به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور باید از اینجایی که هستم خلاصی پیدا کنم؟

    سلام.دوستان من الان دارم در اوج ناراحتی موضوعمو تایپ میکنم.امیدوارم کسی باشه بتونه راهنماییم کنه تا ازاین مخمصه رهاشم.من حدود۷سالی میشه که ازدواج کردم.نزدیک ۳سال هم بخاطر درس ودانشگاه خودم وهمسرم عقدبودیم.بعدعروسی ما از بخت بدمن وپیشونیه کوتاهم مجبور شدیم تو طبقهءبالای خونه ءپدرشوهرم بشینیم.من از اینجا بدم میاد.همش باهاشون به مشکل میخورم.از همسرم ناامید شدم.اون اصلا ازاین مدلا نیست که بخوادحرف منو پیش اونا بزنه ولی ناگزیر چون تویه ساختمونیم ازهمهءجیک وپوک ما خبر دارن.من کم آوردم.خیلی وقته کم آوردم.همسرم میگه من فعلاشرایطشو ندارم جدا شم ولی من میبینم که داره.ما یه خونهءفوق العاده توبهترین نقطهءشهرداریم.ولی چون موقع خرید خونه پول کم آوردیم مجبور شدیم بدیمش رهن.اما بعد ازاون تونستیم یه زمین بخریم که الان حتی چند ده میلیون بیشتر از پول رهن خونه مون میارزه.وهم تونستیم تو خرید یه خونهءدیگه ۲۵۰میلیون مشارکت کنیم.حالا شوهرمن قراره یکی دوساله دیگه برای رزیدنتی شرکت کنه وچون تواون مدت درامدخیلی کمی خواهد داشت میگه باید برای اون موقع سرمایه جمع کنم که یه وقت کم وکسری نداشته باشیم.منم میگم رزیدنتی ۴ساله .ما اگه ماهانه۳تومن خرجمون باشه بعلاوهءخرجای اضافی نهایتا۱۵۰میلیون کافیه که زیادم هست.خوب میتونیم ازاون۲۵۰میلیون خونه هم پول رهنو بدیم تازه باز کلی پول میمونه دستمون.پس چرا نمیای بریم؟میگه صبر کن.صبر کنم که چی بشه.چه اتفاقی بیوفته؟اعصاب من داغونتر از این بشه.بچم دو تربیتی شده کلافم کرده.میگه من باهاشون صحبت میکنم.کلا برای هرچیزی یه جواب سربالا میده.احساس میکنم تو یه قفسم.تازه آقا دیشب میگفت دوست دارم بالا یه پنت هاوس درست کنیم.دیگه دید دارم از عصبانیت منفجرمیشم گفت نه منظورم این بود بابااینادرست کنن.من نمیدونم چه جوری باید راضیش کنم که از این خونه دل بکنه بریم با دلخوشی نه بادعوا ومرافعه

  2. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    Eram (جمعه 15 تیر 97), هادی60 (شنبه 16 تیر 97)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    درد مشترک شما تو خیلی از ماها هم هست.و این برای خانواده شما مضر هست.
    حالا بپردازین به این نکته که چی حالتون رو خوب میکنه؟که رفتن از اون خونه اونا رو تامین میکنه.بعد ببینید بنظر خودتون هر کدوم از اون عوامل چقدر وجه مشتر با سلیقه همسرتون داره.
    و در ضمن در نظر داشته باشین که خروج از اون خونه چندتا مشکل براتون ایجاد میکنه؟هم برای شخص خودتون و هم برای همسرتون و هم نقاط مشترک این مشکلات

    بعد جمع بندی کنیم به نتیجه برسیم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید هادی60 تشکرکرده است .

