به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 اسفند 96 [ 12:58]
    تاریخ عضویت
    1396-12-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    45
    سطح
    1
    Points: 45, Level: 1
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    پشیمانی از ازدواج

    سلام به همه ی کاربران همدردی
    ازتون خواهش میکنم این تاپیک رو بخونین ، شاید کمکی ازتون بر بیاد چون به شدت به کمکتون احتیاج دارم


    سعی میکنم خلاصه بگم :
    من متولد 72 هستم. 5 سال پیش با خانومم داخل دانشگاه آشنا شدم ، رابطمون کم کم شکل گرفت و عاشق هم شدیم و 3 سال باهم دوست بودیم. من شرایط ازدواج رو نداشتم به دلیل مشکلات مالی ، چون 7-8 سال بود که پدرم به خاطر خیرخواهی و کمک به یکی از اعضای فامیل ورشکست شده بود و علی رغم اینکه قبلا اوضاع مالی خوبی داشتیم اما الان تنهای چیزی که واسمون مونده بود بیشتر از 100 میلیون تومن بدهی بود
    از طرفی توقعات خانوم بنده و خانواده اش بالا بود.من هم آدم بلندپروازی بودم و هدفم شده بود پاس کردن چک های بابام و تسویه بدهیاش که زندگیمون به حالت قبل برگرده و همچنین آماده کردن شرایط ازدواج.
    خلاصه بگم بعد از کلی تلاش تونستم شرایط ازدواج رو تا حدی مهیا کنم و ما 2 سال پیش عقد کردیم.توقعات مادر خانوم بنده بسیار زیاد بود و به صورت ناخودآگاه روی خانوم بنده هم تاثیر گذاشته اما با این حال خانومم تا جایی که میتونه همیشه کوتاه میاد و واقعا دوستش دارم و اونم منو دوست داره.
    حالا بعد از گذشت 2 سال قراره مراسم عروسی بگیریم.خداروشکر همونطور که انتظار داشتم کارام خوب پیش رفته و درآمد ماهیانه بیشتر از 20 میلیون تومن دارم و هم قدم به قدم مخارج عروسی رو دارم تامین میکنم و هم برای تسویه بدهی های پدرم برنامه ریزی میکنم.


    اما مشکل کجاست :
    ازدواج منو محدود کرده.آرزوهامو ازم گرفته.رویاهامو داره نابود میکنه.شده بزرگترین مانع زندگیم.توقعات مسخره و چشم و هم چشمی های خانواده خانومم داره روانیم میکنه.تو 25 سالگی کلی از موهام سفید شده در حالی که ارثی نیست.هیچ لذتی از زندگیم نمیبرم.از تفریحات تا طرز لباس پوشیدنم دیگه چیزی که دوست دارم نیست.5 ساله دارم کار میکنم جون میکنم بدون هیچ سرمایه ای زندگیمو از صفر ساختم اما بخاطر توقعات مسخره مادرخانومم که جلوی دوست و همکارانش کلاس بذاره و بهترین باشه مجبورم هرچی جون کندم و زحمت کشیدم خرج عروسی و وسایل جهزیه ای که با داماده بکنم. با این درآمد حتی هنوز 1 ماشین هم برای خودم ندارم و تمام زندگیم شده حمالی کردن برای اینکه جلوی بقیه فامیل و دوستان خانواده خانومم بهترین باشیم.خانومم خیلی جاها راه میاد باهام و از 5 سال پیش که هیچی نداشتم و زیر صفر بودم باهام بوده ولی بالاخره اونم تو ناخودآگاهش این مسائل از بچگی شکل گرفته. من برای پدر و مادرم هم خیلی خرج میکنم و خانومم هم چیزی نمیگه اما میترسم بالاخره با این موضوع مشکل پیدا کنه و بگه چرا میخوای از خرجای زندگی خودمون بزنی.
    حالا این مراسم عروسی و خرج هاشم میگذره و وسایل خونه هم خریده میشه اما نگرانی من از بعدشه.وقتی مادرخانومم بیاد خونون و بگه فلان چیز چرا اینجوریه فلان چیز اونجوریه
    از مهمونیاشون بدم میاد
    از فامیلاشون بدم میاد
    از عقاید مسخره و چشم و همچشمی هاشون بدم میاد
    همچین چیزی هیچوقت تو فامیل ما نبوده


