من سي و دو و همسرم سي و چهار سالشه
بعد چند سال دو ماهه اومديم سر خونه زندگيمون
بلافاصله كرونا گرفتيم و يه ماه خانوادهامونو نديديم
الان تقريبا يه ماهه كه از خونه بيرون ميريم و من به خونه مادرم سر ميزنم و مادرم ناهار يا شام دعوتمون ميكنه...تو اين يه ماهي كه بيرون ميريم دو بار بمدت چند دقيقه همسرم رفته خونه پدرش كه يبار با من بود و يبار تنها...سر موشوع طلاق برادرش كه وقتي گفتم چرا منو نبردي گفت مساله خصوصيه و من به شدت دلم ازش شكست چون ما قبل نامزدي هم دوس بوديم از ريزترين اتفاقات خانواده هاي همديگه خبر داشتيم و بهم ميگفتيم!!!
خانواده همسرم خيلي بي عاطفه و سرد هستن و بعد عروسي پاگشا كه هيچ دعوتمونم نكردن براي شامي ناهاري يا همينطوري...بارها شده به همسرم گفتم طول هفته قرار بزاريم يه روز تعيين كنيم بريم خونه شما و قبول كرده ولي وقتي بعمل رسيده هم من هم اون بيخيال شديم!!!شايد چون دعوت نميكننمون!
حالا دعوايي كه امشب باهم كرديم سر اين شد كه :
ديشب شام خونه مادرم دعوت بوديم و بهم گفت فردا ناهار هم بمون خونه مادرت چون من كار دارم تو شركت و ناهار نميام خونه
ازونجاييكه حس ششم من قويه ساعت دو ظهر بهش زنگ زدم اما رد كرد و پيام داد تو كلاسم و دراومدم زنگ ميزنم!
گذشت تا شب كه اومد خونه و بروغ گفت ناهارو بيرون با همكارا خوردم و بعد سوال دوبارم خودشو لوداد و گفت رفته بودم خونه مامانم چون با بابام كار مهم داشتم!!!
منم طبق معمول زود گريم دراومد و قسم دادمش و گفتم ازين به بعد نبايد بدون من بره و منم بايد ببره و اونم عصبي شد و همين شرطو برام گذاشت
براي مني كه خانه دارم و از صبح تا شب تو خونه و تنها سرگرميم رفتن به خونه مادرمه و تمام!
فردا هم مادرم مهمون داره و قرار بود برم خونشون و شورمم نهار و شام از شركت دراومد بياد اونجا ولي ميگه تو هم بايد با من بري با من بياي!!!!موندم چه كنم
غير منطقيه مگه نه؟!
دليل اينكه من دوس ندارم مرد بدون زنش بره خونه پدرش اينه كه مرد بايد به زنش ارزش بزاره و بدون اون نره جايي تا بقيه هم به زن ارزش بزارن
مخصوصا تو اين خانواده ها كه خيلي سرد هستند و ارزشي براي بودن يا نبودن عروس قايل نيستند
دلم بعد دعوا و حرفا وپنهونكاري شوهرم خيلي شكست
بهش اعتماد ندار😭😭😭
علاقه مندی ها (Bookmarks)