به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array

    از قهر همسرم خسته شدم.چکار کنم؟

    سلام به همه مهربونا...
    من خودم ناراحتم که بخوام تاپیک بزنم ولی چه کنم؟سریع میرم سر اصل مطلب
    منو همسرم ۲ساله ازدواج کردیم و ۱۰ سال فاصله سنی داریم.من از مدیریت اقتصادی ضعیف ایشون ناراضیم.خیلی هم ناراضیم.ایشون الان با ۳۵ سال سن عملا چیزی ندارن جز ۳۵ میلیون رهن آپارتمانمون.که میگه میخوام بگیرم بزنم به کار.از اونور هم پدر و مادرم میگن بذار ما برات ماشین بگیریم حداقل یکم راحت بشی از این وضع که من شدیدا مخالفم با این موضوع.اینه که یه مدته برای بحث اقتصادی یکم باهم صحبت میکردیم اخیرا.ما در طول روز هم رو نمیبینیم فقط شام اونم که ساعتای ۱۰ و ۱۱ میاد خونه و صبح زود میره.خیلی کار میکنه ولی به نظرم درست کار نمیکنه انرژیش رو الکی هدر میده.خلاصه یک مدته که منم به شدت اذیتم.از اینور درسای سنگین ارشد از طرفی مشکل مالیمون باعث شده اصلا تفریحی نداشته باشیم و شوهرمم اصلا نمیبینم و این داغونم میکرد که باعث شد یکبار اعتراضم رو شدیدتر بگم بهش و گفتم دیگه تحمل ندارم.گذشت تا اینکه چندروز پیش (اینم بگم در طول روز شوهرم حتی حال منو نمیپرسه) من زنگ زدم احوالشو بپرسم.گفت خسته شدم باید یکیو بگیرم کمکم کنه.گفتم خب اون کسی که میخوای ۱/۵باید بهش بدی.این مقدار برای خودتم در نمیاد که بخوای بدی به یکی دیگه.اونم ناراحت شد و شروع کرد به داد زدن همینه که هست.اصلا بهم زنگ نزن.کی میگه زنگ بزنی حالمو بگیری.برای همینه اصلا باهات حرف نمیزنم و .... منم ناراحت شدم و در جوابش داد زدم بی معرفت.تو به چه حقی بامن اینجوری حرف میزنی.نمیبینی دارم همه جوره برات مایه میذارم؟ اونم میگفت منم صبح تا شب میدووم و ساکت باش و ساکت میشی یا نه؟منم گوشیو قطع کردم...
    چهارشنبه بود.از اون روز باهم سرسنگینیم.البته خونه خانواده هامون که رفتیم خوب بودیم چون پدرم گفته بودن یکبار دیگه اینجوری رفتار کنه باهات طلاقتو میگیرم و اون برعکس همیشه خوب بود اما از اونجا که میایم قهر دوباره شروع میشه.شبا هم دیر میاد و من دیشب داشتم از ترس سکته میکردم اومده بعد بهم میخنده ولی من داشتم گریه میکردم .یااز استرس چندروزه قلبم درد میککه اما اصلا براش مهم نیست.منم دیگه تو این چندروز بهش زنگ نزدم و اونم خوشحاااال...
    خسته شدم.سر امتحاناتمم هست واقعا دیگه نمیکشم با این مشکلات مالی.مغزم هنگه...
    اصلا محل نمیده که بخوام برای آشتی پیش قدم بشم و خودمم نمیخوام اینکارو بکنم چون به نظرم مقصره.
    حالا چیکار کنم؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دنیا جان

    چرا ناراحتی بابت اینکه تاپیک بزنی؟مگه ایرادی داره؟!

