به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 18:34]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    4,905
    سطح
    44
    Points: 4,905, Level: 44
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    149

    تشکرشده 109 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array

    درمان این همه خلاء من از همسرم چیه

    سلام
    من هفت ماهه عروسی کردم
    همسرم تو دوران نامزدیمون فوق العاده بود ! خیلی دوستم داشت و به تک تک نظراتمو احترام میذاشت
    براش مهم بودم و برای خوشحالیم هر کاری میکرد
    دقیقا از بعد از عقد انگار خاطرش جمع شده باشه از بودنم کنارش همه چیزی رنگ عوض کرد
    روز بعد از عقد من خونه مادرشوهرم بودم و همسرم تا ده شب نیومد و با برادرش رفت پیش عموش و.... وقتی هم برگشت برادرش به شوخی و خنده بهم گفت من چندین بار ازش خواستم برگردیم خونه ولی قبول نکرده
    این تیپ ماجراها کلا ادامه داشت
    دوران عقد ما کلا هفته ای یک شب همدیگر رو میدیدیم که بعد از سه چهار ماه این هم از طرف همسرم کنسل شد
    علی رغم اینکه میدونست چه قدر برای دو تایی بیرون رفتنمون مشتاقم میذاشت ساعت نه شب میومد تا ده یه دور باهام میزد و میرفت خونشون
    ترجیح میداد بخوابه و کارای شخصیشو انجام بده تا اینکه با من باشه
    هر بار بیرون میرفتیم ازش نهایت تشکرو میکردم و ابراز دلتنگی و... ولی نه تنها نتیجه ای نداشت نتیجه ی عکس هم میداد
    در کل تمام دوران عقد من له له میزدم برای جمعه ها و گردش دو نفره و اون هیچ میلی نداشت با اینکه طی جلسات خواستگاری گفته بود عاشق تفریحه و دوران مجردیش هم تا جاییکه خودش میگه هر جمعه با دوستش میرفت کوه
    ما عروسی کردیم و درست چند روز بعد عروسی رفت سفر کاری و این ماجرا یک ماه ادامه داشت و تمام یک ماه یک ماه ونیم سفرش من تک و تنها بودم و تماس هاش هم اوایل باهام خوب بود ولی کم کم کم شد جوری که من دیگه پیشنهاد دادم جدا شیم و خسته شده بودم ازین همه تلاشم برای جلب ذره ای محبت رفتاریش
    به زبون خیلی محبت میکنه و میگه عاشقمه ولی عملا تو رفتاراش دور از من و خونه که میشه کاملا عکسه
    برای من قابل درک نیست مردی یا زنی از شریک زندگیش دور باشه و یک روز تمام ازش خبری نگیره بگه سرم شلوغ بود و...
    از یه جایی به بعد همه ی این بی توجهی هاش برای من یه معنی داشت اونم اینکه ممکنه کسی وسط باشه یا چیزی مثله محیط کارش براش جذابیتش در حدی باشه که منو نبینه و در نبودم حتی بهم فکر هم نکنه !
    بارها مستقیم و غیر مستقیم ازش خواستم تو دوریش از من حرکتی بکنه و مثلا یه اس ام اس بده ولی هیچی .هیچ تاثیری نداشت
    نتیجه اش شد شک مرتب من و از نصب تلگرامش روی گوشیم گرفته تا گیر های متنوع به روابط کاریش پیش رفتم ولی بازم هیچ خبری نبود
    الان به خاطر همه ی موضوعات پیشین کافیه ازش بپرسم چه خبر همین تعبیر به شکاک بودن من میکنه و ساعت های کنار هم بودنمون رو هم زهر مارمون میکنه
    بودنمو تو ساعت هایی که سرکاره و مامورتیه گه گاهی یادآور میشم ولی سر سوزنی تغییر ندیدم
    فقط روز به روز حساس تر و غر زن تر و اعصاب خورد کن تر شده
    ازم دیگه مسائل مختلفیو پنهان میکنه و در مقابل همه ی حرفام فقط یه سلاح همیشگی داره اینکه من شکاکم و از همین شروع میکنه و پرونده های قبلی رو باز میکنه و کلا بی توجه های خودشو ندید میگیره
    من از رابطه مون نه محبت و توجهی که میخوامو دارم نه حس امنیت روانی رو و دائما هم بابت کوچکترین حرفی باید غر بشنوم یا جواب پس بدم
    اگر در طول روز یه اس ام اس بدم و خسته نباشید بگم و حالشو بپرسم انقدر بی روح جوابمو میده که واقعا از کرده ی خودم پشیمون میشم ! حس میکنم غرورمو له میکنه با رفتارش
    میبینه با دوستام همش تو تلگرام وقتی سرکارم حرف میزنیم میگه با اونا حرف نزن به من پی ام بده ولی جواب پی ام هام هم همیشه سردیه
    همسرم تو خونه و زمان هایی که کنار همیم بی نهایت باهام مهربونه ولی وقتی حرف کارش میشه و بحث کارش پیش میاد و میره سرکار و ماموریت کلا انگار من مزاحم ترین و بی خود ترین ادم این دنیام
    تو جواب همه حرفام فقط میگفت بلد نیستم بهم یاد بده ولی یاد دادنم هم نتیجه ای نداشت و نهایت دو روز رعایت میکرد
    همه ی این بی توجه هایی تو شرایطیه که مثلا هفته ی گذشته یه مشکل خیلی بد پیش اومده بود تو خونه و من هر چه قدر بهش زنگ میزدم جوابمو نمیداد ولی پشت خطش میرفتم یعنی هم زمان تماس های دیگه میگرفت ولی جواب منو نمیداد !با اینکه نهایت تماس من باهاش یه اس ام اسه و سابقه نداشته دو بار حتی پشت هم زنگ بزنم ولی حتی نگران هم نشده بود که این همه تماس پشت سر همم به چه دلیله
    راستش علت تایپیک زدنم این بود که من قبل از ازدواج تو یه اکیپ دوستی بودم که ترکیب دختر و پسر بود و بعد از ازدواج به خاطر همسرم تمام رابطه مو با اون اکیپ قطع کردم !دیروز به طور اتفاقی متوجه شدم همون اکیپ که یکی از اعضاش هم نامزد سابقمه یه دورهمی جمعه دارن و یه طرز وحشتناکی دلم میخواد برم!هیچ دلیل پیدا نمیکنم برای ساکت کردن منطقم و چیزی که تو سرمه اینه که باید برم تا این همه له شدن غرورم و ندید گرفتنمو توسط همسرم جبران کنم
    ویرایش توسط ema1989 : سه شنبه 24 بهمن 96 در ساعت 15:33

