دوستان ما یه زن و شوهر هستیم که نزدیک 10 سال ازدواج کردیم
خانم من از همون اول فوق العاده رو خونوادش حساسیت داره جوری که مثلا اگر من یکبار تو خونه مادرش به هر دلیلی خسته یا ناراحت باشم ایشون بعدا زندگی برای من جهنم میکنه
من و خانمم هر دو 35 سالمونه بدون بچه و من لیسانس و ایشون فوق لیسانس هستن
من بچه بزرگ خونواده 3 نفری هستم و خانمم تک دختر با 4 تا برادر
بزارید از اول توضیح بدم من حقیقت با وجود مخالفت خونوادم بخاطر وضعیت مالی خونواده خانمم و شخص مادرم که خیلی مخالف ازدواج ما بود با ایشون ازدواج کردم واقعا هم دوستشون دارم از روز اول ایشون حساسیت فوق العاده زیادی رو مادر من پیدا کردن . من بصورت کلی همه جا حق به ایشون دادم و حتی تو روی خونوادم واستادم چون تا حدود زیادی ایشون حق داشتن مادربنده با بی سیاستی و نداشتن عروس هیچوقت نتونستن رفتاری که باید با زن من داشته باشن و خیلی اوقات من هم شدیدا ازشون کدورت به دل گرفتم چون حقیقا یه خواهر کوچکتر از خودم دارم که ایشون هم با سیاست ازدواج کرد با اینی که مادرم باز هم موافق دوماد سطح پایین تر نبود ولی خواهر من با سیاست و نه جنگ و دعوا ازدواج کرد
تو این سالا با تمام مسایل من زنم درک کردم و مقصر همیشه برای من خونوادم بودن
خونواده خانمم سطحشون از ما پایینتر بود من خدا میدونه حتی جهیزیه ای ایشون آورد من حداقل 60 درصدش شامل فرش و یه سری وسیله برگردوندم خونه پدرشون که استفاده کنن و دارن هم استفاده میکنن و یه قرون هم نزاشتم تو خرج بیفتن همیشه دست تو جیبم کردم و خودم خرج کردم اگر نداشتم نزاشتم ایشون قرض کنه و تنها چیزی از ایشون خاستم این بود که همونجوری من دیوار بتنی کشیدم و مسایل زندگیم به بیرون درز پیدا نمیکنه توام آدم گوشی نباش و مسایل رو به خونوادت منتقل نکن چون همیشه وقتی یه نفر از خارج زندگی وارد زندگی میشه مخصوصا کسایی که علاقه زیادی به شخص دارن مثل پدر و مادر و برادر اگر چیزی گفتی شاید از روی مهربونی خاستن چیزی بگن و شاید باعث کدورت شد پس چیزی نگو
ایشون یه برادر دارن که واقعا در ضمینه مالی وضعشون خوبه و من هم با اینکه وضعیت زندگیم خوبه و خدارشکر زندگی خوبی دارم بخاطر اینکه بعدا ایشون رو به قول معروف از زندگیم نگیرم و اگر کمکی خاستم از ایشون بگیرم
کلا اخلاق من اینه توقع از کسی ندارم کاری برای کسی انجام میدم سختش هم نمیگیرم تو این سالا خیلی کمک به همین برادرشون و حالا هرکدوم از اعضای خونوادشون از دستم بر اومد کردم ولی حقیقت یه چیزایی سر دل آدم میمونه که بعضی اوقات باعث اوقات تلخی میشه من به برادر خانمم چندین چند بار مثلا یه چیزی راجع حجامت گفتم که شما هر وقت تونستی بیا باهم حجامت انجام میدیم ولی ایشون یا از روی عمد یا سهوا یادشون رفت و هیچی نگفتن ازین دست مسایل باز هم پیش میاد
حقیقتش من چون خانمم دوست داشتم و خانمم هم به حالت مرگ خونوادش دوست داره کاری اگر ایشون بگه هرشکلی باشه نه یادم میره نه پشت گوش میندازم هرجور باشه برای ایشون انجام میدم ولی چندین چند بار از این مسایل گزشتم و چیزی نگفتم ولی ایشون باز هم تکرار میکنن
راستش به ادم برمیخوره وقتی تو هیچ توقعی از خونواده زنت نداشتی هیچ کاری برا زندگیت نکردن و تو 1000 تا کار تو این 10 سال انجام دادی تنها چیزی من میگم پشت گوش میندازن و بعد که به خانمم میگم
ایشون به توان 1000 جبهه میگیره دستاش مشت میکنه روی پاهاش تکون میده و خود خوری میکنه و میگه چرا بخودشون نمیگی چرا بمن میگی و حرف طلاق میزنه و هرچی عیب زندگیمون داشته باشه و من داشته باشم بهمون میگه و بهم میریزه ناجور جوری که تا چند روز قهر میکنه و من باید هربار برم پیش ایشون بگم گه خوردم معذرت میخام تا قضیه تموم بشه
راستش من سر قضیه خونوادم از پدرم مادرم و برادر و خواهرم هروقت هرچی بوده اگر ایشون یه چیزی گفته من 2تا گزاشتم روش و ازشون خودم گله کردم و پشت ایشون بودم تو مسایلی بوده عروس مادرشوهر من همیشه پشت خانمم دراومدم و تنهاش نگزاشتم نمیدونم چرا ایشون اینجوری برخورد میکنه که دو تا عیبی که من میگم رو یهو قاتی میکنه
راستش من نزدیک 1 سال هم هست بخاطر مسایل مالی و کرونا مغازه ای داشتم جمع کردم و منتظرم دوباره بتونم کاری راه بندازم . از لحاظ مالی خداروشکر مشکلی نداشتیم و زندگیمون خوبه و خرجی ایشون هم کامل میدم
خانم من تا قبل کرونا باشگاه میرفت و حال روز بهتری داشت از روزی کرونا شروع شد مجبور شد خونه نشین بشه و باشگاه نره بخاطر علاقه ای داره به ورزش براش دوچرخه ثابت و تردمیل خریدم ولی بازم روحیه خوبی نداره و بهونه گیریا و غر غرای ایشون متاسفانه خیلی زیاد شده
ببخشید پرحرفی کردم در حال حاضر مشکل من حساسیت فوق العاده زیاد ایشون به خونوادشونه ممنون میشم راهنماییم بفرمایید
علاقه مندی ها (Bookmarks)