به نبردِ با قاسم .. ازرق شامی چهار تا از پسراشُ فرستاد اما این سمتِ میدان نوۀ علیِ .. پسرِ جنگ آورِ جملِ .. چشم بهم زدنی چهارتا پسرش رو به درک واصل کرد ..

    چهار فرزند به میدان آمد
    دو طرف را زِ تقلا انداخت

    همه جا بود سکوتی سنگین
    عرش هم چشم به آنجا انداخت

    دست پرودۀ عباس نظر
    تا که بر قامت آنها انداخت

    چهار فرزند حرامی را با
    ضربه ای یک به یک از پا انداخت

    اولین چرخش تیغش از تن
    سرشان را به ثریا انداخت

    ازرق دید خیلی آبروریزی شد، خودش اومد میدان گفت داغتو به دلِ عموت میزارم ..

    نوبتِ ازرق شامی شده بود
    پیش آنها سرِ او را انداخت

    همه را ضربۀ شستش یادِ
    ضربۀ کاری مولا انداخت

    مجتبی باز به تکرار آمد
    بانگِ تکبیرِ علمدار آمد ..

    عباس داره میبینه زیرِ لب میگه الله اکبر .. دیدن حریفش نمیشن، امام زمان من معذرت میخوام .. الله اکبر .. بگم و داد بزنن مادرا .. یه نانجیبی گفت اینطور فایده نداره دورش حلقه بزنید سنگ بارانش کنید .. دورِ قاسم حلقه زدن سنگ باران کردن .. انقد سنگ زدن از بالای اسب .. یه مرتبه ابی عبدالله شنید یه صدای ضعیفی میگه وا اماه ..حسین …اینجا نوشتن ابی عبدالله خودش رو به سرعت رسوند بالا سرِ قاسم .. یه نگاه کرد به بدن:

    ای عمو پاره پاره گشته تنم
    زرهم گشته زخم های تنم

    منم آن یوسفی که گردیده
    بدنم پاره تر زِ پیرهنم ..

    سیزده سال آرزو کردم
    روی دستِ تو دست و پا بزنم

    یه نگاه کرد دید پاهاشو داره رو زمین میکشه .. یه جمله ای داره ابی عبدالله حضرت فرمود «عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ أَنْ تَدْعوُهُ فَلا یُجیبُکَ، أَوْ یُجیبُکَ فَلا یُعینُکَ، أَوْ یُعینُکَ فَلا یُغْنی عَنْکَ، بُعْداً لِقَوْم قَتَلُوکَ» .. سخته برا عموت صداش بزنی کاری از دستش برنیاد .. سخته صداش بزنی نتونه کمکت کنه .. اولِ روضه گفتم سه بار عاشورا قاسمُ بغل کرد ..
    یه بار بالاسرِ علی اکبر تو خیمه .. یه بار لحظۀ میدان رفتن .. بارِ سومم اینجا بود .. قاسمُ بغل کرد .. سینه رو سینه چسباند .. دوبارِ اول با بارِ سوم فرق داره .. یه فرقشُ بگم : هر دوبارِ اول سینۀ این نوجوانُ به سینه چسباند پاهاش از زمین کنده شد.. اما بارِ سوم سینه رو به سینه چسبوند پاهاش رو زمین کشیده میشد .. حسین …

    یا قد کشیده ای تو به زیرِ سم سُتور
    یا من خمیده جسم تو تا خیمه میبرم

    میخوام بگم یااباعبدالله .. آقاجان، مولای من .. اینجا یه سینۀسالم اومد رو سینۀ شکسته .. سینه ای که زیرِ سم اسب شکسته بود .. مدینه ام لحظه های آخر حسین خودشُ انداخت رو بدنِ مادر .. اونجام سینۀ سوراخ شده و شکستۀ مادر .. با همه وجودت بلند بگو یا زهرا ..