    دنیا جان مسائل اقتصادی رو نباید زن در اون دخالت کنه...شما به جای دخالت مستقیم و خدشه دار کردن غرور همسرت بهتره بهش از لحاظ عاطفی روحیه بدی و به مردانگی و غرورش قدرت بدی.نه اینکه با این حرف ها بیشتر عصبی و ناراحتش کنی.
    اون داره تلاشش رو میکنه و به قول خودت صبح زود تا شب کار میکنه...
    الان مشکل اقتصادی رو همه دارن
    اما اینجاست که شما میتونی ثابت کنی واقعا همسر خوبی هستی یا خیر....
    مردها از زنهایی که به شرایط غر میزنن خوششون نمیاد و اصولا یک زن با سیاست هم این کار رو نمیکنه
    من به همسرت حق میدم...تحت فشاره مالی و کاریه و شما به جای اینکه در این شرایط مرحمی برای زخمهاش باشی داری اذیتش میکنی
    وقتی میگه میخوام کسی رو بگیرم بهش بگو عزیزم من به درایت تو ایمان دارم و مطمئنم بهترین کار رو میکنی...
    دیگه تو بقیه چیزهاش دخالت نکن اصلا
    به نظر من شما به عنوان یک همسر خیلی باید از این پخته تر رفتار کنی
    پدر شما درسه دلسوز شماست اما باید شرایط همسر شما و رفتار شما رو هم با همسرت در نظر بگیره
    مسلما تا روزیکه فشار از سمت پدر شما روی همسرت باشه همسرت ناچاره نقش بازی کنه
    و اینکه چرا شما مسائلتون رو به خانواده ها انتقال میدی؟
    من نه طرفدار شما هستم و نه طرفدار همسر شما
    در هر صورت چون مخاطبم شما هستی دارم میگم که کم کاری و اهمال و رفتارهای نادرست شما هم کم نیست.
    همسرت داره تلاش میکنه...حالا به دلیل شرایط اقتصادی خراب کشور ممکنه به اندازه زحمتش نتونه در بیاره و شما به جای ارامش دادن بهش در این شرایط داری نمک رو زخمش میپاشی
    شما منتظر ایشون نمون بیاد برای اشتی
    یک شب که اومد برو جلو و بهش بگو از اینکه تو این همه داری برامون زحمت میکشی و به اندازه زحمتت در نمیاری غصه میخورم وگرنه مطمئنم تو دلسوز زندگیمون هستی
    و مجددا تاکید میکنم در مسائل مالی دخالت نکن و فقط وظایف خودت رو انجام بده

    - - - Updated - - -

    ضمنا من عنوان تاپیک رو که خوندم فکر کردم همسرت مثل همسر سابق منه که از 4 سال زندگی مشترک 3 سالش رو با من قهر بود...این اختلافی که پیش امده مقصر شما هم بودی و الان به قول خودت همسرت سر سنگینه باهات .انقدر زود خسته نشو.زندگی مشترک فراز و نشیب زیاد داره.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    donya. (دوشنبه 18 دی 96), mercedes62 (سه شنبه 19 دی 96), tavalode arezoo (دوشنبه 18 دی 96), نادیا-7777 (سه شنبه 19 دی 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام دنیا جان

    چرا ناراحتی بابت اینکه تاپیک بزنی؟مگه ایرادی داره؟!

    دنیا جان مسائل اقتصادی رو نباید زن در اون دخالت کنه...شما به جای دخالت مستقیم و خدشه دار کردن غرور همسرت بهتره بهش از لحاظ عاطفی روحیه بدی و به مردانگی و غرورش قدرت بدی.نه اینکه با این حرف ها بیشتر عصبی و ناراحتش کنی.
    اون داره تلاشش رو میکنه و به قول خودت صبح زود تا شب کار میکنه...
    الان مشکل اقتصادی رو همه دارن
    اما اینجاست که شما میتونی ثابت کنی واقعا همسر خوبی هستی یا خیر....
    مردها از زنهایی که به شرایط غر میزنن خوششون نمیاد و اصولا یک زن با سیاست هم این کار رو نمیکنه
    من به همسرت حق میدم...تحت فشاره مالی و کاریه و شما به جای اینکه در این شرایط مرحمی برای زخمهاش باشی داری اذیتش میکنی
    وقتی میگه میخوام کسی رو بگیرم بهش بگو عزیزم من به درایت تو ایمان دارم و مطمئنم بهترین کار رو میکنی...
    دیگه تو بقیه چیزهاش دخالت نکن اصلا
    به نظر من شما به عنوان یک همسر خیلی باید از این پخته تر رفتار کنی
    پدر شما درسه دلسوز شماست اما باید شرایط همسر شما و رفتار شما رو هم با همسرت در نظر بگیره
    مسلما تا روزیکه فشار از سمت پدر شما روی همسرت باشه همسرت ناچاره نقش بازی کنه
    و اینکه چرا شما مسائلتون رو به خانواده ها انتقال میدی؟
    من نه طرفدار شما هستم و نه طرفدار همسر شما
    در هر صورت چون مخاطبم شما هستی دارم میگم که کم کاری و اهمال و رفتارهای نادرست شما هم کم نیست.
    همسرت داره تلاش میکنه...حالا به دلیل شرایط اقتصادی خراب کشور ممکنه به اندازه زحمتش نتونه در بیاره و شما به جای ارامش دادن بهش در این شرایط داری نمک رو زخمش میپاشی
    شما منتظر ایشون نمون بیاد برای اشتی
    یک شب که اومد برو جلو و بهش بگو از اینکه تو این همه داری برامون زحمت میکشی و به اندازه زحمتت در نمیاری غصه میخورم وگرنه مطمئنم تو دلسوز زندگیمون هستی
    و مجددا تاکید میکنم در مسائل مالی دخالت نکن و فقط وظایف خودت رو انجام بده

