به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    راه درست ارتباط با همسر من چیه؟

    سلام دوستان عزیزم
    بلاخره طلسم تایپیک نزدن من شکست. راستش امیدی نداشتم که با تایپیک زندگی من تغییری بکنه و وقتش رو هم نداشتم اما امروز سعی کردم قبل بیدار شدن پسرم کارامو بکنم و بیام اینجا ببینم از دید شما دوستان من چیکار باید بکنم

    برای کسانی که منو نمیشناسن توضیحی از خودمو زندگیم میدم.
    من 26 ساله و در حال انجام پایان نامه ارشد و همسرم 33 ساله و دانشجو دکتری. به طور کاملا سنتی سال 89 عقد کردیم و سال 91 به خونمون رفتیم. هردو خانواده تحصیل کرده هستن اما مادر من دیپلم و خانه دار هستن.

    از دو خانواده کاملا متفاوت اما هر دو محترم و اصیل هستیم. من به طور کلی مشکل خاصی با خانواده همسرم هیچوقت نداشتم الحمدلله اما اغلب مسائل من و همسرم از مدل تربیتی خانواده هامون نشات میگیره. من دنبال تایید و رد و این حرفا نیستم فقط براتون فضای خانواده و زندگیمونو به تصویر میکشم تا بهتر کمکمون کنین. پیشاپیش از وقتی که میذارین متشکرم


    خانواده من: بسیار سنتی و مذهبی. کم جمعیت. دو برادر دارم که بزرگی همش به جلسه و روضه میره. خانمش خیلی محکم رو میگیره جوریک صورتشم زیاد دیده نمیشه و اصلا جاییکه مرد باشه نمیا بشینه مثلا همسر من تو حال خونه مادرم نشستنريال عروس ما نمیاد بشینه و میره اون سمت میشینه. سرش همیشه پایینه و ابدا به مرد نگاه نمیکنه... (اینا همه از دلایل تنفر همسرم از برادرم و خانمش شده).
    خانواده همسرم خیلی بازن با اینکه مادرشوهرم چادرین اما دخترشون بدون حجابه و حتی تو تابستون اغلب هفته ها شب جمعه باغ اجاره میکردن و شب تا صبح با دوستاشون میرقصیدن و خوش بودن (زن و مرد). کلا جو این دو خانواده زمین تا اسمون فرق داره. سبک تربیتی مادر من این بوده که کلا بچه داری و خونه داری و کلاس های مذهبی بره. مادرشوهر من صبح تا عصر سر کار بودن و بچه هارو اوایل مادرشون و بعد هم پرستار نگه میداشته جوری که سر خواهر شوهرم با اینکه دو ماه از زایمانش گذشته بوده به خاطر کار سنگینش بچشو میبره خونه مادرش که شهرستانی با دو ساعت راه بوده و فقط پنجشنبه جمعه میرفته پیش دخترش! نوزاد دو ماهه! و تا حدود یک سال همین وضع بوده

    حالا من از مادرم فقط برای مدرسه رفتن جدا میشدم! طبیعتا همسر من از یک مادر نمونه مادری مثل خودش انتظار داره و منم مادر خودمو مادر خوب میدونم و این سر آغاز اختلافات ما با ورود بچه شد.

    از اوایل به دنیا اومدنش مشکل شیر دادن برامون پیش اومد. همسرم دلش میخواست هروقت اون میگه من شیر بدم و هروقت که کارم داره یا من کار خونه باید انجام بدم شیر خشک با شیشه بدیم. کافی بود کمی مریض باشم تا نذاره شیر بدم که نکنه بچه مریض شه. خلاصه من عملا صبح تا ظهر که همسرم نبود شیر میدادم و همین شد که هم شیرم کم شد و هم بچه مزه راحتی شیشه رو چشید و از دو ماهگی دیگه شیر منو نخورد و مصرف کننده دائمی شیر خشک شد. و من مثل خیلی اوقات بدون هیچ اعتراضی از خواستم و علاقم گذشتم...

    بعد شیر دادن که به خواست همسرم تموم شد مساله نگهداری بچه شروع شد. دلش میخواس چپ و راست بچر. بذاریم خونه مامان من (فقط مامان من، مامان خودش حتی یکم زیاد بچه بغلش باشه دائم میگه الهی شما خسته شدین بدینش به فلانی (من)!) و البته مادرشوهر منم ابدا اهل اینکه بچه پسرشو نگه داره نیستن و تاحالا چندبار هم ضمنی گفتن نورو باید مادر دختر فقط نگه داره.

    خلاصه ما سر این جریان خیلی مشکلات داشتیم و داریم. مثال: تابستون میخواستیم بریم شمال با خانواده همسرم، برادر همسرم که بچش یک سالو نیمه بچشو گذاشت پیش مادرخانمش و نیاورد. همسر منم گیر داد ماهم نبریم (پسرم 3 ماهو نیمش بود)، حرفش این بود بچه الان چیزی نمیفهمه و بهترین موقعیته که نبریمش. خلاصه بلاخره راضی شد ببریمش اما اونجا با کوچکترین سختی با من دعوا میکرد که دیدی چقدر سخته؟ تو اصلا حرف گوش نمیدی. حالیت نیس اختیار بچه با پدرشه....

    یا بارها جاهایی که اصلا بچه مشکلی ایجاد نمیکنه. مثل دیدنی خالم، گشتن تو خیابون با ماشینو... بود که همسرم گفت بچرو نبریم . مواردی که من ازش میخواستم که دلیلشو بگه سریع دعوا میشد و این شد که تا میگه نبریم من باید سریع بگم چشم وگرنه دعوا میشه. اما خودشم به خاطر قبلا که من میگفتم اخه چرا و میگفتم اون که کاری نمیکنه و این حرفا یا مامانم کار داشتن و نمیتونستن ، از من دلچرکینه.

