سلام دوستان
بنده ده سال قبل از سر ناچاری وارد شغل شریف کارمندی شدم. از کودکی از کارمندی منتفر بودم. اما فشار مالی مرا ناچار به پذیرش این امر کرد. البته در ابتدا تمام تلاش خودم را کردم تا بتوانم با کار ارتباط برقرار کنم و جنبه های مثبتش را ببینم و موفق بودم و خدا را شکر همواره از کارمندان موفق بودم و حتی کارمند نمونه شدم .
اما از همان مدت مرتب در حال برنامه ریزی ذهنم جهت رسیدن به ثروت و موفقیت بوده ام و خدا را شکر از سال گذشته تا به حال به نظرم می رسد به یاری خدا تلاش هایم دارد به نتیجه می رسد . وارد حیطه ای شده ام که توانستم در کمتر از یک سال سرمایه ام را هزار درصد افزایش دهم . کار به جایی رسیده که متوسط درآمد دو روزم معادل حقوق یک ماه شده است.
سه ماه مرخصی بدون حقوق گرفتم تا ببینم می توانم بدون اتکا به حقوق کارمندی زندگی کنم که دیدم نه تنها توانستم بلکه استانداردهای زندگی ام خیلی بالاتر رفت. اما الان که دوباره به کار برگشته ام دچار حیرت و سردر گمی وحشتناکی شده ام.
از طرفی مطمئنم اگر به همین منوال پیش بروم در شغل جدید خواهم توانست به زودی به ثروت هنگفتی دست پیدا کنم. از طرف دیگر همه همکاران می گویند اگر به نتیجه نرسیدی چطور؟ الان یک آب باریکه ای داری . اما آن وقت همین را هم نخواهی داشت. خودم هم سر دوراهی مانده ام.
گر چه سعی کرده ام کارم را دوست داشته باشم اما از همان سال قبل احساس می کرده ام رشته ارتباطم با کار گسسته شده است. دیگر حس و حال ندارم. بازرسی ها را با سلام و صلوات و نذر و نیاز رد می کنم. نامه ها را با تاخیر پاسخ می دهم. اصلا انگیزه ندارم. از سوی دیگر هر روز شاهد افزایش درآمدم از طریق شغل جدید هستم و با خودم فکر می کنم اگر بتوانم تمام توانم را بگذارم می توانم موفق تر باشم. اما تردید رهایم نمی کند: اگر نشود چه؟ من الان 36 سال دارم . اگر از کار استعفا بدهم دیگر نخواهم توانست شغل دولتی جدیدی پیدا کنم. امکان تمدید مرخصی را هم ندارم. اصلا بعد از مرخصی گرفتن من ، برخی از شرایط را تغییر داده اند. اگر در کار بمانم احتمالا کارم به توبیخ و این چیزها می کشد. من طعم آزادی را به مدت 3 ماه چشیده ام و اکنون احساس می کنم که دوباره به زندان برگشته ام.
علاقه مندی ها (Bookmarks)