سلام ملودی جان
شاید بخاطر سو ءتفاهماتی که از سمت من برات در تاپیک قبلیت پیش امد دوست نداشتی باشی برات بنویسم.اما دل خودم طاقت نمیاره وقتی میبینم شاید با چند تا جمله من باری از روی دوش مراجع برداشته بشه دریغ کنم...شایدم نشه.مدعی نیستم که همیشه میتونم کمک کننده باشم.
در هر صورت امیدوارم اون کدورت ها رفع شده باشه و من بتونم بهت کمکی کرده باشم خواهر عزیزم
ملودی جان تو به فرق مرد و زن اگاهی دیگه ..درسته؟خب ما زنها بیشتر صحبت میکنیم و بیشتر جزییات برامون مهمه.اما مردها برعکسن.
یه نکته جالب بهت بگم من و همسرم برعکسیم.یعنی من کم حرف و کلی نگرم اما همسرم پر حرف و جزیی نگره.
مثلا از سرکار که میایم خونه اون دائم داره میگه تو محل کارش چی شد...با ریزترین جزییات...مثلا پیچ قسمت پایینی فلان دستگاه خراب شده بود و من سوار موتور شدم و رفتم پیچ بخرم دیدم که بنزین ندارم و ....فکر نکن اینجوری خوبه ها.من خیلی وقتا خسته میشم .فقط سرمو تکون میدم.
الان حال همسرتو درک میکنم.
میدونی چیه ملودی....مگه تو و همسرت چقدر صحبت برای گفتن دارین؟خب طبیعتا خسته میشین.چقدر باید روی خودتون تمرکز کنید؟
به نظرم یه کاری بکن....لا به بلای صحبت در مورد علایق همسرت حرفهای خودت رو هم بگنجون.
اوایل اینجوری به خوردش بده حرفاتو
من حس میکنم همسرت از چیزی ناراحته ولی عنوان نمیکنه....حالا چی نمیدونم.اما داره برای پر کردن اون خلا به در و دیوار اویزون میشه....
این به زیرکی و درایت تو برمیگرده تا بفهمی درد اصلی همسرت چیه
در مورد اینکه میگه بچه نمیخوام تا تو فلان کارو بکنی ...خب بگه.الان تو به اندازه کافی درگیری داری.اینم بخوای بهش اضافه کنی که خیلی اوضاع شیر تو شیر میشه
من فکر میکنم ادمی که در زندگی مشترکش موفقه کمتر سعی داره با دیگران ارتباط برقررار کنه و به قول تو میگه وای خانوادم...ای خانوادم و...
فکر طلاقو نکن.همیشه برای طلاق گرفتن وقت هست.دیرم نمیشه
تنش خونه رو کمتر کن.این دو روز همسرت کجا بود ؟تماسی باهات نگرفت و تو هم باهاش ارتباطی برقرار نکردی؟
ملودی جان تو زندگیت پر تنشه..یه مدتی از این صحبت ها فاصله بگیر.فقط روزمره گی ها رو صحبت کن.دیگه چیزی رو اضافه نکن.
شاید اون لحظه که تو ارامش داری و میخوای باهاش صحبت کنی اون ارامش نداشته باشه و نخواد.
اگر همسرت پرخاشگره واسه اینه که تو هم زیاد سر به سرش میذاری.
خب طبیعیه وقتی ادم داره کتاب میخونه دوست نداره سر و صدا بشه.اونم چی صدای جاروبرقی!!!
در حد احتیاجاتت اما کاملا صمیمی باهاش هم کلام شو...قهر نکن
و نکته اخر اینکه تو غار تنهایی همسرتو فراموش کردی
بذار از حال خودش بیاد بیرون.مردها وقتی ناراحتن میخوان تو خودشون باشن.حوصله ندارن.بذار اروم که بشه اماده که بشه خودش میاد سراغش.اما وقتی تو میری سراغش عصبی ترش میکنی
میدونی کار درست چی بود اون شب ؟؟
اینکه اصلا به روی خودت نیاری اتفاقی افتاده...مثل همیشه باشی.نه اینکه تا بیاد سریع بری پیشش...مشخصه همسرت توی حال خودش بوده و امادگی صحبت نداشته و سرگرم بودن با گوشیش هم بخاطر همین عدم امادگی بوده....
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)