    از طرفی خیلی روی بچه حساسه. مثلا کافیه پوستش خشک باشه، کلاه سرش نباشه.... تا به من توهین کنه و سرم داد بزنه. جوریکه من حس میکنم حاضر من بمیرم اما یک خار توی پای پسرمون نره.

    حالا با این توضیفات ماجرای دوشب قبل که از همون زمان قلبم گرفته رو تعریف میکنم.

    همون برادرم که ازش بدش میاد از کربلا اومده بودن. بماند که برای خانواده من هیچوقت فرودگاه نمیره (البته در 4سال اخیر، اوایل ازدواج میرفت) و برای خانواده خودش در هر شرایطی باشیم میره.
    فردای روزی که برادرم اومد ما خواستیم بریم دیدنیش به پیشنهاد من البته.. مکالممونو حدودا میگم
    همسرم: از کربلا اومدن باید شام بدن یعنی چی بریم عصر دیدنشون.
    من: هر سه تاشون شدید مریضن (بچه کوچیک دارن)
    همسر: نگفتم بپزن ببرنمون رستوران یا غذا از بیرون بگیرن
    من: خب اینکارو خودشون نکردن. میخوای زنگ بزنم بگم ما شام میایم؟
    همسرم با قیافه گرفته دیگه جواب نداد
    ما حاضر شدیم تا منو بذاره خونه مامانم و خودش بره جایی کار داشت که دیدم داره مسیر خودشو میره بدون اینکه حتی به من بگه و گفتم کجا میریم گفت شما تو ماشین باشین تا من کارمو بکنم. میدونس پسرم از صبح نخوابیده و بی قراره و خودمم خستم اما حتی نذاشت لاااقل خونه بمونم تا اینقد اذیت نشم. منم از ترس اینکه دعوا نشه فقط یک جمله گفتم حداقل میگفتی ما تو ماشینیم که اینقدر لباس گرم نپوشم.

    نه اون معذرتی خواست نه من هیچی گفتم اما خیلییییییی دلم شکست ازینکه من ظهر سه ساعت بچرو نگه داشتم تا اقا بخوابن اما اون ذره ای به فکر راحتی من نیس.
    بعد تموم شدن کارش که من کتفم خیلی درد گرفت از بس پسرمونو بغل کرده بودم چون خیلی نااروم بود.

    رفتیم خونه برادرم. از شانسمون تا میخواستیم بلند شیم یک نفر جدید میومد و دو ساعت موندنمون اونجا طول کشید و همسرم خیلی عصبانی شده بود.
    تو برگشت بهم گفت بریم خرید (قرار همین بود) و من میخواستم بگم مارو بذاره خونه (خونه سر راه بود) چون هم حالم بد بود از صبح زود بیدار بودم و هم پسرم از صبح نخوابیده بود و بی قرار بود اما چون همسرم عصبی بود ترسیدم بگم.

    خلاصه ببخشید اینقد دقیق میگم میخوام شرایطو کامل ببینین و کمکم کنین

    پیاده شدیم شروع کرد به سر صدا که تو اصلا مغز نداری ساک به این گنده ای اوردی ده بار گغتم یک کیف کوچیک بردار با خودت . منم گفتم اخه از عصر بیرون بودیم اینا همش لازم میشد ولی باید یک کیف کوچیک هم میاوردم برای الان که اشتباه کردم نیاوردم.

    اونم همچنان به غر زدن ادامه میداد و کالسکه رو از صندوق عقب در اورد و باز شروع کرد ما چقدر بدبخت و بی کسیم یه خرید هم باید بچه ببریم. برم بذارمش پرورشگاه ما که ککسی نداریم نگهش داره... منم کلا سکوت با اینکه از ماجرای قبلی ناراحت بودم. اما این سری نگفت بزاریمش خونه مامانم و خودمم واقعا به عقلم نرسید بگم.

    خلاصه بچرو با عصبانیت ازم گرفت و گذاشت تو کالسکه.

    متاسفانه باید از سه تا پله کالسکرو میبردیم بالا.
    بدون اینکه به من بگه میخواد چیکار کنه یک دفه کالسرو عمود کرد از پله ببره بالا من همون جا گفتم چیکار میکنی الان میفته و همونجا بچه افتاد کف زمین.....

    دیگه قیامت شد ازینور جیغ های پسرم ازینور فریادهای همسرم.... همه مارو نگاه میکردن. همسرم بی امام داد میزد کوری داره میفته مثل ماست وایسادی خب بگیرش..... منم سکوت....
    فقط از بین اینهمه توهین یک جمله گفتم خوبه تو انداختیش زمین و اینهمه سر من داد میزنی که درر جواب گفت از نفهمی توس که بچه اوردیم با خودمون
    خلاصه تو فروشگاه هم دائم داشت غر میزد و تلخی میکرد و نگران بود که نکنه پسرمون توریش شده باشه و هر چی از دهنش درومد بهم گفت

    بعدش هم هردو سنگین بودیم باهم و هیچ حرفی زده نشد
    حالم خیلی بده دوستان. سعی میکنم ارامش خونرو حفظ کنم اما نمیتونم بلد نیستم دیگه نمیتونم. خسته شدم
    همسرم دوسم ندارم همش دنبال بهانس تا تحقیرم کنه. خیلی اختلاف نظر داریم

    تو 6سال زندگیمون به خدا یکبار ازم معذرت نخواسته و من همیشه هرکاری که ناراحتش میکنه میکنم ازش معذرت میخوام که اگه نخوام قیامت به پا میکنه

    من موندم چه رفتاری درسته؟ ازون شب دلم اروم نمیشه. با خودم میگم پسرم بزرگتر بشه اینارو میبینه چه اثری روش داره؟ من باید چیکار کنم؟

  2. 4 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 02 آذر 96), Eram (چهارشنبه 01 آذر 96), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 آذر 96), بی نهایت (چهارشنبه 01 آذر 96)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام شمیم جان

    واقعا با خوندن پستت هنگ کردم.

