به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array

    چطورى اين زندگى رو تموم كنم؟

    سلام
    من حنا هستم كه فكر ميكنم خيلى ها منو ميشناسين و همه منو به انتقاد گرفتين كه اين زندگى جهنمى رو چرا تموم نميكنى، خيلى ها گفتند تمام نوشته هات دروغه و تو يك رمان نويس حرفه اى هستى، منم كلا از اين سايت فاصله گرفتم ولى واقعا كسى رو ندارم كمك كنه، من همون آدم هستم با همون شرايط قبلى، الان دو سال و پنج ماهه كه عقد كردم و خونه شوهرم زندگى ميكنم، هنوز باكره هستم و شوهرم اصلا تمايلى بهم نداره، البته بعد از قهر ٤، ٥ ماهه مون اخلاقش بهتر شده بود و دوست داشتنش رو حس ميكردم ولى رفتارهاى مشكوكش منو باز عصبى كرد باز ازم فاصله گرفت.
    يك مهمونى گرفت كه آخر اون مهمونى جلوى كارگرا منو كتك زد و صورتم خونى و كبود شد، ٢٠ روز طول كشيد تا صورتم به حالت اولش برگشت.
    الان ده ماهه هر شب كنارش هستم ولى ديگه خسته شدم. الان سه ماهه كه يك روز در ميان ميرم محل كارش و اونجا كنترلش ميكنم، خانمى كه قبلا منشيش بود الان شده همه كاره شركتش، فرستاد كلاس حسابدارى، دوره هاى مالياتى و... گذروند و شد تقريبا همه كاره. الان سوگلى شوهر من شده اون خانوم، هيچكس حق نداره بهش چپ نگاه كنه كه با شوهرم طرفه، حتى وقتى من ميرفتم اونجا اين خانوم با نهايت پررويى به من بى احترامى ميكرد. من به اين رفتارها مشكوك شدم و چندين بار باهاش دعوا كردم ولى شوهرم هر دفعه ميگفت حساسيت الكى نشون ميدى اون دختر در مقابل تو هيچى نيست.
    من يك روز دستگاه شنود گذاشتم تو اتاق، از وقتى حرفهاشون رو شنيدم شدم مرده متحرك. شوهرم حرفهاى مستهجن به اون دختر گفت و دختر هم ميخنديد، بعدش دختره گفت تو خيلى زنتو مهم ميگيرى، شوهرم گفت اون در ظاهر مهمه، اصل كارى تويى كه پشت پرده هستى. دختره گفت ظاهر مهم نيست پشت پرده مهمه.
    الان يك ماهه من داغون داغونم. هر روز با هم بحث و دعوا داريم، من ميخوام تموم كنم واقعا ديگه حالم ازش بهم ميخوره ولى خيلى ميترسم.
    هر موقع ميرم اونجا اون دو تا رو باهم ميبينم روح و روانم بهم ميريزه.
    به دختره قول داده اينو طلاق ميدم با تو ازدواج ميكنم، به من هم ميگه سه ماه ديگه ميندازمش بيرون بره.
    دارم ميميرم به خدا، كمك كنيد. نميخوام سرزنش كنيد فقط يك لحظه خودتون رو بذارين جاى من ببينيد چه كارى بايد بكنم.
    بارها باهاش قهر كردم فقط با هدف طلاق، ولى بعدش ديگه جرأتش رو نداشتم. من چيكار كنم.
    شيدا خانم تو رو خدا يه چيزى بنويس برام

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    این چیزی که جدیدا من زیاد تو تالار میبینم خطاب به خیلی از کاربر هاست.نه فقط شما حنا جان

    موندن در زندگی که چیزی جز بدبختی برای ادم نداره دلیلش چیه؟
    فکر نکن من نفسم از جای گرم بلند میشه...من مردم و زنده شدم تا تونستم از همسر اولم طلاق بگیرم...منو تو خونه حبس کرده بود و کتک و ازار و اذیت روحی و جسمی و بی پولی و گرسنگی و توهین و تحقیر و ....چیز رو تحمل میکردم..چرا ؟چون از طلاق میترسیدم.چون از حرف مردم میترسیدم.
    روزیکه میخواست بره دادگاه دادخواست طلاق بده پاشو بوسیدم که بخاطر زندگیمون نرو....

    4 سال من تو سختی و مشقت و نکبت و ...زندگی کردم.یکروز وقتی صورت کبودمو جلو اینه دیدم واقعا از خودم پرسیدم مریمه احمق ! واسه چی پای این زندگی موندی؟
    کاغذ برداشتم چیزهایی که دلگرمم میکنه به این زندگی رو میخواستم بنویسم....اما باور کن هیچی هیچی هیچی نتونستم بنویسم...حتی یک جمله....

