من 35 ساله و همسرم 38 ساله هستن و یه پسر 4 ساله داریم هر دو لیسانس و کارمند هستیم و لحاظ مالی خداروشکر کمبودی نداریم . تو این 5 سالی که ازدواج کردم مثل همه زندگیها مشکلاتی داشتیم که هر بار به طریقی حل شده الان خداروشکر زندگی نسبتا آرومی داریم فقط مشکل من اینه که همسرم اجازه نمیده من با پسرم تنهایی خونه خواهرام و حتی منزل پدرم برم و هر بار که خودش بتونه مارو میبره که اون هم با توجه به مشغله کاریشون هر بار به ده روز یا دو هفته میکشه که باعث میشه من خیلی دلتنگ و افسرده بشم . هر بارم باهاش صحبت میکنم اینقدر دلیل و برهان برای خودش داره که اصلا با منطق من سازگار نیستن و آخرش هم میگه من اینم . جالبه که برادرشوهرم هم همینطور بود اوایل ازدواجش ولی از زمانیکه دخترش بدنیا اومد از این رو به اون رو شد و برای اینکه کمترین فشاری به بچه اش نیاد خانمش رو راحت گذاشته و من وقتی میبینم کسی که خودش باعث خیلی از مشکلات زندگی من شده حالا راحت میره خونه پدرش و آرامش داره واقعا زورم میاد (داستان هم عروسم و جنجال های شب عروسیم هم داستانی داره)ولی همسر من اعتقاداتش رو به همه چی ترجیح میده تا جاییکه روی همین بحث ها و تنش هایی که از زمان حاملگی تا الان گاهی پیش میاد پسرم دچار لکنت زبان شده و الان در حال درمانش هستیم و دکترش فقط میگه باید تو آرامش کامل باشه و من دیگه سعی میکنم راجب هیچی بحث نکنم و تو خودم میریزم خیلی ناراحتم بیشتر مواقع تو جمع خانواده نیستم یا اگرم برم باید تنها بدون بچه برم الان دیگه بزرگترا میدونن و سراغ بچه مو نمیگیرن که چرا نمیاریش دیگه اخلاق شوهرم دستشون اومده ولی بخدا ناراحت میشم وقتی میبینم پدر و مادرم با وجود یه حقوق ناچیز از همه خواهران بیشتر به بچه من توجه میکنن از ترس حساسیت همسرم ولی بازم ایشون نسبت بهشون ناشکرن . یه روز بهش گفتم چرا داداشت میزاره زنش بره مگه نمیگفتی ما خانوادگی اینطوریم میگه خونواده زن اون کارایی براش کردن که خونواده تو نکردن همش هم منظورش مالی هست آخه پدر هم عروسم بازاری پولدار هست و فقط دو تا دختر داره و نقطه ضعف دومادش هم دستش هست با پول و هدیه های گرون تو رودربایستی میزارش ولی پدر من با وجود 7 تا بچه و یه حقوق کم واقعا نمیتونن کارهای اونارو بکنن . با اینکه من شاغلم حتی یه روز نزاشته پسرم رو ببرم پیش مامانم بزارم . خلاصه الان این قضیه خیلی آزارم میده و از اینکه هر بار پدر و مادرم دلتنگم میشن خیلی ناراحتم و خودم رو نمیبخشم همسرم هم کوتاه نمیاد لطفا بگید چطور قانعش کنم دیگه بعد از 5 سال بزاره ما هم با آرامش زندگی کنیم و من هم با فکر باز بتونم به همسرم و پسرم توجه نشون بدم و از این افسردگی نجات پیدا کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)