    از یک طرف اینقدر نگران بچه هست و از طرف دیگه اینقدر اهمال کاری دارن می کنند. این ها با هم اصلا جور در نمی یاد.

    ولی یه چیزی را بهت بگم این رفتار هاش ربطی به نوع تربیت مادرش و فضای مذهبی خانواده ها نداره.

    چون دقیقا من هم چنین اختلافات حتی فاحش تر در خانواده ها داریم اما همسرم در نگهداری بچه ها و اینکه هر جا می ریم حتما باهامون باشند اصرار داره.

    جوری که امسال می گفت هر سه تا را ببریم پیاده روی اربعین.

    یادمه من همیشه با بچه شیر خواره در سفربودم توی گرما و سرما .

    به نظرم باید به رابطه خودت و همسرت پرداخت.

    جوری که به نظر می یاد همسرت از شرایط شاکیه .

    تصوری که با خوندن پستت ایجاد شد این هست که همسرت با اومدن بچه ، بیشتر احساس می کنه شما رو از دست داده و از هر فرصتی می خواد استفاده کنه تا فقط با شما تنها باشه.

    یه مقدار رابطه خودت و همسرت را قبل و بعد از بارداری و زایمانت بررسی کن ببین آیا بارداری وزایمانت در تغییر رفتار همسرت موثر نبوده؟

    البته بچه داری و همزمان سر کار رفتن از شما ناخودآگاه خیلی انرژی می گیره.

    نگران نباش عزیزم ، کار خوبی کردی پست گذاشتی.
    ان شا الله که کم کم رنگ و روی آرامش هم به زودی در زندگی تون بیشتر از قبل خواهد شد.

    البته درست یا نادرست همسرت اون روز بر خلاف میلش همراهیت کرده ، بر خلاف میلش با بچه رفتید مهمانی ، برخلاف میلش مهمانی طول کشیده ، بر خلاف میلش با بچه رفتید خرید و همه اینها عصبی اش کرده بوده.

    این ها موجب ایجاد حقی برای ایشان نمی شود ولی می خوام بگم ایشون هم شرایط روحی خوبی در اون موقع نداشتند و رفتارهای پرخاشگرانه شون رو بذار روی ناراحتیش نه اینکه بخواد تو رو تخریب کنه و یا تحقیر کنه. اون فقط عصبانی بوده. حتی از خودش که مراقب نبوده و بچه افتاده.

    یه مورد دیگه هم توی این تاپیک سعی کن بهش بپردازی انفعالی هست که درگیرش هست.
    منظور این نیست که توی روی همسرت بایستی و در مورد بچه باهاش بحث کنی .منظ.ر اینه که کار درست در مورد بچه را باید جوری انجام بدی که همسرت هم در شرایطی قرار بگیره که کار درست را انجام بده.

    باید در این باره خیلی با همسرت در شرایط آرامش صحبت کنی البته قبلش باید رابطه خودت و همسرت را ترمیم کنی.

    در ادامه تاپیکت باشناخت بیشتری که می دی ، راهنمایی های موردی و تکنیکی بهتری هم دربافت خواهی کرد.
    ویرایش توسط بی نهایت : چهارشنبه 01 آذر 96 در ساعت 10:17

  4. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 02 آذر 96), Eram (چهارشنبه 01 آذر 96), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (چهارشنبه 01 آذر 96)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    به نظرم شما منفعل عمل میکنید.

    مدیریت یک خانواده و تنظیم برنامه بیشتر به عهده خانم هست که باید بتونه شرایط و حالات تمام اعضای خانواده رو بسنجه و بهترین برنامه ریزی رو داشته باشه. اگر کمر بند بچه رو میبستید نمی افتاد. وقتی همهگی خسته هستید چه لزومی داره برید خرید؟ خیلی راحت برنامه رو میتونستید تغییر بدید. خیلی جاها گفتید از ترس این ، از ترس اون، از ترس....
    به این ترسها غالب بشید تا بتونید در نقش یک زن مدیر و مدبر ظاهر بشید.

    اگر همسرتون درخواست شام از برادرتون دارند لزومی نداره در نقش دفاع از برادرتون ظاهر بشید . خیلی راحت بگید خودشون میدونند . وظیفه ما یک دیدار هست که میریم انجام میدیم و تمام. البته در این مورد چندان هم بد عمل نکردید.

    مشکل شما چندان ارتباطی با خانواده ها نداره. شما میتونیدمدیریت و برنامه ریزی تون رو بهتر کنید و کارهای اضلفی که باعث خستگی تون میشه حذف کنید تا وقت بیشتری برای همسرتون داشته باشید.