    آناهیتا۲۷ (شنبه 16 تیر 97)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط هادی60 نمایش پست ها
    سلام.
    درد مشترک شما تو خیلی از ماها هم هست.و این برای خانواده شما مضر هست.
    حالا بپردازین به این نکته که چی حالتون رو خوب میکنه؟که رفتن از اون خونه اونا رو تامین میکنه.بعد ببینید بنظر خودتون هر کدوم از اون عوامل چقدر وجه مشتر با سلیقه همسرتون داره.
    و در ضمن در نظر داشته باشین که خروج از اون خونه چندتا مشکل براتون ایجاد میکنه؟هم برای شخص خودتون و هم برای همسرتون و هم نقاط مشترک این مشکلات

    بعد جمع بندی کنیم به نتیجه برسیم.
    سلام.ممنون ازتون.راستش متوجه درد مشترک نشدم که منظورتون چیه.ولیدر مورد فواید ومعایبش باید بگم که برامن کلا فایدست.اصلا یکی از دلایلی که من چندسال قبل مجبور شدم کارم رو که عاشقشم بودم وهستم رو کنار بگذارم بخاطر عدم همکاری خانوادهءهمسرم تو نگه داشتن بچم بود.من میدونم که اونا هیچ مسئولیتی برای نگه داری از بچهءما نداشتن ولی خوب میتونستن به من کمک کنن که نکردن.عدم همکاریشون در حدیه که من حتی برای یه خرید نیم ساعته هم باید کلی ازشون خواهش وتمنا کنم که بچه رو نگه دارن.در حالی که بچهء من هر روزساعتها به اصرارخودشون میره پیششون ومشکلی هم پیش نمیاد اما وقتی ازشون بخوام نگهش دارن انگارآسمون به زمین میاد.اما برای همسرم اینجا موندن پر از فایدست.چون عملا همسر من تمام خریدامون رو به باباش میگه واون برامون انجام میده.حتی کارواش وسرویس بردن ماشینمون هم به عهدهءباباشه.واز باباش بابت این قضایاممنونم.بارها به زبون ازشون تشکر کردم.وحتی گاه وبیگاه براشون هدیه خریدیم.ولی ازاین نظر خیلی ناراحتم که چراشوهرم خودش کاراش رو انجام نمیده.یعنی پدر شوهر من به حدی عادت کرده کارای بچه هاشو انجام بده وبه دوش بکشه که حتی اجازه نمیده من تنهایی بانک برم یا حتی اگه برگه یافرمی باشه که بخوام پر کنم خودکارو از دست من میگیره خودش پرش میکنه.من از این روش وسبک زندگی اصلا خوشم نمیاد.به شدت دوست دارم خودمون کارامون رو انجام بدیم ولی شوهرم نه اصلا.کاملا راضیه.اصلامتوجه نیست من چقدر دارم عذاب میکشم.و جالب اینجاست بهم میگه تو الکی داری مشکل درست میکنی وغر میزنی.

  6. کاربر روبرو از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده است .

    هادی60 (شنبه 16 تیر 97)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم آناهیتا
    درد مشترک:احساس گیر افتادن تو مخمصه
    اگه خانواده پدرشوهرتون در نگهداری بچه خیلی کمک میکردن،خیلی قشنگ میشد.هم کار میکردین و هم حضور تو یک محیط دیدن همکاراتون و تعامل با اونا و احساس مفید بودن تو اجتماع.به چشم یک مصرف کننده نبودن.اصلا یک حس خیلی قشنگی داره.
    این همه خانواده زن و شوهر پا به پای هم کار میکنند و بچه رو هم خانواده های پدریشون نگه میدارن و همه چی اوکی هست.
    اگر هم استقلال پسرشون رو حفظ میکردن و برای جزیی ترین مسائل تذکر و نظارت نداشتن که نورعلی نور بود دیگه.
    ادم یه طورایی احساس میکنه خودش نیس که داره زندگی میکنه.
    و خب ممکنه خیلی جزییات دیگه هم باشه که آزار دهنده بوده و شما از سعه صدرتون اصلا به دل نگرفتین.

