در تالار مشاوره تحصيلي تاپيكي ايجاد كرده بودم براي پسرم سورناي عزيز جواب دندون شكني بهم داد كه جا داره ازش تشكر كنم اما مي خواستم از دوستان كمك بگيرم چند وقت پيش ها در جواب تاپيك بن بست آقاي رضا نظري دادم كه بد نيست جايي حرفهاي صادقانه امان زده بشه شايد با نوشتن اون حرفها هم مشكل خودمون حل بشه و هم...
ديشب (جمعه) اصلا بهم خوش نگذشت عصبي و پرخاشكر بودم و اين حس رو به همسرم انتقال دادم و به بچه هام حالا بشنويد:
من دلناز يه مادر مقرراتي كه همه دق دلي اش رو از نا بهنجارهاي زمانه سر دو تا بچ هاش خالي مي كنه
يه روزهايي كه مي شينم و با خودم خلوت مي كنم مي بينم توي اين 30 سال هيچ كاري نكردم كه امروز بهش ببالم همه مي گن تو موفقي تو ... اما من از خودم ناراضي ام و امروز از فرزندي كه گاه شك مي كنه به علاقه مادرش يا نه ؟
مي يام توي تالار درد و دل مي كنم از خودم مي گم از شوهر م و بچه هام اما وقتي موشكافي مي كنم مي بينم همه ايرادها از خودمه من عصبي ام خسته ام و امروز بي منطقم اين با تلنگر تو سورناي عزيز برام مشخص شد .
رك و راست بگم من يه زن 30 ساله لوس و ننر هستم كه بايد همه چيز در بهترين وضع مطلوب باشه خونه آروم باشه تا بنويسم بچه ام بخوابه چون خوابم مي ياد شوهرم بايد نوازشم كنه چون من ماهم و لنگه من خدا نيافريده همه بايد بايد بهم احترام بذارن چون من به همه احترام مي ذارم اگر كسي رنجوند منو از دايره زندگي ام حذف مي شه مي دونم پر توقعم مي دونم مي تونم زندگي ام رو سراسر نشاط كنم مي دونم اونقدر وقت به بطالت رفته دارم كه مي تونم بچه ام رو به تفريح ببرم اما يه تنبلي سمج به مرز افسردگي منو كشونده
خانواده شوهرم يه خطايي كردن و آزاري رسوندن امامن به جاي عبرت گرفتن تقريباً رابط ام رو قطع كردم و حالا هم شرايطي پيش اومده كه نه اونها قدمي برمي دارن و نه من راضي مي شم غرورم رو زير پا بذارم
وقتي نعمت هاي خدا رو بر ميشمرم خجالت مي كشم از لطفش اما امروز پرتوقعي هام دورم رو خلوت كرده و زماني رو كه مي تونستم خوش باشم توي تنهايي مي گذرونم به خودم مي گم تنها باشم بهتره تا با آدم هاي دورو و دغل باز دم خور شم اما نبايد چنين رفتار مي كردم بايد مثل خودشون طرفم رو فقط براي خوشگذروني نگه مي داشتم
امروز يه برنامه اي مي چينم كه تفريح كنم اما فردا با گرفتار رخوت مي شم
شوهرم دوستم داره پسر هاي باهوش و شوخ طبعي دارم اما توان شنيدن شيطنتهاشون رو ندارم.
به نظر تون مي شه من هم يه مادر و همسر شايسته باشم
همه مي گن تحصيلكرده اي كه خوب به خودش ميرسه و مؤدبه و روشنفكره و دستپختش افتضاحه اما اين ها همه بيرون قضيه است
من يه موجود تنبلم كه بايد همه چيز آماده باشه تامن كارايي ام رو به اثبات برسونم البته شايد يه دليلش سختي هاي زيادي بوده كه اول زندگي كشيدم و لي خيلي ها از من بدتر بودن
من از خودم گلايه دارم . اما نمي دونم چه كنم؟
اميدوارم چون هميشه به نتيجه دلخواه برسم
علاقه مندی ها (Bookmarks)