  6. 2 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (چهارشنبه 01 آذر 96)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.
    چقدر عجیبه .تو این تالار وکلا هرجایی که زن وشوهری دارن از اختلافاتشون حرف میزنن،ادم به یه سرنخ مشترک تو این روابط میرسه.واون عدم ارتباط درست باهمدیگه وحرف نزدن هست.
    من خودمم کلا ادم درون گرایی هستم.حدالمقدور سعی میکنم کسی از مکنونات درونیم اگاه نشه.ولی در مورد همسرم دوست ندارم این مدلی باشم.ببین عزیزم اقایون یه خرده البته باعرض معذرت از اقایون تالار گیراییشون تو یه سری مسائلی که از نظر ما خانوما خیلی تابلو کمه.اصلا تو یه چیزایی گیر پاج میکنن ادم میمونه .میشن خنگ دو عالم.ولی حالا مثلا در مورد فرق اپتیما۲۰۱۶با اپتیما۲۰۱۵دو ساعت میشینن حرف میزنن که اره خییییییییلی فرق کرده( من واقعا فرق این دو تارو نمیفهمم).اما وقتی بگی عزیزم دستم بنده لطفاغذارو گرم کن( فقط قراره یه دکمه بزنه)مگه پیدا میشه اون دکمهءکوفتی.اما میشینه باتسلط کامل دوساعت در مورد موتور ماشین که کجا چیکار میکنه حرف میزنه(خوب به من چه که سگ دست چیه وچیکار میکنه).حالا شما برو ارایشگاه موهاتو کلی رنگ کن(مثلا موی زیتونی رو بکن فندقی) وکوتاه کن وخوشگل کن بیا خونه.اگه فهمید.اگه فهمید.میگه خوب حالا این همه پول دادی چه فرقی کردی این که همونه.
    حالا همهءاینا تو روابط عاطفیم هست.واقعا بنده خداها یه چیزایی رو تا صاف وپوست کنده بهشون نگی نمیفهمن.این تفاوت خانوما واقایونه.با تو خودت ریختن وحرف نزدن کارت درست نمیشه.شما هر دوتون تحصیل کرده این.حداقل انتظاری که ازتون میره اینه که بتونید باهم راحت حرف بزنید.از نگرانی هاتون،از اتنظارتتون،از علایقتون،از دلخوریهاتون.اونم تو ۱جو کاملا خوب ودوستانه.این فضا رو برای همسرتون هم ایجاد کنید که از خودش وعلایق وخواسته هاش باشما حرف بزنه.همدیگه رو بشناسید.شما یه جاهایی میگید من بهش هیچی نگفتم ولی یه تیکه های ریزی میایین که خیلی بدتره وتشنج ایجاد میکنه .پس لطفا هرگز باتیکه وطعنه باهمسرتون حرف نزنید.صاف وپوست کنده.
    در مورد نگه داری از بچه تون چرااین رو اینجور بین خودتون باب کردین که وظیفهءمادرتونه؟بهتره همسرتون رو از این اشتباه بزرگ در بیارید.مادر پدری ومادر مادری به یک اندازه در نوه داری سهیمن.هر چند من معتقدم اون بندگان خدا به وقتش بچه هاشون رو بزرگ کردن والان وقتشه که از داشتن نوه شون لذت ببرن نه اینکه زحمت بزرگ کردنشون رو به دوش بکشن.اگه همسرتون انقدر رو این مسئلهءبیرون بردن بچه حساسن بهتره از خودشون مایه بذارن ودر فکر مهد کودک وپرستار باشن.بنا نیست شما بچه بیارید وکس دیگه ای رو تو زحمت بندازین ویا حداقل از مادر خودشون هم این توقع رو داشته باشن.
    بهتره هر چه سریعتر در مورد نگه داری بچه تون وکلا در مورد تربیتش به تفاهم برسید وباهم همگام باشید در کنار هم باشید.نباید مقابل هم باشید.مثلا یه حرفایی رو بین خودتون باب کنید.مثلا من وقتی همسرم دخترم رو سر یه مسئله ای دعوا میکرد ودخترم میومد سمت من هر چند میدیدم نیاز به اینهمه سختگیری پدرش نیست ولی باز میگفتم پاستیل بابا راست میگه نباید فلان کارو کنی.بعد یه چشمک به همسرم میزدم ومیگفتم ما تو یه تیمیم.انقد اینکارو کردم تا این شد برامون یه عادت.همسرتون باید متوجه بشه که هیچ چیزی نمیتونه جایگاهش رو حتی فرزندتون مخدوش کنه.یا مثلا به هیچ عنوان نذارید بچه تون بین تون بخوابه کاری که خیلی مادرا متاسفانه انجامش میدن.خوب وقتی شما اینکارارو انجام بدید همسرتون در کنار شما قرار میگیره اگه تذکری هم داشته باشه با خوش زبونی میگه ودیگه لازم نیست باهم بجنگید.
    در مورد خانوادهءخودتون هم هیچوقت موضع نگیرید در عین اینکه همسرتون باید متوجه بشن که خانوادتون چقدر براتون عزیز ومحترمن.
    در کل سعی کنید باهمسرتون زیاد در لفافه وتعارف حرف نزنیدالبته بعضی وقتا تعارفات لازمه ولی اینکه بشه سبک زندگیتون من مخالفم.
    موفق باشید

  8. 4 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 02 آذر 96), Erica (چهارشنبه 01 آذر 96), mercedes62 (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (پنجشنبه 02 آذر 96)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    سلام شمیم جان

    واقعا با خوندن پستت هنگ کردم.

    از یک طرف اینقدر نگران بچه هست و از طرف دیگه اینقدر اهمال کاری دارن می کنند. این ها با هم اصلا جور در نمی یاد.

    ولی یه چیزی را بهت بگم این رفتار هاش ربطی به نوع تربیت مادرش و فضای مذهبی خانواده ها نداره.

    چون دقیقا من هم چنین اختلافات حتی فاحش تر در خانواده ها داریم اما همسرم در نگهداری بچه ها و اینکه هر جا می ریم حتما باهامون باشند اصرار داره.

    جوری که امسال می گفت هر سه تا را ببریم پیاده روی اربعین.

    یادمه من همیشه با بچه شیر خواره در سفربودم توی گرما و سرما .

    به نظرم باید به رابطه خودت و همسرت پرداخت.

    جوری که به نظر می یاد همسرت از شرایط شاکیه .

    تصوری که با خوندن پستت ایجاد شد این هست که همسرت با اومدن بچه ، بیشتر احساس می کنه شما رو از دست داده و از هر فرصتی می خواد استفاده کنه تا فقط با شما تنها باشه.