  12. 2 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    باغبان (چهارشنبه 15 دی 00), سرشار (یکشنبه 24 مرداد 00)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه ی حضرت ابالفضل (ع)


    باز سر میدهیم عجّل را
    میتکانیم خانه‌ی دل را

    سینه زخمی‌ست از خدا خواهیم
    با ظهورش شفای عاجل را

    یار ما ظاهر است چون خورشید
    ولی آن دیده های قابل را

    پسر مهزیار خواهد شد
    طی کند هر که حد فاصل را

    او سراسیمه میرسد از راه
    روضه های ابوالفضائل را

    روزی او انتقام میگیرد
    انتقام شهید کامل را

    اَلسّلامُ عَلیک یا ساقی العطاشا
    اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ

    ان شالله دوباره تو حرم قمر بنی هاشم جمع بشیم به گدایی .. این همه روضه است تو کربلا ، چرا امام زمان ارواحنا فدا میفرماید وقتی سوال میکنند کدوم خیمه ، میفرماید خیمه ای که روضه ی عموجانم باشه .. حضرت میخواد مارو توجه بده که این روضه رو گوش بدید که این آقا صاحب بصیرت کامل مطیع لله حرفی برای خودش نداره.. مطیع لاوامر مولای دست روی سینه میزاشت میفرمود سیدی و مولای امری نداری .. مثل یه عبد .. امام زمان میفرمایند هرجا روضه عموم خونده بشه من سراسیمه میام .. این روضه ها مارو به این بصیرت برسونه کاری کردیم ...

    اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد
    کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد

    به او همیشه مباهات می کند زینب
    به کوه شانه‌ی او تکیه آسمان بدهد

    به بارگاه پرش آسمان پناه آورد
    پناه عالمیان را پرش امان بدهد

    عجب نباشد اگر از خجالت آب شود
    شبیه مشک خودش جرعه‌جرعه جان بدهد

    جواب العطش خیمه را که مشک نداد
    جواب کودک بی شیر را کمان بدهد

    عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است
    نگین سرخ بهانه به ساربان بدهد

    بلند شو که پس از تو حسین می میرد
    تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد

    *بلند شو داداش .. *بنفسی انت .. چه مقامی داره اباالفضل که حسین دنبالش به سینه میزد میگفت بنفسی انت ..)
    نداریم برای هیشکی اینطور نوشته باشند یه داغ انسان و کم کم از پا در میاره یک مرتبه کسی پیر نمیشه اما ابی عبدالله کنار این بدن یه مرتبه پیر شد ..
    نوشته شد یک مرتبه صورت شکسته شد .. آخه تا خم شد کنار این بدن دیگه دیدن نمیتونه کمر راست کنه همه منتظرن بیینن حسین چی میگه .. تا گفت أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِی وَ قَلَّت حِیلَتِی وَ انقَطَعَ رَجائِی .. یک مرتبه همه شروع به هلهله کردن .. ای حسین ..*

    بد جور سرت به درسر افتاده
    در ابروی تو زخم تبر افتاده

    چه آتشی انداخته ای در دل آب
    دنبال لب تو در به در افتاده

    این معجزه ی پیمبر علقمه است
    هر گوشه ای یک تکه قمر افتاده

    *فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً هم برای علی اکبر گفته، هم برای قمر بنی هاشم ..*

    از این همه زخم روی هم فهمیدم
    یک لشگر نیزه با تو در افتاده

    نیمی ز سرت مانده به جا زیر عمود
    بر کتف تو آن نیم دگر افتاده

    امکان تکان دادن تو اصلا نیست
    عباس به صحرا چه قدر افتاده

    برخیز امام بی کست را دریاب
    بالای سر تو محتضر افتاده

    در خنده و هلهله کمک میخواهم
    دلسوخته ای که از کمر افتاده

    ای حافظ پوشیه ی ناموس خدا
    برخیز که خیمه در خطر افتاده

    تا حالا داره خواهش میکنه .. تا از اسب میخواست رو زمین بیوفته دید مادرش زهرا دامن پهن کرده میگه پسرم .. شاید مادر گفت یه بارم شده بگو داداش .. نزار به دل حسین بمونه .. داداش این خون هارو از روی چشمم پاک کن بزار یه بار دیگه روی ماهتو ببینم ..