    - - - Updated - - -

    ضمنا من عنوان تاپیک رو که خوندم فکر کردم همسرت مثل همسر سابق منه که از 4 سال زندگی مشترک 3 سالش رو با من قهر بود...این اختلافی که پیش امده مقصر شما هم بودی و الان به قول خودت همسرت سر سنگینه باهات .انقدر زود خسته نشو.زندگی مشترک فراز و نشیب زیاد داره.
    مرسی عزیزم از پاسخت.در مورد خانواده ام بگم که من ابدا چیزی بهشون نمیگم از شرایطم ولی میبینن که دیگه! منم دارم با خواسته اشون مخالفت میکنم و گفتم اگر چیزی بدست آوردیم دلم میخواد با زحمت خودش باشه نه لطف شما. اما اینکه میگم پدرم اونجوری گفتن بخاطر رفتار خود همسرم هستش که قبلا تا مسئله ای پیش میومد البته دعوای شدید سریعا زنگ میزدن به پدرم و ماجراو میگفتن و میخواست که دخالت کنن تو بحث.بعدم خیلی بد صحبت کرد بار آخر و به من میگفت جلوی پدرم اگر اخلاقتو عوض نکنی میخوام اصلا نباشی که اونجا پدرم خیلی عصبانی شدن و گفتن حرمت منو هم نگه نمیداری؟بعدم به من گفتن وسایلتو بردار بریم و .... اون ماجرا گذشت ولی پدرم در نهایت گفتن اگر ناراحتیتو یبار دیگه انتقال بدی طلاق دنیا رو میگیرم.
    بله من نباید دخالت میکردم ولی اینکه تو دوسال زندگی مدام پسرفت کردیم ناراحتم میکنه.همسرم چندتا شغل تا الانش عوض کرده یعنی تو هیچ کدوم نباید به نتیجه میرسید؟اوضاع اقتصادی خرابه یا یه چیز دیگه؟ منم بعد دوسال خسته شدم تفریح که اصلا نداریم.همو اصلا نمیبینیم.بهم که اصلا زنگ نمیزنه خب منم صبرم اندازه ای داره.همش کار و آخرشم هیچی قرض داریم و به اندازه معمول هم درنمیاره.من فقط بهش گفتم یک کاری بکن زندگیمون رو نجات بده.
    ولی خودمو اونقدری مقصر نمیبینم.تو محبت بهش کوتاهی نکردم جواب محبتم رو باید با داد زدن بده؟هرچند زیاده روی کردم ولی با لحن خوش هم میتونست بگه نه اینکه تا چندلحظه قبلش خودش بهم میگفت همه چیز و بعد یکباره من بد شدم.
    من سعی کردم عادی باشم ولی اون سرسنگینه.