    هیچ امیدی به ادامه زندگی ندارم ، دارم به این نتیجه میرسم که تمام آرزوهایی که داشتم قراره نابود بشه
    حتی لباس هایی که خودم دوست دارم نمیتونم بخرم چون از نظر اینا مرد فقط باید پیراهن بپوشه :|


    سوالم این شده :
    دارم برای چی تلاش میکنم؟
    چی دارم از دست میدم چی بدست میارم؟
    خوب که چی؟
    پس کی میتونم برای خودم چیزایی که دوست دارم بخرم؟
    تا کی باید جون بکنم که زندگیمون طبق قواعد مادخانومم باشه؟


    یک مثال ساده (فقط مثاله و فکر نکنین مشکلات انقدر کوچیکه) :
    من مبل راحتی دوست دارم
    خانومم مبل راحتی دوست داره
    میخوایم بریم سرویس چوب بخریم
    مادرخانومم نظر میدن که مبل باید استیل باشه که برای مهمون خوب باشه
    حالا من نظرم اینه اگه آدم خونش بزرگ باشه باید مبل راحتی + مبل استیل داشته باشه اما وقتی خونش کوچیکه و باید یک نوع رو داشته باشه راختی بهتره
    اما کلا باید بریم دنبال مبل استیل :|
    چون مبل راحتی کلاس نداره
    خانومم هم کافیه یک بار مامانش یه چیزی بگه دیگه کلا همونو قبول داره فقط


    ببخشید خیلی طولانی شد

  2. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    شنبه 26 اسفند 96 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1396-7-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    615
    سطح
    12
    Points: 615, Level: 12
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 29 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام برادر
    شغلت چیه درآمدت بالاس؟
    شما بمحض اینکه وارد زندگی مشترک بشی این خرج ها ده برابر میشه. تابحال یه نامزد بودی اینهمه بهت ستم کردن. الان دو ماهه همسری و عروسی که بکنی میشی شوهر قانونی.
    اونوقت تو زندگیت مدام میزنن تو سرت که فلانی این کار و بکن و اون کار رو بکن و همین زمینه ی فساد مالی برات پیش میاره تا جایی که حتی زیر بار بدهی بری و مال غیر حلال به خونت ببری.
    شما ماهی بیست میلیون درآمد دا ی. من با مادرم و خواهرم بدون پدر با ماهی یک میلیون و هشتصد زندگی میکنیم و مادرم زندگی رو میچرخونه.
    لطفا دست نگه دار خودتو بزن مریضی یا هر چیز دیگه ای که عروسی فعلا نگیری.
    بگذار یک سالی تو عقد باشی نمیدونم شما رو ترغیب به کاری نمیکنم اما بگذار تا زوده از این حال در بیای . من آینده ی خیلی خیلی بدی برات متصورم.
    خانواده ای که یک پسر کم سن و سال با این درآمد رو درک نکنه فردا زندگیتو آتیش میزنه و نابود میشی اونم با یه بچه ی کوچیک.
    همسرتم الان عاشقته بعدا میزنه پشت خانوادش. خانومتون که از آسمان نازل نشدن____
    خیلی خیلی فکر کن مبادا عشق شما رو کور و کر و لال کنه
    ویرایش توسط berelian : سه شنبه 08 اسفند 96 در ساعت 19:03

  3. کاربر روبرو از پست مفید berelian تشکرکرده است .