    اون روز تصمیم قطعیم رو گرفتم در حالیکه وحشت داشتم و نگران اینده بودم....

    میدونی چرا؟چون خودم خواستم از زندگی مشقت باری که درست کرده بودم واسه خودم، خودمو نجات بدم...

    الانم حکایت شماست

    زندگی که سودی برات نداره و میدونی همسرت بهت خیانت میکنه و شنود گذاشتی و .....خودت قضاوت کن.یه نه اصلا مثل من یه کاغذ بردار و خوبی های این زندگی رو بنویس توش.

    والله بخدا مگه چند سال میخوایم زندگی کنیم که نصفشم به دعوا و درگیری و ترس از خیانت و ...بره؟!

    هر انسانی نیازمند ارامش و اسایشه....

    زندگی شما هم مثل زندگی من...تلاش کن برای درست کردنش...اگر درست نمیشه باید تصمیم جدی گرفت.

    یه زن چی میخواد :

    مهر و محبت
    عاطفه
    رابطه جنسی و زناشویی
    توجه
    اعتماد و خیال راحت

    کدوم از اینا رو داری کاملا دریافت میکنی؟
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 11 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 13 دی 96), nasimmng (شنبه 26 اسفند 96), tavalode arezoo (سه شنبه 12 دی 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 13 دی 96), هم آوا (دوشنبه 03 اردیبهشت 97), میس بیوتی (چهارشنبه 13 دی 96), ماه گردون (سه شنبه 12 دی 96), بانوی آفتاب (جمعه 15 دی 96), بارن (چهارشنبه 13 دی 96), جوادیان (سه شنبه 12 دی 96), زن ایرانی (چهارشنبه 13 دی 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام مريم عزيزم
    عصرى كه تاپيك زدم خييييلى دلم گرفته بود، الان يك ماهه كه اون صدا رو گوش ميدم و روانى ميشم، مامان بابام خيلى عذاب ميكشن. بعد از زدن تاپيكم ديدم شوهرم دير كرده بهش زنگ زدم كجايى گفت من تو جلسه هستم با دكتر فلانى. من باز بهش شك كردم، به نگهبان شركت زنگ زدم گفتم كى هست شركت، گفت آقا هستن و خانم فلانى، گفتم ديگه كى هست گفت فقط اين دو تا، گفتم آقا كى اومد گفت ٤٥ دقيقه ميشه اينجاست، دوباره زنگ زدم به شوهرم گفتم كجايى؟ گفت تو جلسه، خودمو نتونستم نگه دارم جيغ زدم چرا دروغ ميگى، به تته پته افتاد كه نه تازه اومدم شركت، گفتم اون دختره اونجا چه غلطى ميكنه، گفت داره كارهاشو انجام ميده، من مهمون دارم مونده اينجا ميوه اينا آماده ميكنه، گفتم باشه الان ميام اونجا، گفت اگه بياى اينجا بايد برى طلاق بگيرى، گفتم باشه حتما اين كار رو ميكنم ولى اول بايد شما دو تا رو ادب كنم بعدش با كمال ميل ميرم اين زندگى جهنمى رو تموم ميكنم، به مامان بابام زنگ زدم گفتم من دارم ميرم شركت، شما هم بياين ديگه دارم تموم ميكنم و صداشون و اسمس هاشون رو اونجا نشون بابام ميدم و از دوربين شركت كنترل ميكنم كه اون دختر اين وقت شب اونجا چيكار ميكنه. رسيدم در شركت نگهبان اومد گفتم دختره كجاست گفت دختره خيلى وقته رفته اصلا اينجا نبود گفتم حاج آقا نترس بهم راستشو بگو، نميخوام جون بچه تو قسم بدم، بهم راستشو بگو، دختره رو فرستادين رفت؟ بيچاره نگهبان ترسيده بود گفت نه باور كنين اون خانوم ساعت ٤ رفته. رفتم داخل ساختمان ديدم شوهرم تو اتاقش با همون آقاى دكتر نشسته، رفتم سلام كردم برگشتم يه اتاق ديگه منتظرش، وقتى مهمونش رفت گفتم بيا زود دوربين رو كنترل كنيم ببينيم دختره كى رفته، چرا به من دروغ گفتى، چرا فرستاديش بره. شوهرم خيلى آروم بود همش قسم ميخور ميگفت نه باور كن من با اون دختر كارى ندارم. اون اصلا اينجا نبود.
    اومديم خونه، طفلى مامان بابام رفته بودن در شركت بهم زنگ زدن گفتم برگردين بعدا بهتون زنگ ميزنم.
    شوهرم تو خونه كلى به زبون گرفت بغلم كرد بوسيد گفت من مثل تو رو نميتونم پيدا كنم، من مشكلم با تو فقط رابطه جنسى هست كه داريم. گفت من بيست روز ديگه اون دختر رو از اونجا ميندازم بيرون.
    گفت تو دختر خوبى هستى.
    من نميدونم چيكار كنم، رفته اون نگهبان رو تهديد كرده كه ميندازمت بيرون چرا به خانومم خبر دادى بياد اينجا.
    مطمئنم با دختره برنامه داشتن كه بهم خورد، تهديدش كردم كه فردا ميرم ازت شكايت ميكنم، ميرم ازت طلاق ميگيرم
    اونم خيلى نرم شد بغلم كرد
    واقعا ميشه به اين آدم اعتماد كرد