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اما جان؛
    بنظر من یک مدت فکر همسرتو از سرت بیرون بکن و روش زووم نکن که زیاد مسئله برات بزرگ نشه،من این راهو رفتم ویرانت می کنه.سعی کن الان رو خودت تمرکز بکنی و محبتت نسبت به همسرت در حدی باشه که به عنوان یک همسر ازت توقع میره،نه اونقدر زیاد که بعدا توقع خودت از همسرت باعث خودخوری و حرص خوردن و تبدیل شدن به بیماری روانی و افسردگی بشه.در واقع یک مدت خلا زندگیتو با کلاس آموزشی و دوستان و خانواده خودت وخانواده همسرت پر کن.ببین با این وجود همسرت بهت توجه میکنه یانه؟اگر بازهم بیخیال و کم توجه بود باید رویه دیگه ای پیش بگیری.

  3. 2 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    ema1989 (چهارشنبه 25 بهمن 96), گیسو کمند (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    ابراز علاقه زن و مرد باهمدیگه کاملا متفاوته...بعضی ها این تفاوتها رو خوب فهمیدن و بهش توجه میکنن بعضی ها هم نمیکنن...این طبیعیه...

    همه زوج ها اوایل و در دوران عقد و نامزدی و ...خب شور و شوق بیشتری دارن.کم کم این شور و شوق کمتر میشه.و با منطق و عقل مواجه میشن.

    شما نگرش به ابراز احساس و عشق و ...متفاوته و نگرش همسرتم متتفاوته...نباید انتظار داشته باشی همانطور که شما ابراز علاقه میکنی اونم بهت ابراز علاقه کنه



    هر بار بیرون میرفتیم ازش نهایت تشکرو میکردم و ابراز دلتنگی و... ولی نه تنها نتیجه ای نداشت نتیجه ی عکس هم میداد :
    شاید زیادی بوده.هرچیزی حد و مرزی داره که باید رعایت بشه

    من نمیدونم شما چه دیدگاهی به زندگی مشترک داری اما به دلیل ابراز علاقه نکردن به شیوه و روش شما ، میری به همسرت پیشنهاد جدایی میدی ؟!؟!؟!؟!؟

    میدونی همین کارت چقدر همسرتو سرد کرده....پس نباید گله کنی چرا همسرم روز به روز بدتر و سردتر میشه


    برای من قابل درک نیست مردی یا زنی از شریک زندگیش دور باشه و یک روز تمام ازش خبری نگیره بگه سرم شلوغ بود و...