    خونهارو پاک کرد از چشم قمر بنی هاشم انگار دردسر عباس بیشتر شد .. غیرت الله نمیتونه ببینه حسین تو دل دشمن نشسته داره زار میزنه .. گفت داداش چرا اینطوری داری گریه میکنی؟.. ببین دور تا دور ما حرامی ها جمع شدن فرمود: چرا گریه نکنم .. علمدارمُ دارم از دست میدم ..

    چه علمداری .. وقتی علمُ آوردن پیشِ یزید گذاشتن گفت الله اکبر چند بار این ملعون گفت الله اکبر همه جای این علم تیر خورده الّا جایی که دستش به علم بوده .. معلومِ از جون و دلش این علمُ نگه داشته .. چون علم میخورد زمین ابی عبدالله میخورد زمین .. عباس از کی یاد گرفت؟! مادرش زهرا تو کوچه یه طوری کمربند امیرالمومنین رو گرفته بود هر چی میخواستند جدا کنند دست زهرا رو نمیتونستن .. گفت بزن آبرومو برد .. یکی با غلاف شمشیر میزنه ..

    شروع کرد عباس هم گریه کردن از گوشه‌ی چشم خون آبه داره میاد ابی عبدالله فرمود چرا داری گریه میکنی؟! گفت داداش گریه تو دلیل داره گریه من دلیل نداشته باشه؟! میبینم این لحظه‌ی آخر سر منو رو دامن گرفتی حسین، به من بگو ببینم ساعتی بعد کی میخواد سر تو رو از روی خاک بلند کنه …

    میخوام بگم عباس .. رفتی نبودی ببینی این لحظه رو .. فقط زینب دید .. وقتی اومد بالا تل زینبیه .. نه کسی نبود سر و از روی خاک برداره ..
    نگاه کرد وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ ..ای حسین …

  14. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 15 دی 00)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    روضه ی امام حسین (ع)

    هزار مرتبه از شوقِ دوست جان دادید
    زِ جان گذشتگی خویش را نشان دادید

    به آن خدا که از او اِرجعی شنیدم من
    بلند مرتبه تر از شما ندیدم من

    *فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ اَصحابی .. فرمود من از یارانم بهتر و باوفاتر ندیدم تو این عالم ..*

    من از برایِ خدا سر گرفته‌ام سرِ دست
    گذشته‌ام زِ‌همه هستِ خویش هرچه که‌هست

    خدا زِ صبحِ ازل برگزیده‌است مرا
    برای دادنِ سر آفریده‌ است مرا

    *“فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً” .. اصلا از روز ازل قرارِ ما همین بوده .. قرار شده من سر بدم .. علی اصغر بدم .. علی اکبر بدم ..*

    چه غم اگر که دشت شود لاله‌زار از خونم
    من از وفایِ شما فرد فرد ممنونم

    شب است، بدرقۀ راحتان دعایِ حسین
    روید و اشک بریزید در عزایِ حسین

    *برید و از تاریکی شب استفاده کنید .. تا دیدن ابی عبدالله میگه برید یکی یکی از جا بلند شدن ..*

    صحابه سوخت زِ سوزِ حسین حاصلشان
    کباب بود در آن لحظه پاره‌ی دلشان

    یکی صدا زد ای خاکِ مقدمت سرِ من
    هزار بار فدای تو جان و پیکرِ من

    هزار بار خوراکِ درندگان بدنم
    اگر تو را بگذارم درِ دگر بزنم

    حبیب گفت که هفتاد بار اگر میرم
    دوباره خیزم و بهرِ تو سر به کف گیرم

    ظهیر گفت که ای عالمی پریشانت
    هزار مرتبه جانِ ظهیر قربانت

    *هرکی یه حرفی زد، دونه دونه شون رو ابی عبدالله بغل کرد .. شبِ عاشورا یادِ همه شهدا بخیر .. الله اکبر تو خیمه همه همدیگه رو بغل میکردن .. دورِ حسین میچرخیدن .. اینجا ابی عبدالله یه بار با اصحابش حرف زد .. فردا عصرم یه بار با اصحابش حرف زد .. اینجا رو کرد به اصحابش فردا عصرم یه جورِ دیگه رو کرد به اصحابش .. چه کرد؟! .. یه مرتبه دیدن یه صدای ضعیفی از تو گودال .. میگه هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی ..*