    با اینحال گزینه ترک کردن اون خونه و رفتن به جای دیگه، قواعدی رو شامل میشه که بنظرم شما هنوز اونا رو تامین نکردین.
    برای رفتن باید دلیل داشته باشین
    که شما چی به دست میارین؟(1-ندیدن خانواده ای که براتون حس ازردگی دارند 2-زیرنظر نبودن )
    که همسرتون چی به دست میاره؟(1-شما قراره بخاطر اسودگی خاطر دیگه غر نزنید)
    که شما چی از دست میدین؟()
    که همسرتون چی از دست میده؟(1-حمایت پدر در انجام کارهای منزل 2-)
    والبته فرزندتون چی از دست میده و چی به دست میاره؟()

    ببینید هنوز پاسخهاتون ناقصه.میخوام پاسخ بدین و خودتون نتیجه بگیرین که ترک اون خونه بخاطر چی داره اتفاق میفته و چه چیزایی براتون به ارمغان میاره.و به نسبت سبک و سنگینی که شما میکنید راه حلهای مختلفی داره.

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط هادی60 نمایش پست ها
    سلام خانم آناهیتا
    درد مشترک:احساس گیر افتادن تو مخمصه
    اگه خانواده پدرشوهرتون در نگهداری بچه خیلی کمک میکردن،خیلی قشنگ میشد.هم کار میکردین و هم حضور تو یک محیط دیدن همکاراتون و تعامل با اونا و احساس مفید بودن تو اجتماع.به چشم یک مصرف کننده نبودن.اصلا یک حس خیلی قشنگی داره.
    این همه خانواده زن و شوهر پا به پای هم کار میکنند و بچه رو هم خانواده های پدریشون نگه میدارن و همه چی اوکی هست.
    اگر هم استقلال پسرشون رو حفظ میکردن و برای جزیی ترین مسائل تذکر و نظارت نداشتن که نورعلی نور بود دیگه.
    ادم یه طورایی احساس میکنه خودش نیس که داره زندگی میکنه.
    و خب ممکنه خیلی جزییات دیگه هم باشه که آزار دهنده بوده و شما از سعه صدرتون اصلا به دل نگرفتین.

    با اینحال گزینه ترک کردن اون خونه و رفتن به جای دیگه، قواعدی رو شامل میشه که بنظرم شما هنوز اونا رو تامین نکردین.
    برای رفتن باید دلیل داشته باشین
    که شما چی به دست میارین؟(1-ندیدن خانواده ای که براتون حس ازردگی دارند 2-زیرنظر نبودن )
    که همسرتون چی به دست میاره؟(1-شما قراره بخاطر اسودگی خاطر دیگه غر نزنید)
    که شما چی از دست میدین؟()
    که همسرتون چی از دست میده؟(1-حمایت پدر در انجام کارهای منزل 2-)
    والبته فرزندتون چی از دست میده و چی به دست میاره؟()

    ببینید هنوز پاسخهاتون ناقصه.میخوام پاسخ بدین و خودتون نتیجه بگیرین که ترک اون خونه بخاطر چی داره اتفاق میفته و چه چیزایی براتون به ارمغان میاره.و به نسبت سبک و سنگینی که شما میکنید راه حلهای مختلفی داره.
    ممنون اقای هادی.من با رفتن از اینجا چیزی از دست نمیدم.فقط آرامش کسب میکنم.همسرم مسئولیت پذیر تر میشه.چون مطمئنم چون الان باباش هست خیلی کارهارو به عهده نمیگیره ولی از اونجایی که میشناسمش میدونم اگه خودش تنهاباشه خیلی مقید به اینه که یه وقت ما کم وکسری نداشته باشیم.مثلا توی مسافرتها خیلی اکیه.یعنی اونیه که من میخوام.بعدشم من اینطوری نیستم که اگه از این خونه برم باخانوادهءهمسرم قطع رابطه کنم.همین الانشم بابای خودم هرماه یا از طریق تلفن یا حضوری در مورد کیفیت رابطه م باخانوادهءهمسرم میپرسه وکلی نصیحتم میکنه که مراقب باش.رفتارت باعاشون محترمانه باشه.هرازگاهی براشون هدیه بخر بخاطر زحمتایی که میکشن ازشون تشکر کن و.....
    برای همسرمم خوب خیلی حسن داره.چون خونهءخودمون هم خودش هم منطقه ش فوق العاده شیکه وبالاخره ادم بهش حس خوبی دست میده که بالاخره این شب وروز کار کردنش یه نتیجه ای داده چیزی که همیشه خودش میگه اینه که تو فک کردی من دوست ندارم برم فلان جا بشینم؟وقتی خواستم ۴تاهمکارمو دعوت کنم تنم نلرزه.ولی خوب چکار کنم فعلا تا یکی دوسال شایدم بیشتر شرایطو ندارم.نمیتونم تو این شرایط بی گدار به اب بزنم واگه شرایط اقتصادی الان اینجور نبود ما حتما میرفتیم از اینجا.منم دوست دلرم برم تو خونهءخودم بشینم.ولی الان نمیتونم وفقط میگه صبر کن