    درک شما کاملا ایراد داره
    شما در محیط کاری همسرت نیستی...
    ادم ممکنه انقدر غرق کار و کرفتاری بشه که حتی یادش بره چایی رو میزشو بخوره که جلو چشمشه...چه برسه به پیام عاشقانه دادن !

    شما خودت آتو دادی به همسرت...به جای مدام غر زدن و کنایه زدن بهتره با سیاست رفتار کنی

    از خودت پرسیدی همسرت برای چی اصلا میره سرکار؟
    برای رفاه شما.فقط جوابش همینه

    دوست خوبم
    زندگی همیشه گل و بلبل نیست

    هنر زن بودن شما اینچا باید خودشو نشون بده

    شما با غر زدن گیر دادن شک کردن و ....خودتو پیش همسرت بی اعتبار کردی و یک ادم شکاک و غر غرو ساختی از خودت.


    در مورد مطلب اخری که نوشتی...
    یعنی اون توضیحاتو دادی و حالا میگی میخوام برم و ....

    به این نکات توجه کن:
    1.شما یک زن متاهل هستی.هرچقدرم همسرت بهت کم توجه باشه دلیلی برای رفتن به این جمع برات نخواهد بود

    2.اگر همسرت به دلیل شکاک بودن شما و غر زدنهای دائمی، بره سراغ اکیپ دختر پسری که القصه نامزد سابقشم تو اون گروهه چه حسی بهت دست میده؟

    3.به همسرت با جون و دل وفادار باش.رفتنت به این جمع حتی اگر همسرت نفهمه نوعی خیانت محسوب خواهد شد

    4.به طرز وحشتناکی دلت میخواد بری؟! پا بذار روی دلت و بگو من یک زن شوهر دار هستم و دلیلی نداره وارد این جمع ها بشم.همانطور که دوست ندارم همسرم هم بره اگر موقیعت هامون برعکس بود

    5.اون چیزی که شما ازش به عنوان " منطق " صحبت میکنی، منطق نیست بلکه هوس و یک فکر کاملا احساسی و غلطه.
    همین ساکت نکردن این افکار نتیجه اش میشه اینایی که تو جامعه میبینی: خیانت...فحشا...روابط نامشروع و ....

    6.با رفتنت نه تنها حالت خوب نمیشه بلکه بهت قول میدم عذاب وجدان بدی تا مدتها عذابت خواهد داد.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.

    ویرایش توسط maryam123 : چهارشنبه 25 بهمن 96 در ساعت 01:34

  5. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    abs (چهارشنبه 25 بهمن 96), ema1989 (چهارشنبه 25 بهمن 96), آناهیتا۲۷ (چهارشنبه 25 بهمن 96)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 18:34]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    4,905
    سطح
    44
    Points: 4,905, Level: 44
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    149