  5. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    عزیزم من درک میکنم شرایط سختی داری

    دوباره سوالم رو ازت میپرسم و برای اینکه بهت کمک کنیم باید جواب درست بدی :

    چی تو این زندگی نگهت داشته؟


    دیگه اون صدا رو گوش نده.یکبار گوش دادی بسه.پاکش نکن اما دیگه سراغش نرو.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  6. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    Erica (چهارشنبه 13 دی 96)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    زندگی زناشویی بدون رابطه جنسی اصلا مفهومی نداره. تا جایی که من میدونم مردهای خاین و تنوع طلب هم با همسرشون رابطه دارن هم با دیگران. اینکه همسرتون با شما رابطه نداره جای سواله. بهتره شما کمک تخصصی بگیرید. این حالت زیاد عادی و طبیعی نیست.شما مطمین هستید همسرتون هم جنس گرا نیست؟ اگر هم بخواهید طلاق بگیرید حتما باکره بودنتون دلیل خوبی برای طلاق خواهد بود. شما رابطه جنسی که ندارید پس بچه دار هم نمیتونید بشید . چرا هنوز باهاش موندید؟

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام حنا عزیز.. امشب تاپیکت رو که خوندم رفتم تاپیک های قبلیت رو نگاهی انداختم و کاملا یادم اومد، اون موقع ها پیگیر تاپیکت بودم.. ولی آخرینش رو همین امشب خوندم ۱۳ مرداد ۹۶.. عزیزم چرا انقدر در مورد زندگیت بی هدف و بی انگیزه داری پیش میری؟ چرا به فکر سلامتی خودت و خانواده ت نیستی؟ چرا انقدر پدر و مادرت رو درگیر زندگیت کردی؟ بنظرت گناه ندارن هر دفعه زنگ بزنی بهشون و از دعداهات بگی و بترسونیشون؟ بنظرت چرا مادرشوهرت بهت بی احترامی میکنه؟یا منشی شرکت اجازه جسارت به خودش میده که در موردت اظهارنظر کنه؟ تمام اینها جوابش فقط و فقط یک چیزه و اونهم احترام نذاشتن خودت به خودت.. خودت رو خیلی دست کم گرفتی.. کمترین این رفتارها برای هر دختری کافی بود که خیلی وقت پیش از ترس جونش فرار کنه.. باور کن تو آخرین تاپیکت من کلی ترسیدم که گفتی شوهرت رفته به مادرت گفته تو برنمیگردی و میخوای اینجا بمونی و مشکلت رو حل کنی.. یاد فیلم پارک وی افتادم.. چرا نگران خودت و سلامتیت نیستی؟
    بنظرم دیگه به خودت ایست بده و تمام کن.. این فرصت ۲.۵ ساله برای شناخت و انتظار بهبود یه نفر و خانواده ش زمان خیلی زیادیه..
    موفق باشی

  9. 3 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 13 دی 96), نیکیا (چهارشنبه 13 دی 96), بارن (چهارشنبه 13 دی 96)

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    حنای عزیز الان در این شرایط با همسرت شرط کن تنها راه اینه که باهات همکاری کنه و برای رفع مشکل جنسی تون به صورت تخصصی اقدام کنید.

    مراجعه به یک سکسولوژیست همراه با جلسات مشاوره .