    یه مقدار رابطه خودت و همسرت را قبل و بعد از بارداری و زایمانت بررسی کن ببین آیا بارداری وزایمانت در تغییر رفتار همسرت موثر نبوده؟

    البته بچه داری و همزمان سر کار رفتن از شما ناخودآگاه خیلی انرژی می گیره.

    نگران نباش عزیزم ، کار خوبی کردی پست گذاشتی.
    ان شا الله که کم کم رنگ و روی آرامش هم به زودی در زندگی تون بیشتر از قبل خواهد شد.

    البته درست یا نادرست همسرت اون روز بر خلاف میلش همراهیت کرده ، بر خلاف میلش با بچه رفتید مهمانی ، برخلاف میلش مهمانی طول کشیده ، بر خلاف میلش با بچه رفتید خرید و همه اینها عصبی اش کرده بوده.

    این ها موجب ایجاد حقی برای ایشان نمی شود ولی می خوام بگم ایشون هم شرایط روحی خوبی در اون موقع نداشتند و رفتارهای پرخاشگرانه شون رو بذار روی ناراحتیش نه اینکه بخواد تو رو تخریب کنه و یا تحقیر کنه. اون فقط عصبانی بوده. حتی از خودش که مراقب نبوده و بچه افتاده.

    یه مورد دیگه هم توی این تاپیک سعی کن بهش بپردازی انفعالی هست که درگیرش هست.
    منظور این نیست که توی روی همسرت بایستی و در مورد بچه باهاش بحث کنی .منظ.ر اینه که کار درست در مورد بچه را باید جوری انجام بدی که همسرت هم در شرایطی قرار بگیره که کار درست را انجام بده.

    باید در این باره خیلی با همسرت در شرایط آرامش صحبت کنی البته قبلش باید رابطه خودت و همسرت را ترمیم کنی.

    در ادامه تاپیکت باشناخت بیشتری که می دی ، راهنمایی های موردی و تکنیکی بهتری هم دربافت خواهی کرد.
    سلام
    بی نهایت عزیز
    این اهمال کاری همسرم فقط یک اتفاق بر اثر خشم زیادش در اون لحظه بود وگرنه همیشه خیلی خیلی تازه افراطی مراقبه ولی به هرحال اتفاق تاحالا پیش اومده

    راستش من اوایل همین نظرو داشتم که علت ناراضی بودنش از شرایط دوری ما از همه.
    چون اوایل زایمان خیلی حالم بد بودو به خودم نمیرسیدم و افسرده بودم.
    اما تقریبا از دوماهگیش کلا فرق کردم. کلی تغییر تو قیافم دادم و دیگه حتی از قبل بارداری هم بیشتر به خودم میرسم و ما خیلی اوقات بچمونو خونه مادرم میذاریم یا شبا اون زودتر میخوابه و باهم تنهاییم. به نظر من همسرم خب کلا عصبی هستن و هر چیزی که راحتیشو به هم بزنه ناراضیش میکنه. کلا حوصله صدای بچه نداره زود عصبی میشه

    شده خواب باشه و با صدای بچه بیدار شه و چه دعوایی با من نکنه که عرضه نداشتی بچه صداش درنیاد! درحالیکه من نه خواب شب درست دارم نه روز و تمام تلاشمو دارم میکنم.

    من بیشتر نیاز به رابطه خوب با همسرم دارم تا اون. بارها باهاش صحبت کردم که کارای کوچیک مثلا دست همو بگیریم وقتی نشستیم یا گاهی منو ببوس. اما همیشه میگه این لوس بازیا چیه تو مشکل داری که همچین چیزی نیاز داری! منم بیخیال شدم و قبول کردم شوهر من از نظر عاطفی هیچی برام نمیذاره در حالیکه قبلا لااقل زبون بهتری داشت.

    یه مورد دیگه هم توی این تاپیک سعی کن بهش بپردازی انفعالی هست که درگیرش هست.
    منظور این نیست که توی روی همسرت بایستی و در مورد بچه باهاش بحث کنی .منظ.ر اینه که کار درست در مورد بچه را باید جوری انجام بدی که همسرت هم در شرایطی قرار بگیره که کار درست را انجام بده.

    درباره این جملت لطفا بیشتر بگو. نمیفهمم کار درست چیه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    سلام

    به نظرم شما منفعل عمل میکنید.

    مدیریت یک خانواده و تنظیم برنامه بیشتر به عهده خانم هست که باید بتونه شرایط و حالات تمام اعضای خانواده رو بسنجه و بهترین برنامه ریزی رو داشته باشه. اگر کمر بند بچه رو میبستید نمی افتاد. وقتی همهگی خسته هستید چه لزومی داره برید خرید؟ خیلی راحت برنامه رو میتونستید تغییر بدید. خیلی جاها گفتید از ترس این ، از ترس اون، از ترس....
    به این ترسها غالب بشید تا بتونید در نقش یک زن مدیر و مدبر ظاهر بشید.

    اگر همسرتون درخواست شام از برادرتون دارند لزومی نداره در نقش دفاع از برادرتون ظاهر بشید . خیلی راحت بگید خودشون میدونند . وظیفه ما یک دیدار هست که میریم انجام میدیم و تمام. البته در این مورد چندان هم بد عمل نکردید.

    مشکل شما چندان ارتباطی با خانواده ها نداره. شما میتونیدمدیریت و برنامه ریزی تون رو بهتر کنید و کارهای اضلفی که باعث خستگی تون میشه حذف کنید تا وقت بیشتری برای همسرتون داشته باشید.
    سلاممادرعزیز
    درست میگین من کلا ادم خوش فکری نیستم. راستش از قبلش تقریبا میفهمم موقعیت های تنش زارو اما به ذهنم نمیرسه چه کاری درسته
    مثلا اون شب خب کلا همسر من بعد خونه خانواده من یا حتی من اگه صبحش تنها یه سر برم و اون نباشه خیلی عصبی و بهانه گیر میشه و اکثرا یه دعوا راه میفته
    خب چه کنم؟ قطع رابطه کنم؟ چه کاری درسته؟

    همسرم کلا صبح تا ظهر میرن سر کار و وقتی میان هم حدود سه ساعتی میخوابن. چرا خسته باشن؟ عصبی هستن نه خسته.