    nashenas7 (جمعه 11 اسفند 96)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آبان 99 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1390-12-28
    نوشته ها
    490
    امتیاز
    10,908
    سطح
    69
    Points: 10,908, Level: 69
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 342
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,477

    تشکرشده 1,571 در 419 پست

    Rep Power
    66
    Array
    سلام
    شما میگید متولد 72 هستید یعنی فقط 24 سالتونه و 5 سال پیش عم با هم آشنا شدین یعنی 19 سالگی!! فکر میکنم انتخابتون درست نبوده به خاطر شرایط سنی و عدم درک صحیح. اما الان که سنتون داره بیشتر میشه دارید متوجه خیلی مسایل میشید.
    به نظر من دست نگه دارید. پیش مشاور برید. با نامزدتون به طور جدی صحبت کنید و همین حرف هایی که اینجا زدید رو مستقیم و رک بگید و خواسته هاتون رو شفاف و قاطع مطرح کنید.
    با این چیزهایی که دارید میگید الان واقعا شرایط خطرناکی در انتظارتون هست!

  5. 2 کاربر از پست مفید mehrdad_m تشکرکرده اند .

    nashenas7 (جمعه 11 اسفند 96), Ye_Doost (پنجشنبه 10 اسفند 96)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام, به نظر من باید قاطع و محکم باشید چرا کسی باید در زندگی شما دخالت کنه و چرا باید اجازه بدید که کسی براتون تصمیم بگیره. این قضیه رو خیلی محترمانه با همسرتون در میون بذارید. و حتما هم از مشاور کمک بگیرید چون این مشکلات با اینکه کوچیک به نظر می رسن اما بعدها بسیار بزرگ می شن. به نظرمن همسرتون باید این موضوع رو حل کنه و اینکه یادآور شه حریم خصوصی هر کسی باید رعایت شه و این زندگی شماست. شما یک بار زندگی می کنید پس باید طوری زندگی کنید که دوست دارید. این هزینه های اضافی رو هم نکنید همین طور برای مراسم, برای اینکه با همین هزینه ها می تونید پیشرفتتون رو هم بیشتر کنید و کیفیت زندگی تون رو بهتر کنید مثل خرید ماشین, مسافرت, تحصیل, کمک به نیازمندان و اشتغال زایی . حرف مردم و چشم و هم چشمی خیلی موضوع پیش پا افتاده است که بخواد شما رو ناراحت کنه یا باعث ضرر شه. اهمیت این قضیه رو محکم و محترمانه با همسرتون در میون بذارید. و در پاسخ به اینکه هزینه ها در ازدواج چند برابر میشه. این درسته. اما من به شما یه راه حلی پیشنهاد می کنم چون خودم هم این کار رو می کنم. یه دفتر بردارید و همه ی درآمداتون رو از یه تاریخ معین بنویسید و کنارش در ستون جداگانه مخارج رو بنویسید و راجع به مخارجتون فکر کنید در ابتدا حتی چیزهای کم خرج هم بنویسید مثلا حتی خرید نون جزء به جزء بنویسید و در آخر دفتر , اهدافتون مثلا خرید ماشین رو بنویسید. کم کم برنامه ریزی کنید خرج های اضافه رو خط بزنید و مقدار پس انداز هم بنویسید. نوشتن و برنامه ریزی کتبی بسیار موثر هست. و حساب پس انداز و حساب مخارجتون هم از هم جداکنید.