    تشکرشده 109 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همه ی این حرف هارو قبول دارم ولی از تلاش یک طرفه هم گاهی خسته میشم
    گفتم که همسر من تو خونه بینهایت مهربونه و هوامو داره ولی همه ی این ها فقط زمان هاییه که کنار همیم
    مثلا من بیمار شده بودم و حال جسمیم واقعا بد بود .صبح قبل از رفتن به سرکار با هم بحثمون شد و از صبح تا نه شب حتی یه اس ام اس به من نزد ببینه مردم یا زنده ام
    حتی خودم بهش زنگ زدم گفتم بیمارستانم و گفته شرایطم فلانه ولی فقط پرسید چرا و من هم تو جواب گفتم باشه بعدا دورم شلوغه و دیگه خبری نشد که نشد
    دل آدم میگیره خب
    هر چه قدر هم دعوا کرده باشیم , اون که وضع بیماری منو دیده بود ! اون که دید چه حال بدی داشتم و پای تلفن تو بیمارستان با گریه از دردم باهاش حرف زدم ولی هیچ تماسی باهام نگرفت تا ساعت نه و نیم ده شب که رسیدم خونه
    تازه همون زمان هم پشتشو کرد بهم خوابید و خودم از پشت بغلش کردم و زدم زیر گریه و از بیماریم گفتم !یعنی بازم محلم نذاشت
    همین اواخر با هم خیلی هم خوب و خوش بودیم و زمانی که من رسیدم خونه دیدم یه اتفاق خیلی بد افتاده بود و به شدت ترسیده بودم شاید حدود 20 بار با همسرم تماس گرفتم ولی جواب منو نمیداد !پشت خطش میرفتم یعنی همون زمان تماس های کاریشو میگرفت ولی جواب منو نمیداد ! یعنی دیگه واضح نیست زنی که همه ی اقوامش خارج از ایرانن وتنهاس و گاهی شاید یه تماس در روز بگیره این همه تماس پشت سر همش به چه دلیله؟
    ولی همسر من تو این شرایط هم جوابمو نداد و بعد از نیم ساعت شروع کرد به زنگ زدن که من دیگه تلفنو کشیدم و زنگ زدم از پدرشوهرم اینا کمک خواستم و اون ها اومدن
    یا مثلا رفته بود ماموریت و به دلیل حضور بنا تو خونمون من نمیتونستم برم خونه و هیچ جایی رو هم نداشتم ! تا حدود ساعت 12 شب هیچ جایی نداشتم و چشم به راه اومدن یکی از اقوامم بودم که کلید منزل پدریمو بیاره و برم اونجا اون زمانو ولی همسرم با اینکه از بی جا و مکانی اون شب من خبر داشت و خودش هم نبود هیچ تماسی باهام نگرفت! هیچی !
    من هم تماس گرفتم فقط گفت پروازش تاخیر داشته و قطع کرد
    این همه بی توجهی نسبت به همسر عادیه آخه ؟
    من اگر نتونم روی همسرم هم حساب باز کنم پس به کی تکیه کنم؟
    این حجم تنهاییم تو بحرانی ترین شرایطم طبیعیه؟
    دلم میگیره ازین مسائل
    من دیشب با همسرم دوباره حرف زدم و بهش گفتم رفتارهایی که تو با من داری وقتی از هم دوریم آدم با بی ارزش ترین فرد زندگیش هم نداره و کلی حرف دیگه
    نهایت حرفام مثله همیشه شد اینکه آره راست میگی شرمنده و تمام
    هیچی درست نمیشه و فقط همین سیکل معیوب ادامه داره همش

  7. کاربر روبرو از پست مفید ema1989 تشکرکرده است .

    mercedes62 (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 18:34]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    4,905
    سطح
    44
    Points: 4,905, Level: 44
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    149

    تشکرشده 109 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی که جواب منو نداد ولی باز مینوسم
    من دیشب با شوهرم خیلی بد دعوام شد
    ما دیشب مهمون بودیم و محل کار همسرم حدود یک ساعتی با محل مهمونیمون فاصله داشت
    ساعت هفت و نیم هشت یه اسم اس بهش دادم که کجایی گفت هنوز شرکتم و راه نیفتادم و فلان نماینده مون اومده درگیر اونم
    منم ناراحت شدم و شروع کردم به غر زدن که تو عمدا مهمونی های سمت ما رو هر بار دیر میای و گوشیو قطع کردم
    همسرم حدود نه نه و نیم رسید محل مهمونی و من اصلا محلش نذاشتم
    کلا انگار نیست
    وقتی رفتیم خونه هم کلی سرم داد و بیداد کرد و گفت ازت بدم میاد و خسته ام کردی و بیخود میکنی به من زنگ میزنی میگی چرا راه نیفتادی و ازین به بعد هر چی بگی ده تا بارت میکنم و یه بار دیگه این رفتارا رو ببینم طلاقت میدم و اینا
    منم چیزی نگفتم و خوابیدیم
    صبح که بیدار شدیم بوسیدمش عذرخواهی کردم و اونم ظاهرا پذیرفت ولی هیچ تغییری نکرد و باهام سرسنگین بود
    صبح یه پیام عاشقانه بهش دادم ولی جوابم فقط یه قلب و بوس بود و دیگه هیچ خبری ازش نشد
    خیلی دلم گرفته
    درسته کارم اشتباه بود ولی مستحق ان رفتار هم نبودم به علاوه همسرم بارها با من بدتر ازین رفتار کرده و من انقدر اذیتش نکردم