    الا تمامی یاران که ترکِ جان گفتید
    چه‌روی داده که ساکت به موجِ خون خفتید

    ظهیر، مسلم، عباس، جونُ‌و عونُ حبیب
    امامتان شده تنها حسین مانده غریب

    تنِ حسین پر از زخم های بی شماره شده
    ز تیر و نیزه و شمشیر پاره پاره شده

    نگه کنید که قرآن به خاک افتاده
    حسین با بدنِ چاک چاک افتاده

    دلاوران و به خون خفتگانِ دشتِ قتال
    نگه کنید رود شمر جانبِ گودال ..

    حسین …..
    دیگه باید آماده باشی برا فردا ..

    به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
    شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
    سرِ تو دعوا بود، ناله کشیدم من
    سرِ تو رو بردن دیر رسیدم من

    غریبِ مادر ، حسین …

    مرحوم شوشتری یه جمله داره، تو خصائص میگه ابی عبدالله روزِ عاشورا کنارِ هر بدنی یه بار شهید شد .. هر داغی که دید یه بار جون داد، لذا دیگه عصرِ عاشورا دیگه جانی براش باقی نمانده یود .. هدف دشمن فقط این نبود جانِ حسینُ بگیره، میخواست جگرِ حسینُ پاره پاره کنه ..

    خدا کند همه‌ی زخم ها به تن بخورد
    خدا کند که کسی زخم بر جگر نزند

    زخم تنُ میشه خوب کرد .. امام سجاد میفرماید شهادت کرامتِ ماست .. ما عاشقِ شهادتیم «أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ» .. میخوام بگم ابی عبدالله رو تیر و نیزه نکشت .. درسته امام باقر فرمود جد ما رو به پنج وسیله کشتن .. فرمود فرقهٌ بالسیوفِ یه عده با شمشیر جد ما رو زدن .. فرقهٌ بالرماحِ یه عده با تیر زدن .. وفرقهٌ بالحجارهِ .. اونایی شمشیر و نیزه و تیر نداشتن با سنگ حسینُ زدن .. فِرقَهٌ بِالْخَشَب و بِالْعَصَا .. پیرمردا با چوب و عصا میزدن .. ای حسین ..

    بعد فرمود یه عده‌ام با زخم زبان حسینُ کشتن .. به جگرش زخم زدن .. لذا تو گودال قتلگاه هی میگفت جگرم داره میسوزه .. حالا چندتا از زخم زبان ها رو بگم صدا ناله‌ت بلند بشه .. سادات من معذرت میخوام ..
    اولین زخم زبانی که بهش زدن الله اکبر .. میومدن جلو چشم حسین با صدای بلند به باباش علی ناسزا میگفتن .. دومین کاری که روز عاشورا میکردن که جگر حسینُ بسوزونن این بود : ابی عبدالله بلند قرآن میخواند، تا صدای قرآن خواندنش با صوت بلند شد همه کف میزدن .. همه هلهله میکردن .. یه کارِ دیگه‌ام میکردن، اون ساعت های آخر بچه ها هی دامن بابا رو میگرفتن، بابا العطش ..هی مشک خالی میاوردن .. میوندن جلو بچه های حسین آبُ رو زمین میریختن .. میگفتن حسین، خودت و بچه هات از تشنگی بمیرید محاله یه قطره آب به شما بدیم .. حسین به حیواناتِ تو بیابان آب میدیم به تو آب نمیدیم .. تو باید تشنه بمیری .. حسین جان تو برا اینا تو کوفه دعا کردی .. لشگر حرُ سیراب کردی .. تو صفین به اینا آب دادی و شریعه رو باز کردی .. اینا با تو چیکار کردن .. یه دونه دیگه‌ش رو بگم و التماس دعا .. یا اباعبدالله ..
    سب امیرالمومنین، مسخره کردن و طعنه زدن تو قرآن خواندنش، آب ریختن جلو بچه ها رو زمین، یکی دیگه ام فردا عصر اون نانجیبِ حرام زاده کرد .. وقتی نشست رو سینه‌ی حسین .. یه نگاه به حسین کرد .. صدا زد شنیدم بابات ساقی کوثرِ .. شنیدم مهریه‌ی مادرت همه‌ی آب های عالمه .. (بگم چکار کرد؟!) با دستش محاسن حسینُ گرفت .. با یه دستش خنجرُ رو گلو گذاشت .. گفت حسین به بابات بگو بیاد آب بهت بده .. به مادرت بگو بیاد سیرابت کنه .. حسین …..