  10. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آناهیتا۲۷ نمایش پست ها
    سلام عزیزم.
    چقدر عجیبه .تو این تالار وکلا هرجایی که زن وشوهری دارن از اختلافاتشون حرف میزنن،ادم به یه سرنخ مشترک تو این روابط میرسه.واون عدم ارتباط درست باهمدیگه وحرف نزدن هست.
    من خودمم کلا ادم درون گرایی هستم.حدالمقدور سعی میکنم کسی از مکنونات درونیم اگاه نشه.ولی در مورد همسرم دوست ندارم این مدلی باشم.ببین عزیزم اقایون یه خرده البته باعرض معذرت از اقایون تالار گیراییشون تو یه سری مسائلی که از نظر ما خانوما خیلی تابلو کمه.اصلا تو یه چیزایی گیر پاج میکنن ادم میمونه .میشن خنگ دو عالم.ولی حالا مثلا در مورد فرق اپتیما۲۰۱۶با اپتیما۲۰۱۵دو ساعت میشینن حرف میزنن که اره خییییییییلی فرق کرده( من واقعا فرق این دو تارو نمیفهمم).اما وقتی بگی عزیزم دستم بنده لطفاغذارو گرم کن( فقط قراره یه دکمه بزنه)مگه پیدا میشه اون دکمهءکوفتی.اما میشینه باتسلط کامل دوساعت در مورد موتور ماشین که کجا چیکار میکنه حرف میزنه(خوب به من چه که سگ دست چیه وچیکار میکنه).حالا شما برو ارایشگاه موهاتو کلی رنگ کن(مثلا موی زیتونی رو بکن فندقی) وکوتاه کن وخوشگل کن بیا خونه.اگه فهمید.اگه فهمید.میگه خوب حالا این همه پول دادی چه فرقی کردی این که همونه.
    حالا همهءاینا تو روابط عاطفیم هست.واقعا بنده خداها یه چیزایی رو تا صاف وپوست کنده بهشون نگی نمیفهمن.این تفاوت خانوما واقایونه.با تو خودت ریختن وحرف نزدن کارت درست نمیشه.شما هر دوتون تحصیل کرده این.حداقل انتظاری که ازتون میره اینه که بتونید باهم راحت حرف بزنید.از نگرانی هاتون،از اتنظارتتون،از علایقتون،از دلخوریهاتون.اونم تو ۱جو کاملا خوب ودوستانه.این فضا رو برای همسرتون هم ایجاد کنید که از خودش وعلایق وخواسته هاش باشما حرف بزنه.همدیگه رو بشناسید.شما یه جاهایی میگید من بهش هیچی نگفتم ولی یه تیکه های ریزی میایین که خیلی بدتره وتشنج ایجاد میکنه .پس لطفا هرگز باتیکه وطعنه باهمسرتون حرف نزنید.صاف وپوست کنده.
    در مورد نگه داری از بچه تون چرااین رو اینجور بین خودتون باب کردین که وظیفهءمادرتونه؟بهتره همسرتون رو از این اشتباه بزرگ در بیارید.مادر پدری ومادر مادری به یک اندازه در نوه داری سهیمن.هر چند من معتقدم اون بندگان خدا به وقتش بچه هاشون رو بزرگ کردن والان وقتشه که از داشتن نوه شون لذت ببرن نه اینکه زحمت بزرگ کردنشون رو به دوش بکشن.اگه همسرتون انقدر رو این مسئلهءبیرون بردن بچه حساسن بهتره از خودشون مایه بذارن ودر فکر مهد کودک وپرستار باشن.بنا نیست شما بچه بیارید وکس دیگه ای رو تو زحمت بندازین ویا حداقل از مادر خودشون هم این توقع رو داشته باشن.
    بهتره هر چه سریعتر در مورد نگه داری بچه تون وکلا در مورد تربیتش به تفاهم برسید وباهم همگام باشید در کنار هم باشید.نباید مقابل هم باشید.مثلا یه حرفایی رو بین خودتون باب کنید.مثلا من وقتی همسرم دخترم رو سر یه مسئله ای دعوا میکرد ودخترم میومد سمت من هر چند میدیدم نیاز به اینهمه سختگیری پدرش نیست ولی باز میگفتم پاستیل بابا راست میگه نباید فلان کارو کنی.بعد یه چشمک به همسرم میزدم ومیگفتم ما تو یه تیمیم.انقد اینکارو کردم تا این شد برامون یه عادت.همسرتون باید متوجه بشه که هیچ چیزی نمیتونه جایگاهش رو حتی فرزندتون مخدوش کنه.یا مثلا به هیچ عنوان نذارید بچه تون بین تون بخوابه کاری که خیلی مادرا متاسفانه انجامش میدن.خوب وقتی شما اینکارارو انجام بدید همسرتون در کنار شما قرار میگیره اگه تذکری هم داشته باشه با خوش زبونی میگه ودیگه لازم نیست باهم بجنگید.
    در مورد خانوادهءخودتون هم هیچوقت موضع نگیرید در عین اینکه همسرتون باید متوجه بشن که خانوادتون چقدر براتون عزیز ومحترمن.
    در کل سعی کنید باهمسرتون زیاد در لفافه وتعارف حرف نزنیدالبته بعضی وقتا تعارفات لازمه ولی اینکه بشه سبک زندگیتون من مخالفم.
    موفق باشید
    سلام
    متشکرم از پستتون. خیلی قشنگ توضیح دادین
    مشکل اینه من به شدت از دعوا فراریم مخصوصا الان که پسرم هم هستو نمیخوام شاهد دعوا باشه ولی همسرم اصلا براش مهم نیست. ما حتی از بعد تولد فرزندم هم دعواهای شدید زیاد داشتیم که چندتاش هم به خاطر این بود که من خواسته قلبیمو گفتم.
    کلا از اولین تایپیک تا الان این مشکل من سر جاشه. یه مدت که بچه های تالار و مدیر همدردی برام از جرات ورزی گفتن خیلی سعی کردم اما نتونستم از دعوا جلوگیری کنم. کلا همسرم هرزمان بهش بگم فلان کار ناراحتم کرده یا کلا فلان فکر مغایر نظر منه عصبی میشه اینه که من نمیگم وگرنه من قبل همسرم و یا الان با دیگران این مشکلو ندارم.