  5. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    دنیا جان مجددا تاکید میکنم که الان مخاطب ما شمایی.
    به اندازه سهمت باید ایرادت رو بپذیری...تا وقتی خودت رو اونقدری ! مقصر نبینی زندگیت تغییری نخواهد کرد.
    نمیدونم تعریف شما از محبت چیه...اما مشخصه که با روحیات اقایون زیاد اشنایی نداری...یکی از محبت هایی که یک زن به مرد میکنه در کنارش بودن و درک شرایطشه..محبت همش به زنگ زدن و ..نیست

    تو بدون در نظر گرفتن شرایط روحی خراب همسرت بهش ایراد گرفتی که چرا میخوای کسی دیگه رو بیاری و ...و الان ازش به عنوان محبت یاد میکنی.
    مردها دوست ندارن در این موارد زنها دخالت کنن ...اینجوری غرورشون خرد میشه و احساس بی کفایتی میکنن
    تا وقتی بخواهی یکطرفه این قضیه رو نگاه کنی و با همسرت در این مورد جنگ و نزاع کنی اوضاع نه تنها بهتر نخواهد شد بلکه بدترم میشه
    به نظرم بشین لیستی از وظایف خودت تهیه کن
    و ببین چقدر در انجام وظایفی که به عنوان یک زن بر عهده ات بوده برامدی...
    درک کردن همسر مهم ترین کاریه که یک زن میتونه انجام بده
    حالا که از لحاظ روحی و کاری تحت فشاره انقدر سیراب محبت و عشق و عاطفه بکنش که با عشق بره دنبال کار و درامد
    شاید اون لحظه که همسرت داد زده سرت موقیعت خوبی نداشته...به جای قهر و این رفتارهای ناپخته در یک فرصت که اروم شد بهش ملایم و نرم انتقاد کن با ظرافت زنانه و لوس بازی و ....باور کن این ظرافت ها مردها رو تسلیم و مطیع میکنه

    یادمه یه خانومی تعریف میکرد:
    تازه با همسرم عقد کرده بودیم و من چون زیاد به راهها اشنا نبودم هرجا میخواستم برم گم میشدم.یکبار که با همسرم قرار داشتیم جایی و دیر هم شده بود به جای اینکه سر از شرق تهران در بیارم یهو دیدم شمال تهرانم.همسرم هم بهم زنگ میزد دائم و من هول شده بودم.بالاخره با دو ساعت تاخیر رسیدم پیش همسرم.همسرم عصبانی و برافروخته بود چون همه برنامه ها بهم ریخته بود و به جایی که قرار بود بریم نرسیدیم.اومد کنارم و ناخوداگاه شروع کردم به ظنازی و عشوه گری و مظلوم نمایی ! یهو حالت چهره همسرم عوض شد...لبخند اومد رو لبش...اروم دستامو گرفت و گفت خب من نگرانت میشم این همه دیر میکنی و گم میشی و ....
    این خانوم میگفت از اون موقع به بعد یاد گرفتم که چطور همسرمو اروم کنم ....
    حالا تو فرض کن در اون موقیعت اون خانم هم با شوهرش شروع به بحث و دعوا و ...کنه
    دیگه عاقبتش مشخصه....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  6. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    donya. (دوشنبه 18 دی 96), Happy.girl.69 (سه شنبه 19 دی 96), mercedes62 (سه شنبه 19 دی 96), نادیا-7777 (سه شنبه 19 دی 96)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    دنیا جان مجددا تاکید میکنم که الان مخاطب ما شمایی.
    به اندازه سهمت باید ایرادت رو بپذیری...تا وقتی خودت رو اونقدری ! مقصر نبینی زندگیت تغییری نخواهد کرد.
    نمیدونم تعریف شما از محبت چیه...اما مشخصه که با روحیات اقایون زیاد اشنایی نداری...یکی از محبت هایی که یک زن به مرد میکنه در کنارش بودن و درک شرایطشه..محبت همش به زنگ زدن و ..نیست

    تو بدون در نظر گرفتن شرایط روحی خراب همسرت بهش ایراد گرفتی که چرا میخوای کسی دیگه رو بیاری و ...و الان ازش به عنوان محبت یاد میکنی.
    مردها دوست ندارن در این موارد زنها دخالت کنن ...اینجوری غرورشون خرد میشه و احساس بی کفایتی میکنن
    تا وقتی بخواهی یکطرفه این قضیه رو نگاه کنی و با همسرت در این مورد جنگ و نزاع کنی اوضاع نه تنها بهتر نخواهد شد بلکه بدترم میشه
    به نظرم بشین لیستی از وظایف خودت تهیه کن
    و ببین چقدر در انجام وظایفی که به عنوان یک زن بر عهده ات بوده برامدی...
    درک کردن همسر مهم ترین کاریه که یک زن میتونه انجام بده
    حالا که از لحاظ روحی و کاری تحت فشاره انقدر سیراب محبت و عشق و عاطفه بکنش که با عشق بره دنبال کار و درامد
    شاید اون لحظه که همسرت داد زده سرت موقیعت خوبی نداشته...به جای قهر و این رفتارهای ناپخته در یک فرصت که اروم شد بهش ملایم و نرم انتقاد کن با ظرافت زنانه و لوس بازی و ....باور کن این ظرافت ها مردها رو تسلیم و مطیع میکنه