  16. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 15 دی 00)

  17. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    شام غریبان

    نفس صبح، شرار است، شرار است، شرار
    آسمان کوه غبار است، غبار است، غبار

    قـدسیان سوخته‌بال و پرشان چون دلشان
    عرشیان خیمۀ اندوه شده محفلشان

    عرش اعلا به روی خاکِ زمین افتاده
    یا که جان دو جهان از سر زین افتاده؟

    *چرا عرش خدا عزادار نباشه؟ حسین الان روی خاک کربلا برهنه رها شده .. اولین شبی که بین سر و بدن فاصله افتاده .. سر یه طرف بدن یه طرف .. اصلا گریه‌ی شام غریبان با همه‌ی سال فرق میکنه ..*

    عرش اعلا به روی خاکِ زمین افتاده
    یا که جان دو جهان از سر زین افتاده؟

    سی‌هزار ابرهه بر جنگ خدا آمده‌اند
    در پِی قتل امام شهدا آمده‌اند

    *نمیدونم باور نمیکنم کار به اینجا رسید امروز: *

    هدف تیر بلا سورۀ رحمان ای وای
    سم اسب و ورق پارۀ قرآن ای وای

    *حسین .. شب آخره ها جا نمونی از این قافله .. حسین .. قربون صداهای گرفتتون .. امشب تو خیمه ها دیگه کسی نفس نداشت بگه حسین*

    هدف تیر بلا سورۀ رحمان ای وای
    سم اسب و ورق پارۀ قرآن ای وای

    کاش خورشید نمی‌تافت به کوه و صحرا
    ره گودال ببندید به روی زهرا

    *شب آخرِ این جلسه .. شب اول با نام بی بی شروع کردیم امشبم با اسم بی بی سفره رو جمع کنیم ..*

    خضر، لب‌تشنه فدا گشت بگو یا زهرا
    *نه نه .. بهتر اسم مادر ببریم .. آسمانیا این اسم رو میبرن .. این اسم از علی گره گشایی کرده .. امیرالمومنین تو سخت ترین لحظه ها میگفت یا زهرا .. همۀ این خانواده اصلا بی اختیار تو سخت ترین شرایط گفتن یازهرا .. هر بلایی سرشون میومد میگفتن یا زهرا .. حالا بهتون میگم اوج این یا زهرا گفتن امروز کجا بود ..*

    خضر، لب‌تشنه فدا گشت بگو یا زهرا
    سر به ده ضربه جدا گشت بگو یا زهرا

    *رحمت خدا به این ناله ها ..*

    به خدا گرگ‌صفت بر بدنش چنگ زدند
    به خدا آب ندادند ولی سنگ زدند

    *آخ حسین جان بمیرم برات .. یه لحظه ای امروز خواهر اومد تو خیمه دید ابی عبدالله پیشانیش خون آلوده و خاک آلوده .. گفت داداش بمیره زینب تورو اینجوری نبینه گفت داداش خودتو به اینا معرفی کردی شاید بعضیا تو رو نشناسن؟ شاید هنوز تو این سی هزار نفر یه عده ندونن پدر ما کیه شاید ندونن مادر ما کیه میگفتی من کی ام؟.. گریه کرد ابی عبدالله .. گفت خواهر دست به دلم نذار معرفی کردم .. ولی کاش نمیکردم چی گفتی مگه؟..