  7. 3 کاربر از پست مفید a.sadeghiani تشکرکرده اند .

    mercedes62 (جمعه 11 اسفند 96), nashenas7 (جمعه 11 اسفند 96), Ye_Doost (پنجشنبه 10 اسفند 96)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 اسفند 96 [ 12:58]
    تاریخ عضویت
    1396-12-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    45
    سطح
    1
    Points: 45, Level: 1
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه ی عزیزانی که جواب دادن !
    تقریبا نظر همتون این بود که همین الان جلوشو بگیرم اما اجازه بدین یکم بیشتر توضیح بدم شاید اون موقع عصبانی بودم و یک طرفه همه چی رو سمت خودم در نظر گرفتم :
    این چشم و هم چشمی و اینکه میخوان خودشونو خوب جلوه بدن تو ذات مادرخانوممه متاسفانه ولی ایشون آدم بدی نیست که قصد خراب کردن زندگیمونو داشته باشن فقط به صورت ناخودآگاه اینجورین.
    خانواده خانومم گاهی اوقات کمک هایی هم میکنن مثلا میخوایم خونه بخریم و حدود یک چهارم پول خونه رو قراره کمک کنن و بقیشو خودم با وام بدم.
    من فقط مشکلم اینجاست که منم میخوام خوب باشم ولی حرف و نظر بقیه واسم اولویت اول نیست.مثلا یک تالار برای عروسی پسند کردیم از همه نظر خوشمون اومد ازش قیمتشم از چیزی که الان گرفتیم 10 میلیون تومن کمتر میشد اما بخاطر اینکه دور بود (حدود 5کیلومتر با جایی که الان گرفتیم فاصله داره) مادرخانومم نظرشون این بود که هر مهمونی بیاد میگه رفتن چه جایی عروسی گرفتن :|
    اما من نظرم این بود فدای سرمون که بقیه چی میگن هم باغش قشنگه هم چیزایی که میخوایم رو داره 10 میلیون اضافشم خرح زندگیمون میکنیم.

    در باره این مسائل با خانومم زیاد حرف زدم اونم بیشتر از نصفشو باهام موافق بوده همیشه اما وقتی میره با مامانش حرف میزنه نظرش برمیگرده.
    احساس میکنم باید مادرخانومم رو ببریم پیش مشاور.البته ایشونم خیلی جاها کوتاه اومدن ولی همین کوتاه اومده چیزی که میخوان هم از میانگین افرادی که دیدم خیلی بیشتره

  9. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    شنبه 26 اسفند 96 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1396-7-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    615
    سطح
    12
    Points: 615, Level: 12
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 29 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nashenas7 نمایش پست ها
    ممنون از همه ی عزیزانی که جواب دادن !
    تقریبا نظر همتون این بود که همین الان جلوشو بگیرم اما اجازه بدین یکم بیشتر توضیح بدم شاید اون موقع عصبانی بودم و یک طرفه همه چی رو سمت خودم در نظر گرفتم :
    این چشم و هم چشمی و اینکه میخوان خودشونو خوب جلوه بدن تو ذات مادرخانوممه متاسفانه ولی ایشون آدم بدی نیست که قصد خراب کردن زندگیمونو داشته باشن فقط به صورت ناخودآگاه اینجورین.
    خانواده خانومم گاهی اوقات کمک هایی هم میکنن مثلا میخوایم خونه بخریم و حدود یک چهارم پول خونه رو قراره کمک کنن و بقیشو خودم با وام بدم.
    من فقط مشکلم اینجاست که منم میخوام خوب باشم ولی حرف و نظر بقیه واسم اولویت اول نیست.مثلا یک تالار برای عروسی پسند کردیم از همه نظر خوشمون اومد ازش قیمتشم از چیزی که الان گرفتیم 10 میلیون تومن کمتر میشد اما بخاطر اینکه دور بود (حدود 5کیلومتر با جایی که الان گرفتیم فاصله داره) مادرخانومم نظرشون این بود که هر مهمونی بیاد میگه رفتن چه جایی عروسی گرفتن :|
    اما من نظرم این بود فدای سرمون که بقیه چی میگن هم باغش قشنگه هم چیزایی که میخوایم رو داره 10 میلیون اضافشم خرح زندگیمون میکنیم.