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.من دارم روزهای سخت زندگیمو سپری میکنم.اینجام مثل اینکه فقط اسمش سایت مشاوره هست.اما در عمل بعصی کاربرا چند تا سوال از ادم میپرسن انگار که کسی بخواد اطلاعاتشو در مورد زندگیه کسی کامل کنه ود نهایت هیچی.

  10. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1394-11-24
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,510
    سطح
    30
    Points: 2,510, Level: 30
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ساام خانم آناهیتا...منم از اینکه مرتب چک میکنم که آیا کسی پاسخی برام گذاشته و میبینم هیچی نبوده دلسرد میشم. میتونم بگم وقتی ما حالمون بد میشه برا مسئله ایی اولین قدم حفظ آرامشه. وقتی ذهنتون آرومه بهتر میتونید تمرکز کنید و راه حل ها ر ببینید. منم با این تاپیکتون یاد اون روزهایی میفتم که بهم فشار میومد برای مستقل شدن . الان خدا رو شکر چند سالی هست که تو خونه ی خودمون هستیم. من تو سالهای زندگیم فهمیدم غر غر کردن اصلا باعث نمیشه کسی کاری برای ما بکنه...اصلا...اگه هم کاری صورت بده برای رهایی خودشه از شر این غر زدن ها نه برای دل خودمون....هرچند الان دقیقا نمیدونم جایگزین درست این رفتار چیه. فقط میدونم باید ترسهای شوهرتونو برای جدایی بشناسید و بهش اطمینان بدید که این ترس ها وجود ندارند. موانع شوهرتونو که جاوشو گرفتن بشناسید و اونا ر براش برطرف کنید...من خودم سه سال تو یکی از اتاق های منزل خانواده ی شوهرم زندگی کردم و از همون اول از شوهرم میخواستم که جدا بشیم...اما قبول نمیکرد که نمیکرد....فهمیدم اون دوست داره هر لحظه پیش خانوادش باشه و فکر میکنه اگه خونه مستقل بگیره دیگه نمیتونه اونا ببینه و مهمتر از این از اینکه مادرشو بدون کمک رها کنه احساس گناه میکرد...چون من تمام کاراشونو میکردم...با اینکه سرپا بود و تو خونشون یه دختر ۲۰ ساله و سه تا پسر مجرد و یه عروس دیگه هم بود...خدا میدونه اینا همشون چه ها با من میکردن و چقدر تحقیر میشدم...بخاطر از شوهرم میخواستم مستقل بشیم...البته مادرش زن مهربانیه ...من بهش اطمینان دادم تمام وعده های غذا رو خودم میام واسشون درست میکنم و باشون غذا میخوریم حتی اگه شوهرم سرکار باشه...اطمینان دادم که فقط برای خواب تو خونمون باشیم....میدونستم یه مدت موقت به این شکله و خودش از استقلال خودمون لذت میبره بعدا ..شوهرم قبول کرد چون نگرانی هاشو برطرف کردم....خونه نزدیکشون گرفتیم و چند وقتی به قولم عمل کردم تا اینکه خودش دیگه لازم ندید ادامه بدم...کم کم از شهرشون هم مهاجرت کردیم و جایی خونه ساختیم که من میخواستم...
    خلاصه ی کلام اینکه راه رو براش هموار کنید

    یه چیز دیگه...من فهمیدم بهتره کاری کنیم که همسرمون بخاطر حس خودش کاری برامون بکنه...احساس محرک خیلی قوی برای انسانه...باید کاری بکنیم که همسرمون از اینکه کاری برامون بکنه احساس خوبی بهش دست بده...نه اینکه از سر تکلیف یا از سر واکندن باشه...
    ویرایش توسط توانا : شنبه 23 تیر 97 در ساعت 01:39