    گفتم ای لشگر منم مکه منی
    گفتم ای لشگر منم سعی و صفا
    گفتم ای لشگر ز نسل حیدرم
    مصطفی از من، من از پیغمبرم

    من همونی ام که جام تو بغل میغمبر بود.. من همونی ام که جام رو دوش پیغمبر بود .. من همونی ام که پیغمبر نمازشو معطل میکرد تا من از دوشش پیاده بشم ..

    لیک آتش بر دل تنگم زدند
    نام زهرا بردم و سنگم زدند*

    حق پیغمبرِ اسلام ادا شد دیدید؟
    سر توحید، لب تشنه جدا شد دیدید؟

    تسلیت فاطمه نور بصرت را کشتند
    به خدا اهل سقیفه پسرت را کشتند

    *بازم بگو یا زهرا .. امشب روضۀ من روضۀ مادر و فرزندِ .. ابی عبدالله امروز خیلی یاد مادرش افتاد .. چند تا صحنه سراغ دارم یاد مادرش افتاد .. هر بار یاد مادرش افتاد گریه کرد .. ابی عبدالله با همه‌ی بچه های علی فرق داشت یک کاری کرده تو مدینه بی نظیرِ .. اگر مادری نبود اون شب که بابا گفت بیاید خداحافظی کنید با مادر، نمیرفت صورتشو بذاره کف پای مادرش .. از این کارش معلومه چقدر عاطفیه .. هی گفت مادر با من حرف بزن..

    اصلا این گریز به کربلا زدن رو حضرت زهرا به ما یاد داده اولین کسی که گریز زده به کربلا فاطمه ست .. اون شب آخر به علی گفت علی جان شب غسلم بده، شب کفنم کن، دونه دونه حرفاشو زد گفت ابد والله ما ننسى حسینا علی جان یه حسین دارم این بچمو تشنه میکشن .. نذار بچه م تشنه بمونه ..

    امروز ابی عبدالله چند جا به یاد مادر افتاد .. کجا یاد مادرش افتاد؟ اولین جایی که یاد مادر افتاد همون لحظه ای بود که خودشو معرفی کرد .. تا گفت من پسر فاطمه ام سنگش زدن .. خیلی دلش شکست خیلی گریه کرد .. دومین جایی که یاد مادر افتاد اون ساعتی بود که اومد جلو لشکر گفت مگه من حلالی رو حرام کردم؟ مگه از من فسق و فجوری دیدید؟ چرا میخواید منو بکشید؟ یه نانجیبی بلند شد از وسط جمعیت گفت حسین میدونی چرا اومدیم خونتُ بریزیم؟«إِنّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لاَِبِیکَ» چون تو بابات علیِ .. تا اسم امیرالمومنین رو شنید یاد مادرش افتاد .. چرا یاد مادرش افتاد؟ آخه مادرشم به همین گناه بین در و دیوار رفت .. آخه مادرشم به همین گناه لگد خورد .. سیلی خورد تازیانه خورد .. اون نانجیب تو نامه ش به معاویه نوشت گفت معاویه تا صدای زهرا رو پشت در شنیدم یه لحظه لرزیدم گفتم فاطمه پشت درِ ما که با فاطمه کاری نداریم برگردیم .. میگه برگشتم چند قدم عقب یهو یاد علی افتادم چنان لگدی به در زدم .. سومین جایی که یاد مادرش افتاد کجا بود؟ زود میگم و رد میشم، روضه شو شبای قبل خوندم .. یه صحنه ای دید یاد مادر افتاد .. کجا؟ رسید بالا سر علی اکبر .. یه نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن .. آخه هر وقت دلش برای مادرش تنگ میشد به علی نگاه میکرد .. تا دید نیزه به پهلو زدن گفت آخ مادرم .. چهارمین جایی که یاد مادر افتاد اون لحظه ای بود که رسید کنار علقمه دید علقمه بوی فاطمه میده عباسم چه خبر بوده اینجا؟.. اون جمله ای که ابی عبدالله فرمود روضه شو خوندم شب تاسوعا سومین جمله اگر یادتون باشه فرمود: قَلَّت حِیلَتِی .. این جمله رو قبلا یه نفر دیگه گفته بود اونم امیرالمومنینِ .. وقتی میخواست فاطمه رو دفن کنه گفت قَلَّت حِیلَتِی .. صبر از کفم رفت بیچاره شدم ..

