سلام خدمت همه دوستان عزیز
در تایپیک قبل کامل توضیح دادم که همسرم چه شرایطی داره(مصرف حشیش، خیانت جنسی) و انگار می خواد منو همراه خودش به لجن بکشه، از اول رابطمون من خیلی باایمان بودم، باکارهاش کم کم کاری کرد منم ایمانم ضعیف بشه، من خیلی به این سایت سرمی زدم و مطالب رفتار باهمسر و سیاست و احترام رو میخوندم و پکیج کامل روانشناسی رو خریداری کردم و تلاش می کردم شوهرمم ایمان قوی داشته باشه. منو خیلی دلسرد می کرد و همیشه تو ذوقم میزد منم متاسفانه ریشه رفتاراشو نمیدونستم و به خودم می گرفتم و اعتماد به نفس خودمو با تایید اون بدست می اوردم ک هیچ وقت بهم اعتماد به نفس ندادو خوردم کرد. الانم یه دوستی میگفت باهاش پایه مشروب باش تا سمتت بیاد تا به اون لذت برسه که شخصیتم اصلا اجازه نمیده من باسختی های بزرگ اینجا رسیدم حالا خودم رو خراب نمیکنم ، از طرفی خیلی دو رو هست و واقعا این کارهاش اذیتم میکنه، از یک طرف میگه می خوامت و زندگی مون رو درست کنیم، از طرفی هم تلاشی نمیکنه انقد غرق در خوشی های زود گذر شده که نمی خواد کارشو ترک کنه و با این کار من رو عذاب میده و خودش هم از شرایط راضی هست، الان هم ک اعتراض میکنم از خودم ایراد میگیره وهزاران دلیل برای کارهاش میتراشه و من رو مقصر میدونه، هرکار کردم از دوستان بد ک روش تاثیر زیادی داشتند دور کنم باکمال ناباوری میدیم با بدتر از دوستای قبلش آشنا شده تازه منو تهدید میکنه باز بااون دوستم میگردم و درنهایت دوباره با دوستان نابابش میگشت. الان من با یک بچه فکر می کنم چاره ای جز جدایی ندارم اگر هم زندگی کنم حسی بهش ندارم. نمیخوام با حرف بزرگترا و زورگویی به راه بیارمش چون باز کارشو ادامه میده و وانمود میکنه من پاک پاکم و تو شکاکی از طرفی بطور زیرکانه ادامه میده، حالا تصمیم من بنظر شما درسته؟ بنظرتون کاری هست ک باید انجام بدم و ندادم؟ من خودم فکر می کنم بعد از طلاق خیلی پیشرفت میکنم ولی تو زندگی فقط دارم درجا میزنم آخرشم بدتر از قبل و تازه خودم مقصر شناخته میشم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)