    یادمه یه خانومی تعریف میکرد:
    تازه با همسرم عقد کرده بودیم و من چون زیاد به راهها اشنا نبودم هرجا میخواستم برم گم میشدم.یکبار که با همسرم قرار داشتیم جایی و دیر هم شده بود به جای اینکه سر از شرق تهران در بیارم یهو دیدم شمال تهرانم.همسرم هم بهم زنگ میزد دائم و من هول شده بودم.بالاخره با دو ساعت تاخیر رسیدم پیش همسرم.همسرم عصبانی و برافروخته بود چون همه برنامه ها بهم ریخته بود و به جایی که قرار بود بریم نرسیدیم.اومد کنارم و ناخوداگاه شروع کردم به ظنازی و عشوه گری و مظلوم نمایی ! یهو حالت چهره همسرم عوض شد...لبخند اومد رو لبش...اروم دستامو گرفت و گفت خب من نگرانت میشم این همه دیر میکنی و گم میشی و ....
    این خانوم میگفت از اون موقع به بعد یاد گرفتم که چطور همسرمو اروم کنم ....
    حالا تو فرض کن در اون موقیعت اون خانم هم با شوهرش شروع به بحث و دعوا و ...کنه
    دیگه عاقبتش مشخصه....
    مرسی مریم گلی از توجهت.
    میدونم اشتباه کردم اما چون از همسرم ناراحتم اینجوری میگم.
    ببین من اصلا دخالتی نداشتم تو کاراش اما دیدم همینجور دنده عقب گرفتیم و داریم میریم.من نمیتونم ببینم فامیلش تیکه میندازن بهش.تا چندماه پیش خودش میگفت که من اصلا به فکر پولدارشدن به فکر پس انداز کردن نبودم.بعد یه صحبت خودمون نظرش عوض شده بود...خب الان شما جای من بودی استرس نمیگرفتی؟که زندگی ما ختم به کجا میخواد بشه؟ با این وجود سر محرم میگفت بریم یک ماااه کربلا!!! میدونین چه خرجی داشت تازه ۱۰ میلیونم مقروضیم.اگر به خودش واگذاشته بودم که الان شده بود ۲۰ میلیون.
    من اصلا نمیگم محبت زنگ زدنه ولی برای مایی که اصلا همو نمیبینیم نشونه ای ازش هست.من تا تغریبا دو هفته پیش که شدیدا اعتراَض کردم به وضع زندگی اصلا چیزی نگفته بودم.اصلا.... اونجا هم بهش گفتم دیگه نمیتونم ببینم مشکلی هست و فقط لبخند بزنم.جلوی خانواده اش ،خانواده ام خم به ابرو نیاوردم.جلوی خودش همینطور ولی دیگه یه جا آدم میبره که بخواد یه اعتراضی بکنه.
    الانم پشیمون شدم از اینکه بهش گفتم و یا اینکه میگم کاش اون ساعت زنگ نمیزدم.اونم اعصابش خورده از این وضع ولی باور کن تازه به این فکر افتاده که وضعمون خوب نیست.
    من اصلا محبت رو تو زنگ زدن نمیبینم... شاید بی انصافی کردم چون اونم انصافا مهربونو با محبته.ولی زندگی و هردومون فشار آورده.
    اینکه میگم از قهرش خسته شدم نه مثل شما،ولی همسر من کلا ت زمان مشخص هرماه من از من سرد میشه.گاها بحث اینجوری پیش میاد و قهر میکنه.سر سنگینه از ابتدای دوره ام تا انتهاش.تموم که میشه باهام خوب میشه.
    بدم میاد از اینکه من بخاطر رابطه خواسته بشم.خوب باشه باهام تا زمانی که امکان برقراری رابطه هست اما همین که چیزی بشه بخواد قهر کنه و خودشوراحت کنه.....