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.یکبار سنگهات رو در مورد شغل همسرت باخودت وا بکن.یکبار میگی همکار خانومش بهش پیام میده وتماس میگیره.بار دیگه از اینکه باهمکار خانومش میره مآموریت ناراحت میشی.جای دیگه میگید وقتی سرکاره باهام تماس نمیگیره!الانم که میگی راهش دوره ودیرمیرسه.
    شما چطور شغلی برای همسرتون مدنظرتون هست؟
    حالا درمورد اینکه گفتید قراره شوهرتون بااون خانوم همسفر بشه میشه حق رو به شما داد وناراحتیتون قابل توجیه اما تو سایر موارد شما حساسیت ها ،ناراحتی ودلخوریهای بی جایی دارید که همینها باعث میشه یه خانوم غرغرو به نظرشوهرتون بیایین.ودلخوریهای معقولتون رونتونید درست انتقال بدید ومشکل رو حل کنید.
    وقتی همسرتون با کلی خستگی ازسرکارمیاد به منزل اقوام شما به نظرتون کار درستیه که بخاطر دیرآمدنش بی محلش کنید واون روجلوی خانوادتون کنف کنید؟بعد به نظرتون ایشون با این کار برای اومدن به مهمونی های شماراغب میشه یابیشتر فراری میشه؟
    شما تا حالا شاغل بودید؟اگه جوابتون مثبته که حتما باید ایشون رو درمواردی مثل تماس نگرفتن،دیر وزودرفت وامد کردن،ارتباط با همکار وارباب رجوع درک کنید واگر تاحالا شاغل نبودید بهتره اطلاعاتتون رو درمورد شغل همسرتون بالا ببرید وبدون متهم کردنشون توموارد مختلف همراهش باشید.
    البته شما تازه ازدواج کردید.انشاالله به مرور زمان قلق همدیگه رو بیشتر به دست میارید ولی سعی کنید تااون موقع یک خانوم غرغرو وشکاک توذهن همسرتون جانیوفتید.

  10. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 26 بهمن 96), tavalode arezoo (جمعه 27 بهمن 96)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    ابراز علاقه زن و مرد باهمدیگه کاملا متفاوته...
    نقل قول نوشته اصلی توسط ema1989 نمایش پست ها
    رفت سفر کاری تمام یک ماه ونیم سفرش من تک و تنها بودم / به زبون خیلی محبت میکنه و میگه عاشقمه /تو جواب همه حرفام فقط میگفت بلد نیستم بهم یاد بده ولی یاد دادنم هم نتیجه ای نداشت و نهایت دو روز رعایت میکرد
    نقل قول نوشته اصلی توسط ema1989 نمایش پست ها
    یا مثلا رفته بود ماموریت و به دلیل حضور بنا تو خونمون من نمیتونستم برم خونه و هیچ جایی رو هم نداشتم ! تا حدود ساعت 12 شب هیچ جایی نداشتم و چشم به راه اومدن یکی از اقوامم بودم که کلید منزل پدریمو بیاره و برم اونجا
    تفاوت زن و مرد در ابراز احساسات و نیاز ها وجود داره اما به این صورته که آقایون کمتر به زبان ابراز میکنند
    اما همسر خانم ema دقیقا این کا رو انجام میده.

    خانم اما وقتی همسرتون میگه بلد نیستم بهم یاد بده خیلی جای امید داره و دلگرم کننده است
    به ویژه اینکه چند روزی هم راهکارهای شما رو عملی میکنه این یعنی همون تمایل به جلب رضایت شما .

    از طرفی در هر 2تاپیک شما یکی از مشکلاتی که مستقیم باهاش درگیر هستید یا شاید به نوعی مانعه
    ، نوع شغل همسرتون هست یا سبک زندگی ایشون در مورد تعادل بین کار و زندگی شخصی .
    ماموریتها ، تنها موندن شما 1ماه بی خبری ، حجم بالای کار ایشون که باعث میشه تماستون بی پاسخ بمونه .

    شما باید مشکلتون رو در 2زمینه پیگیری کنید :
    ****یکی بحث تمرکز روی خودتون و تمرکز زدایی از همسرتون .
    که خیلی تمرین میخواد و تمرکز و خودش چند شاخه است : عزت نفس ، اعتماد به نفس و....
    ****یکی صحبت با ایشون برای مراجعه به مشاور حاذق برای بررسی دیدگاهشون یا شاید تغییر دیدگاهشون
    نسبت به متعادل ساختن کار و زندگی شخصی .

    ولی مورد دوم نباید برای شما هدف بشه ، مورد اول رو نقض میکنه .
    **یه توصیه خیلی مهم : خانم اما حتی اگه پشت درهای بسته ی یک مهمونی با همسرتون دعوای شدید داشتید
    حداقل در حضور جمع احترامشون کنید و تحویلشون بگیرید (با دوز متعادل ). هیچ وقت این کارتون رو تکرار نکنید .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : پنجشنبه 26 بهمن 96 در ساعت 14:49

  12. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 26 بهمن 96), tavalode arezoo (جمعه 27 بهمن 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.