    در باره این مسائل با خانومم زیاد حرف زدم اونم بیشتر از نصفشو باهام موافق بوده همیشه اما وقتی میره با مامانش حرف میزنه نظرش برمیگرده.
    احساس میکنم باید مادرخانومم رو ببریم پیش مشاور.البته ایشونم خیلی جاها کوتاه اومدن ولی همین کوتاه اومده چیزی که میخوان هم از میانگین افرادی که دیدم خیلی بیشتره
    شغلتون چیه که اینقدر درآمد دارین؟

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 اسفند 96 [ 12:58]
    تاریخ عضویت
    1396-12-08
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    45
    سطح
    1
    Points: 45, Level: 1
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط berelian نمایش پست ها
    شغلتون چیه که اینقدر درآمد دارین؟
    کار زیاد انجام میدم به طور کلی بیزینس فعال زیاد دارم
    بیشترین بخش درآمد از تبلیغات فضای مجازی ، برنامه نویسی موبایل و یک سری ایده های نرم افزاریه

  11. کاربر روبرو از پست مفید nashenas7 تشکرکرده است .

    mercedes62 (جمعه 11 اسفند 96)

  12. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    شنبه 26 اسفند 96 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1396-7-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    615
    سطح
    12
    Points: 615, Level: 12
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 29 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nashenas7 نمایش پست ها
    کار زیاد انجام میدم به طور کلی بیزینس فعال زیاد دارم
    بیشترین بخش درآمد از تبلیغات فضای مجازی ، برنامه نویسی موبایل و یک سری ایده های نرم افزاریه
    ببینین همون که گفتم زود عروسی نکن بذار زمان بخوره.
    اخلاقای مادرش به ایشونم سرایت کرده و هزار سالم بگذره همینه.
    چون شمام پول زیر دستت زیاده یه بار باید جواهرات بخری، یکبار ماشین گران قیمت، یکبار خونه ویلایی ، یکبار سفر فرانسه ، یکبار فلان و ...
    دست گیر بده و اتفاقا بر خلاف میلشون عمل کن ، برو همون باغ قبلی رو بگیر. هر چی که گفتن اونی که خودت دوست داری رو انجام بده و مطیع نظرشون نباش.
    وقتی اعتراض کردن بگو من برای آیندم تا جوانم باید پسنداز کنم، قبول کردن هیج، نکردن الان تصمیم بگیری بهتره تا فردا مامور بیاد در خونت بندازنت پشت میله زندااز اون طرف مادر خانومت و خانومت بگن چشممش کور میخواست نکنه. آخرشم وقتی تو زندانی طلاقشو بگیرن و برن. . شاید یه روز پول نداشته باشی تکلیفت با مادر خانومنت و خانومت چیه؟ فکر کردی اون چادر سر میکنه میاد مشاوره؟ نه . دخترشو صدا میزنه میگه بیا تا طلاقتو بگیرم. بعضیا فکر میکنن از نوادگان فتحعلی شاه قاجارن!
    ویرایش توسط berelian : جمعه 11 اسفند 96 در ساعت 12:35

  13. کاربر روبرو از پست مفید berelian تشکرکرده است .

    mercedes62 (جمعه 11 اسفند 96)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    من خودم به شخصه فکر میکنم وقتی خانواده ها کمک میکنند این کمک ها بلاعوض نیست و در عوضش دخالت هم میکنند و شما هم مجبور میشید بپذیرید. بهترین راه این بود که به جای کمک گرفتن برای خونه ، هزینه های غیر ضروری رو کم میکردید . ولی بهرحال کاری هست که شده.

    از این به بعد کمک نگیرید تا دخالت نکنند. اگر هم دخالت کردند خیلی راحت و بی رو درواستی دخالتشون رو نپذیرید.

    این طوری خانمتون هم وابستگیش به مادرش کمتر میشه و بیشتر با شما هماهنگ خواهد بود.

    به نظر میرسه شما خودتون راههای دخالت رو برای دیگران باز میکنید.