    از طرفی خودش ادم خیلییییییییییی حساسیه که از دومین تایپیک براتون توضیح دادم سر یک کادو سر یک مهمونی میتونه چه دعوایی راه بندازه اما این حق ناراحت شدن رو برای من قائل نیست و خودش تو زندگیمون اینو جا انداخت که اون ناراحت شه من باید معذرت بخوام و کلی داد و هوار سرم بکشه ولی من کلا حق ناراحت شدن ندارم

    میدونم باید این وضعو اصلاح کنم اما چطوری؟

    خدا همسر و فرزند شمارو حفط کنند. متاسفانه همسر من همیشه مخالف منه. بارها مخصصوصا اوایل بچه دار شدنمون بوده من بگم فلان کار یا چیز برای بچه خوبه و سریع مخالفت میکنه. بعد همون از مادرش میشنوه و قبول میکنه!!!!!!

    بحث خانواده هم من هنوز نمیتونم کار درست رو تشخیص و انجام بدم. خب همسر من ازینکه برادرم شام ندادن خیلی ناراحت بودن من چه کاری ازم برمیاد؟
    کلا خانواده همسر من برعکسن تو همه چیز با خانواده خودم

    تو خانواده ما مرتب مامانم در حال سرویسدهی به بچه هاشونن. شام و ناهار و نگهداری نوه... با اینکه نزدیک 60 سالشونه
    به جاش من و برادرام خیلی کم همو غذا میگیم یعنی در حد سالی یکبار!
    و من خواستم این سیستمو اصلاح کنم اما نشد. به برادر بزرگم میگم میگه اخه شما مارو نمیگین ما هم مثلا دوبار بیشتر میگیم . یا برادر کوچیکمم همین نظرو داره. خب راستم میگن. ما الان یک سالو نیمه شام یا ناهار اونارو نگفتیم اما همسرم فقط توقع داره!! خودشو نمیبینه

    باز خانواده همسرم خواهراش خیلی مارو شام گفتن و اصلا هم نگاه نمیکنن ما میگیمشون یانه
    به جاش پدرو مادرش حتی تا دوازده شب هم خونشون باشی گشنه برخواهی گشت!!!!! دم در تعارف میکنن وایسین یه چیزی درست کنم!!!!

    اینه که همسر من همیشه از برادرام ناراضیه چون نسبت به خواهرای خودش کم کارن ولی همچنان هم از مادر من پرتوقعه!

    چجوری این سیستمو اصلاح کنم؟

    یا بحث نگهداری بچه که ما بارها سرش دعوا کردیم. ا
    تایپیکام دیده باشین همسر من از اول ازدواج هرچیزی خواسته بهش رسیده. از اول میگفت بابات باید خونه و ماشین بدن کلی سر این موضوع دعوا داشتیم اخرش تونست بگیره ازشون!!!!!!!!
    الان هم با همون شیوه دعوا و تحقیر و اینقد کش دادن موضوع تا من کوتاه بیام، داره سعی میکنه اینکارو کنه اما واقعا مادر من پادردن نمیتونن همش بچم بغلشون باشه هی بشینن بلند شن
    لطفا کمک کنین واقعا اینبار میخوام رفتارمو تغییر بدم تا ان شاالله زندگیم بهتر بشه

    راستی دوستان اینجا فکردن من شاغلم نه من با اینکه همسرم خیلی اصرار داشتن قبول نکردم چون اولویت اتمام پااین ناممه و ایشون قبول کردن.

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    سلام شمیم الزهرا جان

    نظر من بر اساس تجربه اینه که برای بیان خواسته هات و به خصوص برای پیشگیری از موقعیت هایی شبیه به اونچه تعریف کردید نیازه نیازها و علایق و خواسته های همسرتون رو خوب مد نظر داشته باشید و مدتی تمرین کنید. در خواسته هاتون به دنبال این باشید که این خواسته من چه نفعی می تونه برای همسرم داشته باشه از همون در وارد بشید. مثال. همسر من اصرار داشت من زمانی که کودکم شیر خوار بود سر کار بروم. اما من مخالف بودم تنها راه راضی کردنش رو در این دیدم که خواسته ام رو جوری مطرح کنم که انگار دارم از طرف اون خواستمو بیان می کنم. چون همسرم مسائل مادی براش مهمه حساب کردم که ببین این مقدار هزینه مهد میشه این مقدار هزینه رفت و امد این مقدار هزینه سرویس رفت و امد فرزند بزرگتر و در کل هزینه ها با حقوق من تفاوت اندکی داره و الان نمی ارزه. ضمن اینکه شما و بچه ها هم اذیت میشید.
    یا مثلا برای شیر دادن هم گفتم ببین هزینه شیر خشک زیاده فشار میاد ضمن اینکه دائم باید دکتر باشیم و ....