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    مریم جان میشه کمکم کنی؟
    من دیشب با همسرم حرف زدم.خیلی خوب بود همه چیز.حالا وسطش هی ناراحت میشد ولی جمعش میکردم و نذاشتم ناراحتی بمونه.بعدم آخر حرفام گفتم که من اگر در این رابطه باهات صحبت میکردم به خیال خودم میخواستم کمکت کنم.میدونم تو خودت بهتر اینا رو میدونی گفتم شاید با حرف زدن کمی آروم تر بشی و فکرت باز تر بشه.گفت منم دوست دارم باهم حرف بزنیم ولی وقتی بهم زنگ میزنی میگی چه خبر پشتش معلوم نیست چیه.این خبرا رو برای کی میبری و ....
    چشمام گرد شده بود گفتم توودرباره من چه فکری کردی؟یعنی من خبرکشی کنم؟اگه چیزی بوده همون حرفای خودت بوده و گرنه به خدا قسم اگه من حرفی زده باشم.گریم گرفت و دیگه تو اتاق نموندم اومدم بیرون.... دیگه تهمت زدن نداشتیم!!!!
    ناراحت شدم خیلیییییی.من ذره ای از زندگیم به کسی نمیگم چه خوب چه بد.چرا همچین چیزی باید باشه؟ صبحم که کلا ناراحت بود و در و دیوار بهم میکوبید.دیشبم دیدم نخوابید. صبح نتونستم جلوی زبونم رو بگیرم گفتم دست پیش میگیری که پس نیفتی! اونم گفت نمیتونی اون زبونتو نگه داری؟سابقتو داشتم که گفتم
    یعنی تهمت میزنه و داد و بیداد میکنه ‌که چی بشه؟ چیکار کنم....

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    سلام دنیای عزیز
    من دارم از بیرون به عنوان شخص سوم به شما به نگاه میکنم

    به نظر من شما دوتا مشکل داری

    1- ظرفیتت خیلی پایینه و سریع بهت برمیخوره و عکس العمل تند نشون میدی
    مثلا شوهرت حرف توی دلش و تصوری که داشته ازت رو بهت گفته(اینکه تصور میکرده تو میری خبرهای زندگیتون رو به دیگران میگی)

    خب عزیزم این فقط فکر و تصورش بوده که صادقانه بهت گفته
    میتونستی بجای اینکه بهت بربخوره و سریع اون عکس العمل هیجانی رو نشون بدی،بجاش روشنش میکردی که تصورش اشتباه بوده و خیلی نرم وملایم براش توضیح میدادی که من هرگز مسایل شخصی و مشکلات زندگیمون رو برای کسی نمیگم و برای زندگیمون احترام قایلم و همونطور که من بهت اعتماد دارم چون مرد زندگیمی دوستدارم توام به من که شریک زندگیتمی اعتماد داشته باشی

    2-نمیتونی جلوی خودت و زبونت رو نگه داری و نیش و کنایه میزنی که از نظر مردها تبدیل به غر زدن میشه و چون آقایون اصولا تحمل غر زدن و نیش و کنایه و گله گذاری رو ندارند طبیعتا منجر به کشمکش و درگیری لفظی میشه

    عزیزم میدونم پر از خشمی ولی این دلیل نمیشه که زندگیت و مردت رو متشنج کنی

    اون الان به حمایت روحی و روانی و احساسی تو نیاز داره
    تو حمایتش کن میبینی خودش رفته رفته مسایل اقتصادی رو درست میکنه

    یاحق
    زندگی زیباست

  10. 2 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    donya. (چهارشنبه 20 دی 96), maryam123 (چهارشنبه 20 دی 96)

  11. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام
    دنیا جان مقدماتش رو فراهم کردی...؟.مثلا دو تا چای بریزی....یا غذای مورد علاقه اش رو درست کنی و ...؟

    تا نصفه هاشو خوب رفتی و بعدش خراب کردی...نباید زود ناراحت بشی.وقتی داره حرف دلش رو بهت میزنه ازش توضیح بخواه...چرا مثه بچه ها گریه میکنی؟!؟!