  11. 2 کاربر از پست مفید توانا تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (شنبه 23 تیر 97), نیکیا (شنبه 23 تیر 97)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,265
    سطح
    94
    Points: 24,265, Level: 94
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آناهیتا جان
    خوبی؟
    مثل اینکه همسر شما با اصل مستقل شدن مخالف نیست و فقط زمان بیشتری میخواد. با این وجود نگرانیت به خاطر چیه؟
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه.ممنون ازتون توانا جان وارم عزیز.بله درسته همسر من با اصل مستقل شدن مخالف نیست خیلی هم دوست داره.اما خونهءخودمون به علت اینکه پول پیشش رو نداریم که تسویه کنیم نمیتونیم بریم.امامیتونیم به خونهءمعمولی تویه جای متوسط با پیشه۳۰_ ۴۰تومن رهن کنیم.ولی اینکارو نمیکنه.میگه من اگه از اینجا برم کرایه بشینم فک وفامیل کلی میخوان بابا ومامانم نیش وکنایه بزنن که این نتونست زیر بال وپر بچشو بگیره.البته این جمله جمله ایه که هر وقت یکی از بچه های فامیل همسرم میخوان مستقل شن پدر شوهرم بکار میبره.بدون اینکه فکر کنه همینجور همه رو قضاوت میکنه.که اره حتما اینا خوب نبودن نتونستن باهم بسازن،عرضه نداشتن بچه شونو نگه دارن.خوب بله منم به همسرم حق میدم.وقتی این حرفا رو زدن طبق قوانین این دنیا که زمین گرده باید منتظره شنیدنش هم باشن.من واقعا مستاصل شدم الان.تو هر برخورد یا سلام علیکی که باهاشون دارم آخرش به یه دلخوری ختم میشه.همسرم میگه من واقعا میدونم اونا زیادی حساسن.خیلی کاراشون بی منطقه ولی من ازتو خواهش میکنن تا موقعی که شرایطمون جور شه تحمل کنی.ولی من دیگه نمیتونم.اصلا نمیفهمم فازشون چیه.مگه میشه ادم انقدر دنبال بهانه باشه که از یکی ناراحت شه.بعد وقتی ناراحت میشن ناراحتیشون عادی که نیست قهر میکنن.اونم همه شون باهم.خوب من اینجا تنهام.جز اونا کسی رو ندارم که مثلا یه دوساعت برم خونشون.رابطه مون باهمهءدوستامون اینجوریه که زن وشوهری باید بریم.من تنهانمیتونم جایی برم.کلافه میشم اینجوری.واقعا وقتی اینکارارو میکنن تپش قلب میگیرم.حالا نمیدونم به بابام بگم یا نه؟نمیخوام روابط این دو خانواده خراب شه.ولی اینجوریم خودم دارم عذاب میکشم.نمیدونم کار درست چیه غلط چیه.

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,265
    سطح
    94
    Points: 24,265, Level: 94
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آناهیتا جان

    همونطور که توی تاپیک های قبلیت از زندگیت نوشتی به نظر میرسه شرایط کلی زندگیت شکر خدا خوبه و مسأله جدی ای وجود نداره و مسائل خورده و ریزه ای هست که توی

    زندگی اغلب آدما وجود داره . پس انقدر روی نداشته ها تمرکز نکن .


    • از نظر همسرت چه موقع شرایط برای شما مهیا میشه تا به خونه شخصی خودتون برین ؟
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تجربه های شخصی در زندگی و درسهایی که یاد گرفتیم
    توسط mohamad.reza164 در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 خرداد 97, 07:39
  2. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 اردیبهشت 92, 09:33
  3. چه مدت منتظر خواستگاری شخصی بمانم؟
    توسط yaaldaa در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 مهر 91, 23:24
  4. چگونه از دخالت همسایه در زندگی شخصی ام نجات پیدا کنم؟
    توسط داملا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 آذر 90, 01:40
  5. آشنایی از طریق اینترنت با شخصی که از قبل می شناسمش درسته؟
    توسط farzaneh63 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 تیر 90, 16:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.