    در مورد رفت و امد هم شما دوست داشتید برید خونه برادرتون و رفتید در اونجا اولویت با همسرتون بوده باید می رقتید در تیم همسر و از حضار عذر خواهی می کردید و زودتر بیرون میومدید تا همسرتون احساس کنه شما رو در کنار خودش داره.

    حالا در مورد رفت و امد فرصت کردم بیشتر میام می نویسم.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  12. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (شنبه 04 آذر 96)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 مرداد 00 [ 22:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    7,024
    سطح
    55
    Points: 7,024, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 126
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 169 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    همسرتون دکترای چی میخوونن؟ اگه رشته ایشون تو زمینه های علوم انسانی باشه باید بدونن بخشی از عزت نفس بچه در دو سال اول زندگیش شکل میگیره.
    شاید بد نباشه بدون هیییچ بحثی یه مقاله پیدا کنید و براشون بفرستید تا مطالعه کنن و فقط بگین خووندم جالبه و شما هم بخوون. کلی از روشهای نگهداری از بچه هست که اسیب زننده به شمار میاد‌. یکیش همینه که بیش از یک نفر ازش نگهداری کنن.

    فکر کنم یه فایل صوتی از دکتر هلاکویی باشه در موردش.

    شما نمیتونین بهشون بگین که مادرم پیر شدن و توانشو ندارن؟ و شما هم برای سلامتی مادرتون نگرانید و هم اینکه مثلا یه وقت بچه از دستشون بیفته یا ‌‌...؟
    در مورد بیان خواسته هاتون یه نکته دارم‌. به جای گفتن اینکه من از این رفتار خوشم نیومد اینو جایگزبن کنید: چقدر این کارتو دوست دارم ولی اون کارت منو ناراحت میکنه ولی اون یکی کارت هم واقعا عالیه. یعنی انتقاد رو بین دو جمله مثبت بپیچونید‌. در موقع بیان نقد زبون مهربون و لحن مهربون داشته باشید. منفعل بودن اخرین مرحله در ارتباط دو ادمه

    موفق باشید

  14. 2 کاربر از پست مفید esm تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (شنبه 04 آذر 96)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام شمیم الزهرای عزیز

    واکنش همسرت وقتی غرق در لطف و محبت تو میشه چیه؟ آیا واکنش مثبتی میده؟ و ممکنه لطف و محبت تو باعث این بشه که همسرت روز آرومی رو سپری کنه و در برخورد باهات آسون بگیره؟

    منظور از لطف و محبت کارهای روتین زندگی نیست ، لطف و محبتی هست که انتظارش رو نداره و بهش ابراز میکنی مثل یه قدردانی جانانه از ابعاد مثبت شخصیتش و کارها

    و زحماتی که برای زندگی شما میکشه . مثل یه نامه تشکرآمیز و عشق آمیز... .

    واکنش همسرت در این شرایط چی هست؟

    و اینکه لطفا از ویژگی های مثبت همسرت هم مقداری بگو .


  16. 3 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 02 آذر 96), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (شنبه 04 آذر 96)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام عزیزم.وقتت بخیر

    توی تاپیک های قبلیتون انقدر همسرت عصبانی نبود ک!!! چی باعث شده به اینجا برسه به نظر خودت؟
    درس خوندن توی شهر دیگه و هفته ای چندروز خونه نبودن؟ بدون استراحت و یه بارداری ناخواسته و مشکلات و سختیای دوران بارداری و درگیری همسرت با این مسائل؟ بدنیا اومدن گل پسرتون و طبیعتا تغییر زیاد زندگیتون و اینکه همسرت میبینه زندگیتون کلا عوض شده و شاید دیگه حالا حالا اون آرامشو نبینه‌.
    همسر شما عصبی هستن ولی خب اون چیزی که من میبینم و در موردت واضحه اینه که شما در عین انفعال یه محدوده رفتاری مشخص داری که پاتو ازش بیرون نمیذاری‌یه پیله ای دورت تنیده هست حتی اینجا هم همینطوریه.تازه پیله دورتو باز کردی و یکم حرف میزنی. در رابطه با همسر این مدلی زیاد جالب نیس شاید اونم تو ذهنش خودشو ازت دور میبینه.
    بعدشم اینجوری که شما میگی همسرت همیشه عصبانیه. چون این اتفاقات جز ریزترین اتفاق های روزمره است که همیشه ممکنه پیش بیاد پس همیشه اوقات تلخی دارین چرا بهش اعتراضتو نمیگی؟ نمیگم وایستا دعوا کن و بدتر جواب بده ولی از اینکه از دعوا هم بترسی من راستش خوشم نمیاد اینجوری چون از حق خودت اونقدر گذشتی که دیگه الان گرفتن حقت برات خیلی سخت شده و دادنش هم برای همسرت سختتر.... حق تو زندگی آرومه.حق تو اینه که در مورد پسرت تصمیم بگیری نه اینکه خودتو ببری یه گوشه تاریک و بگی من چقدر بدبختم چه شوهر بدی دارم اصلا دوستم نداره!!!! به خودت بیا لطفا.
    تو به نظر من رفتی کنار میگی حالا فلانی دوستم داشته باشه.من بهش زنگ نمیزنم اونم زنگ نمیزنه من جوابشو نمیدم ولی بدتر داد میزنه ...واقعا گویا قبلا خوددارتر بودن الان که دیگه اختیار خشمشو نمیتونه نگه داره اصلا. و این حالات شماهم شک نکن که مزید بر علته..
    موفق باشی

  18. 2 کاربر از پست مفید donya. تشکرکرده اند .

    آناهیتا۲۷ (پنجشنبه 02 آذر 96), شمیم الزهرا (شنبه 04 آذر 96)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.