    پنجمین جایی که یاد مادر افتاد وقتی پیراهنُ بالا زد تیر سه شعبه به سینه ش خورد .. لااله الا الله .. بمیرم بعضی از نقل ها نوشتن تیر رو که کشید بیرون هی خون هارو میمالید به محاسنش میگفت من کشتۀ روز دوشنبه ام .. دوشنبه کِی؟ .. آخه دوشنبه مادرشُ بین در و دیوار سقیفه گذاشتن .. دیگه کجا یاد مادرش افتاد؟ ششمین جایی که یاد مادرش افتاد اون ساعتی که عبدالله دستش قطع شد تو بغل عمو افتاد تا تو بغل عمو افتاد گفت وای مادرم تا نگاش به بازو افتاد ..

    هفتمین جایی که یاد مدینه افتاد (ببین چقدر امروز ابی عبدالله یاد مادر کرده) هفتمین جایی که یاد مادرش افتاد یا صاحب الزمان .. افتاده بود تو گودال بی رمق داشت نگاه میکرد یه مرتبه دید دارن به زینب حمله میکنن .. تا دید دارن حمله میکنن یه لحظه تکیه داد به نیزه یه بار جلو بابام مادرمُ زدید بسه .. بیاید کار حسینُ تموم کنید .. اما آخرین باری که اسم مادر و برد کجا بود؟ سادات ببخشن شام غریبانه .. ببخشید الان نگم کی بگم داد بزنید برا این روضه .. آخرین لحظه ای که اسم مادرُ برد اون ساعتی که شمر خنجر و گذاشت روی گلو .. (کمک میکنی به خدا خوندنش سخته ..) امام رضا فرمود جد مارو با دوازده ضربه کشتن .. هر ضربه ای که میزد ابی عبدالله یه ذکر میگفت (زیر تیغ و شمر ذکر میگه..) یه ضربه میگفت وا محمدا .. دوم وا علیا .. سوم وا عطشا .. چهارم وا غربتا .. آخرین ضربه که زد سرُ جدا کرد گفت وا اماه .. مادر ببین حسینتُ .. ای حسین ..*

  18. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 15 دی 00)

  19. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 اردیبهشت 04 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    556
    امتیاز
    14,545
    سطح
    78
    Points: 14,545, Level: 78
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 305
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 1,040 در 417 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array



    تو نمازت یادم باش مادر مادر ، سر به راه بودم ای کاش مادر مادر
    گره خورده تو کارم مادر مادر کیو غیر از تو دارم مادر مادر
    من همیشه سرگرم دنیا بودم مادری کردی هر وقت تنها بودم
    تو مزارت پنهونه مادر مادر سهم چشمام بارونه مادر مادر
    سهم چشمام بارونه مادر مادر

    راهتو بستن مادر ای وای ای وای کوچه و دیوار و سنگ ای وای ای وای
    روی مادر نیلی شد ای وای ای وای سهم مادر سیلی شد ای وای ای وای
    میرسه قصه گودال ای وای ای وای مادری میره از حال ای وای ای وای
    دل زینب میگیره ای وای ای وای نیزه ها بالا میره ای وای ای وای
    کربلا غوغا غوغا ای وای ای وای کربلا غوغا غوغا ای وای ای وای
    کربلا غوغا غوغا ای وای ای وای
    میرسه صدای زهرا ای وای ای وای میرسه صدای زهرا ای وای ای وای
    میرسه صدای زهرا ای وای ای وای

    تو مزارت پنهونه مادر مادر سهم چشمام بارونه مادر مادر



  20. 2 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    Mvaz (پنجشنبه 16 دی 00), باغبان (چهارشنبه 15 دی 00)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.