  15. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    صبا_2009 (جمعه 11 اسفند 96)

  16. #10
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nashenas7 نمایش پست ها
    ممنون از همه ی عزیزانی که جواب دادن !
    تقریبا نظر همتون این بود که همین الان جلوشو بگیرم اما اجازه بدین یکم بیشتر توضیح بدم شاید اون موقع عصبانی بودم و یک طرفه همه چی رو سمت خودم در نظر گرفتم :
    این چشم و هم چشمی و اینکه میخوان خودشونو خوب جلوه بدن تو ذات مادرخانوممه متاسفانه ولی ایشون آدم بدی نیست که قصد خراب کردن زندگیمونو داشته باشن فقط به صورت ناخودآگاه اینجورین.
    خانواده خانومم گاهی اوقات کمک هایی هم میکنن مثلا میخوایم خونه بخریم و حدود یک چهارم پول خونه رو قراره کمک کنن و بقیشو خودم با وام بدم.
    من فقط مشکلم اینجاست که منم میخوام خوب باشم ولی حرف و نظر بقیه واسم اولویت اول نیست.مثلا یک تالار برای عروسی پسند کردیم از همه نظر خوشمون اومد ازش قیمتشم از چیزی که الان گرفتیم 10 میلیون تومن کمتر میشد اما بخاطر اینکه دور بود (حدود 5کیلومتر با جایی که الان گرفتیم فاصله داره) مادرخانومم نظرشون این بود که هر مهمونی بیاد میگه رفتن چه جایی عروسی گرفتن :|
    اما من نظرم این بود فدای سرمون که بقیه چی میگن هم باغش قشنگه هم چیزایی که میخوایم رو داره 10 میلیون اضافشم خرح زندگیمون میکنیم.

    در باره این مسائل با خانومم زیاد حرف زدم اونم بیشتر از نصفشو باهام موافق بوده همیشه اما وقتی میره با مامانش حرف میزنه نظرش برمیگرده.
    احساس میکنم باید مادرخانومم رو ببریم پیش مشاور.البته ایشونم خیلی جاها کوتاه اومدن ولی همین کوتاه اومده چیزی که میخوان هم از میانگین افرادی که دیدم خیلی بیشتره
    سلام بر شما

    دوست عزیز شما بهتر همسرتون هدایت کنید به سمت تمرکزش روی "آنچه می‌خواهم" باشد ونه "آنچه نمی‌خواهم" تمرکز روی خواسته‌ها و نخواسته‌ها تحول آفرین است. عملکرد خلاق روی راه حل‌ها متمرکز می‌شود نه یافتن مقصر.
    عملکرد خلاق دو ویژگی دارد:
    1. افزایش قدرت تخیل و پاسخ به پرسش "من چه می‌خواهم؟".
    2. انتخاب پاسخ به شرایط و چگونگی زندگی حتی وقتی مشکلات بوجود آیند.


    و خودتان هم به سمت چالشگر بروید که انتقاد سازنده داشته باشید.چالشگر کل هویت و وجود فرد را هدف قرار نمی‌دهد بلکه با وضعیت من خوبم تو خوبی به او می‌گوید این رفتارت خوب نیست بیا راجع به آن با هم صحبت کنیم

    جوری با مادر خانوم بر خورد کنید که ایشان بداند حتی اگر مورد مشاوره قرار نگیرند باز جایگاهشان محفوظ است و نقش مربی رو داشته باشند یعنی به جای اینکه خانومتون را نادیده بگیرد و به اصطلاح به او ماهی بدهد، به او ماهی گیری یاد دهد و به دخترشون اجازه دهد که آرام آرام روی پای خود بایستد

    در مثالی که فرمودید اگر قیمت تالار ملاک نباشد مسلما نزدیکی راه یکی از پارامتر هاست بالاخره شما دارید کلی هزینه میکنید و مردم دعوت میکنید
    پس اسایش مهمانانتان یکی از گزینه هاس و الا اصلا عروسی معنا نمیدهد


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.