    شاید همسرت یه چیز غلطی رو داره توی ذهنش بزرگ میکنی..چیزی که شما ارش بی خبری .ازش لطیف و اروم توضیح بخواه.
    میدونی برای یک مرد بدترین چیز اینه که زنش راز دارش نباشه ( نمیگم شما راز دار نیستیا، میخوام بگم اون دیدگاه غلط تو ذهن همسرت رو باید عوض کنی)

    دیگه باید بتونی جلوی زبونت رو بگیری..کار سختی نیست.همین رفتارها جو رو متشنج تر میکنه...به نظرم سعه صدر همسرت از شما بیشتره و شما بیشتر هیزم تو اتیش میذاری

    دنیا جان قبل از اینکه حرفی بخوای به همسرت بزنی خود مزه مزه اش کن...حرف تا وقتی تو دهن ادمه میشه کنترلش کرد اما وقتی بیا بیرون دیگه تمومه و نمیشه جمعش کرد

    همسرت تهمت نزده بهت...چیزی که ازش درباره شما نگران بوده رو به زبون اورده و شما هم باید این عدم اعتماد رو برطرف کنی ....جبهه نگیر در مقابلش.همسرته.تکیه گاهته.
    با ظرافت زنانه و زیرکی بهش ارامش و اطمینان خاطر بده
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  12. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    donya. (چهارشنبه 20 دی 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 20 دی 96)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نادیا-7777 نمایش پست ها
    سلام دنیای عزیز
    من دارم از بیرون به عنوان شخص سوم به شما به نگاه میکنم

    به نظر من شما دوتا مشکل داری

    1- ظرفیتت خیلی پایینه و سریع بهت برمیخوره و عکس العمل تند نشون میدی
    مثلا شوهرت حرف توی دلش و تصوری که داشته ازت رو بهت گفته(اینکه تصور میکرده تو میری خبرهای زندگیتون رو به دیگران میگی)

    خب عزیزم این فقط فکر و تصورش بوده که صادقانه بهت گفته
    میتونستی بجای اینکه بهت بربخوره و سریع اون عکس العمل هیجانی رو نشون بدی،بجاش روشنش میکردی که تصورش اشتباه بوده و خیلی نرم وملایم براش توضیح میدادی که من هرگز مسایل شخصی و مشکلات زندگیمون رو برای کسی نمیگم و برای زندگیمون احترام قایلم و همونطور که من بهت اعتماد دارم چون مرد زندگیمی دوستدارم توام به من که شریک زندگیتمی اعتماد داشته باشی

    2-نمیتونی جلوی خودت و زبونت رو نگه داری و نیش و کنایه میزنی که از نظر مردها تبدیل به غر زدن میشه و چون آقایون اصولا تحمل غر زدن و نیش و کنایه و گله گذاری رو ندارند طبیعتا منجر به کشمکش و درگیری لفظی میشه

    عزیزم میدونم پر از خشمی ولی این دلیل نمیشه که زندگیت و مردت رو متشنج کنی

    اون الان به حمایت روحی و روانی و احساسی تو نیاز داره
    تو حمایتش کن میبینی خودش رفته رفته مسایل اقتصادی رو درست میکنه