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    عزیزم من درک میکنم شرایط سختی داری

    دوباره سوالم رو ازت میپرسم و برای اینکه بهت کمک کنیم باید جواب درست بدی :

    چی تو این زندگی نگهت داشته؟


    دیگه اون صدا رو گوش نده.یکبار گوش دادی بسه.پاکش نکن اما دیگه سراغش نرو.
    سلام مريم جون،
    چند تا ترس باعث شده من تو اين زندكى جهنمى بمونم
    ١) ترس از طلاق
    ٢) زياد بودن سنم
    ٣) كى ميتونه تضمين كنه نفر بعدى مثل اين يا حتى بدتر از اين نباشه، شما كه ميدونين چقدر خيانت زياد شده
    دليل ادامه اين زندكى واسه من عشق و اميد و روزهاى قشنگ نيست، فقط ترسه.
    در جواب بقيه دوستان بايد بگم كه همسرم هيچ مشكل جنسى نداره، خيلى هم حس جنسى بالايى داره.
    همش بهم ميگه تو باش، زن زندكى من هستى، سالم و قابل اعتماد ولى من زن دوم ميگيرم كه مسافرت و عشق و حالم با اون باشه. اينارو هر روز با شوخى و خنده ميگه. يه بار مياد بغلم ميكنه ميگه تو جون منى، من درسته بعضى وقتا يه چيزايى ميگم ولى اگه تو نباشى من ميميرم. يا ميگه بعد از پدر مادرم تو از همه برام مهمترى، ميخوام از اونها هم مهمتر باشى برام. يه روز ديگهر ميگه من نميخوام تو رو
    ميگه نه ميتونم طلاقت بدم نه باهات زندگى كنم
    گفتم برو فردا طلاقم بده آدم نيستم اگه قبول نكنم.

    - - - Updated - - -

    امروز اون نگهبان بيچاره رو از شركت بيرون كرد، بهش گفته ديگه نيا. بيچاره پيرمرد كم مونده بود گريه كنه. دلم براش سوخت.
    امروز من رفتم شركت، با شوهرم حرف زدم كه اون رو بيرون نكنه گفت نميشه بايد بره گفتم تو دروغ گفتى اون گناهش چيه گفت نبايد به تو گزارش ميداد. بعدش گفتم اون دختر رو بايد بيرون كنى، ديشب گفتى ٢٠ روز ديگه بيرونش ميكنم، از امروز ١٩ روز وقت دارى، شوهرم يه گاردى گرفت من اصلا اونو بيرون نميكنم ميفرستمش بره كارخونه، البته چون حقوق كارمنداى كارخونه زياد دلم ميخواد تو برى اونجا كار كنى، اين بمونه اينجا. گفت من اصلا تو برنامه هام ندارم كه اون رو بيرون كنم. منم گفتم انتخاب با توه، يا من يا اون، اگه اونو بيرون نكنى من ميرم طلاق ميگيرم گفت هر طور راحتى.
    خيلى آدم پستيه ديگه ازش خسته شدم.
    مامانم گفت حالا كه اينجورى ميگه هر چه زودتر تموم كنى به نفعته چون دارى وقت و زندگيتو با اين آدم لابالى هدر ميدى.

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    حناجان هم ماهایی که تقریبا میشناسیمت وهم شوهرت میدونه عمرا شما طلاق نمیگیری پس این حرفت اصلا جدی گرفته نمیشه.ایشون میدونه هرچورباهات برخوردکنه چندروز قهر میکنی دوباره برمیگردی سرخونه اولت.خب بااین حساب مگه مجبوره خودشو درگیر جدایی و مهریه دادن به شمابکنه؟!!

  13. 4 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 14 دی 96), esm (چهارشنبه 13 دی 96), میس بیوتی (چهارشنبه 13 دی 96), آنیتا123 (پنجشنبه 14 دی 96)

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 مرداد 00 [ 22:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    7,024
    سطح
    55
    Points: 7,024, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 126
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 169 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    حنا جان قرار بود بری و رو خودت کار کنی که آمادگی جدایی پیدا کنی ولی بعد این همه وقت برگشتی و هنوزم میگی ترس از تنهایی بعد از جدایی دارم؟ تنهایی بدتره یا جلوی کارگر کتک خوردن؟ تنهایی بدتره یا هر روز کارگاه بازی دراوردن و اون به اصطلاح شوهر رو چک کردن؟

    بجنب دختر! یه سفر تنها برو. باید باور کنی تنهایی لولو خورخوره نداره.

    سهیل رضایی کلی حرف و مطلب جالب درباره تنهایی داره. به تو و هر کسی که از تنهایی واهمه داره خووندنشون رو توصیه میکنم.

  15. 3 کاربر از پست مفید esm تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 14 دی 96), میس بیوتی (چهارشنبه 13 دی 96), زن ایرانی (پنجشنبه 14 دی 96)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.