    یاحق
    سلام عزیزم.ممنون از راهنماییت...
    ۱-من در حالت عادی زودرنجم.الانم که سر امتحانات و فشاز مالی و این رفتارهای همسرم...واقعا دارم کم میارم.همسرم هرچی میشه به من بند میکنه.مثلا قبلا با دوستاش رفت و آمد داشتیم بع دیگه اونا ما رو دعوت نکردن.همسرم میگفت معلوم نیست چی بهشون گفتی دکشون کردی.... هرچی میگفتم بابا من کی چیزی گفتم آخه؟ اینقدر غیر اجتماعیم که بخوام همچین کاری کنم؟اونم میگفت نه....تقصیر تو بوده یه حرفی بهشون زدی تا چندماه پیش یکیشونو دید گفت ببخشید دیگه نشد بگیمتون.ولی بازم از دسته ننداخت خودشو که آره کار تو نبود.حرف خودش رو میزد همش.
    ۲-بله.متاسفانه زمانی که عصبانیم کنترلی رو زبونم ندارم ولی منم خط قرمزی دارم.من برای زندگیم حرمت قائلم.رازش رو به احدی نگفتم.یعنی پدر و مادر من فقط ظاهر زندگیم رو میدونن از باطنش ابدا خبر ندارن بعد این خبر چینی نشون دهنده اینه که زندگی حرمت نداره.برای من مثل خیانته.من به زندگیم خیانت نمیکنم.این داغم کرد.همسرمم بچه گانه رفتار میکنه.مثلا دیشب میخواستم بخوابم پتو رو از روم کشید منم حوصله اش رو نداشتم رفتم یکی دیگه برا خودم آوردم.اونم ناراحت شد و صبحم با بداخلاقی صحبت کرد.منم به جای اینکه آرومش کنم مثل خودش صحبت کردم اونم گفت برای من نه صبحانه بذار نه ناهار و نه شام و منم خداحافظی کردم اومدم بیرون و جوابشو ندادم.از طلبکاریش حرصم میگیره.دلم میخواد برم یه جایی انقد داد بزنم که خالی بشم و باز سریع بهم نریزم.
    زندگی خیلی سخته.بهم گفت تواین مدت به بدیات فکر کردم دلم نمیخواست باهات حرف بزنم. از اینکه بی معرفتی میکنه داغون میشم.....

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام
    دنیا جان مقدماتش رو فراهم کردی...؟.مثلا دو تا چای بریزی....یا غذای مورد علاقه اش رو درست کنی و ...؟

    تا نصفه هاشو خوب رفتی و بعدش خراب کردی...نباید زود ناراحت بشی.وقتی داره حرف دلش رو بهت میزنه ازش توضیح بخواه...چرا مثه بچه ها گریه میکنی؟!؟!

    شاید همسرت یه چیز غلطی رو داره توی ذهنش بزرگ میکنی..چیزی که شما ارش بی خبری .ازش لطیف و اروم توضیح بخواه.
    میدونی برای یک مرد بدترین چیز اینه که زنش راز دارش نباشه ( نمیگم شما راز دار نیستیا، میخوام بگم اون دیدگاه غلط تو ذهن همسرت رو باید عوض کنی)

    دیگه باید بتونی جلوی زبونت رو بگیری..کار سختی نیست.همین رفتارها جو رو متشنج تر میکنه...به نظرم سعه صدر همسرت از شما بیشتره و شما بیشتر هیزم تو اتیش میذاری

    دنیا جان قبل از اینکه حرفی بخوای به همسرت بزنی خود مزه مزه اش کن...حرف تا وقتی تو دهن ادمه میشه کنترلش کرد اما وقتی بیا بیرون دیگه تمومه و نمیشه جمعش کرد

    همسرت تهمت نزده بهت...چیزی که ازش درباره شما نگران بوده رو به زبون اورده و شما هم باید این عدم اعتماد رو برطرف کنی ....جبهه نگیر در مقابلش.همسرته.تکیه گاهته.
    با ظرافت زنانه و زیرکی بهش ارامش و اطمینان خاطر بده
    نه.نمیخواستم حرف بزنم دبشی.چون امروز امتحان داشتم.ولی دیروز دلم براش تنگ شده بود واقعا.بهش زنگ زدم هربار قطع میکرد میگفت یکی پشت خطه.من دیگه زنگ نزدم گفت شب زودتر میام و اومد.براش میوه گذاشتم اما میگم قصد صحبت نداشتم.خودش گفت حرف بزنیم و زدیم.کلی حرف زد و رفع و رجوعش کردیم اما آخرش اونطوری شد و من شدم مقصر!!! اون هرچی بگه چیزی نیست ولی من تا یک کلمه حرف بزنم داد و بیداد میکنه. صبح خودش بد حرف میزنه منم جوابشو دادم.البته عجله داشتم بهش سریع گفتم نیمروتو الان بذارم؟ناراحت شد گفت دفعه آخرت باشه بمن اینجوری حرف میزنه من چیزی نگفتم بعدش گفتم دست پیش میگیری پس نیفتی که گفت نمیتونی زخم زبون نزنی!!! آخ متنفرم از اینکه صدا تو خونه همسایه باشه و مکاسفانه ایشون هردادی بخواد بزنه تو اتاق میزنه که خوب بشنون خونه همسایه....

    کاش این روزهای مزخرف تموم بشه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.