به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مهر 97 [ 18:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-07
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    2,979
    سطح
    33
    Points: 2,979, Level: 33
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 معتقدم همسرم چندان اهل کار و تلاش نیست و از این نظر با من تفاوت داره. باهاش ادامه بدم؟

    سلام کاربران محترم همدردی. روزتون بخیر.

    من 29 سالمه و شوهرم شیش ماه ازم بزرگتره. شیش ساله ازدواج کردیم. دوساله اومدیم خارج از کشور برای ادامه تحصیل. فرزندی هم نداریم.

    من همیشه برام درس و پیشرفت درسی و کاری و درآمد بالا خیلی مهم بوده و براش تلاش میکردم. تو مدارس و دانشگاه های خوبی درس خوندم و برای دکترا هم اقدام کردم و اومدم خارج از کشور و تونستم کمک هزینه بگیرم از اول. اینجا هم برام درسم مهم هست همیشه و براش خوب تلاش میکنم. همیشه تو فکر آینده هستم.

    زمانی که میخواستم ازدواج کنم میگفتم چه اهمیتی داره همسرم از چه دانشگاهی باشه یا چقدر درس خون باشه و ... همسرم، اون زمانی که باهاش آشنا شده بودم 23 24 سالش بود لیسانسشو گرفته بود و بیکار هم نمونده بود بعدش و تو رشته ش مشغول کار بود. هر چند که کارش چندان حقوق بالایی نداشت و دانشگاهی که توش درس خونده بود هم خیلی تعریفی نداشت، و اینها همون زمان هم نشون میداد که شاید به اندازه ای که واسه من مهمه اهل کار وتلاش نیست. ولی به نظرم تو اون زمان و با سنش کارنامه قابل قبولی اومد و راستش چون سنم هم کم بود، فک میکنم که بیشتر از روی احساس و به خاطر ظاهر و رفتارش بهش علاقه مند شدم.

    اما تو سال های بعد از ازدواج، دیدم که خیلی بیشتر از اونی که من فکر میکردم تنبل هست. خییلی میخوابید و اوایل که دانشجو بود و ساعتی جایی کار میکرد، صبحا پا نمیشد بره سر کار و خیلی کم میرفت. بعدها که کارش دیگه ساعتی نبود هم به یه کار خییلی معمولی راضی بود، درآمدش خیلی کم بود در حد حداقل حقوق و یا یکمی بالاتر. پدرش اون زمان که ایران بودیم تو هزینه ها کمکش میکرد. من هیچ علاقه ای رو به این که بخواد تو کارش پیشرفت بکنه توش نمیدیدم. همیشه به حداقل ها راضی هست. میگفت کار کجا هست؟! تا حدی حرفشو قبول دارم چون اوضاع کار خوب نیست. ولی میتونم هم بفهمم که کسی که واقعا بخواد پیشرفت کنه یه حرکتایی میکنه. سال آخری که ایران بودیم تعدیل شد تو محل کارش و بیکار شد. ولی به جای اینکه به هردری بزنه که کار پیدا بکنه تو خونه تا لنگ ظهر خواب بود و فقط چندجا سپرده بود و خلاصه بعد از پنج شیش ماه بیکاری یه جایی مشغول شد با حقوق کم. تو اون بازه باید روی تز ارشدش هم کار میکرد. این بهونه رو داشت، ولی اصلا اینجور نبود که واقعا واسه تزش هم کاری بکنه. روی اون هم خیلی کم کار میکرد.

    اون زمان داشتیم کارای اپلای منم انجام میدادیم. از اول ازدواج قرارمون اومدن به خارج از کشور و ادامه تحصیل بود. به خاطر همین بهش میگفتم زبان بخون کم کم. ولی نمیخوند میگفت میخونم به وقتش!! اون اواخر خیلی بهش میگفتم که باید حتما از الان زبان بخونی، تا بتونی یک سال بعد از من مشغول درس بشی. حتی اگر میجنبید و امتحان زباناشو وقتی ایران بودیم داده بود میتونست به فاصله یک ترم بعد از من هم دانشجو بشه. ولی تقریبا ایران که بودیم خییلی کم خوند. اخه سطح زبانشم پایین بود و نیاز بود زیاد بخونه. اینجا که اومدیم ترم اول یه سری مشکلاتی داشتیم که خیلی به من توی کار دکترام کمک کرد (هم رشته ایم) و تقریبا بهش حق میدم که سه چهار ماه اول رو نخونه. ولی بعد از اون هم خییلی کم خوند. بعضی روزا اصصلا درس نمیخوند. باقی روزا هم شاید یکی دو ساعت. البته همچنان به من کمک میکرد تو کارم (تقریبا هفته ای بین 2 تا 20 ساعت متوسط 4-5 ساعت). چون من میدیدم که بیکاره و درس خودشو نمیخونه لجم میگرفت و بهش کار میدادم. اگر خودش درس میخوند منم خیلی کاریش نداشتم.

    میگفت من مث تو نیستم نمیتونم بیشتر از این درس بخونم در روز! خلاصه اینکه هنوزم نتونسته دانشجو بشه. امتحان زباناشو توی تابستون و وقتی که دیگه واسه ترم پاییز دیر بود داد و نرسید به این ترم. امیدوارم به ترم بهار برسه وبتونه از دی ماه دیگه شروع کنه. اگر دی ماه شروع کنه میشه در واقع بعد از دو سال و نیم اومدنمون به اینجا. یعنی دو سال و نیم بیکار بود و درآمدی هم نداشت.

    این توضیح رو هم بدم که اینجا باید فاند بگیریم و درس بخونیم. یعنی شهریه دانشگاه رو بهمون میدن و یه حقوق ماهیانه برای زندگی. که این حقوق ماهیانه تقریبا کمتر از نصف حقوق شروع به کار تو رشته ما هست. تو این مدت هم هروقت پول احتیاچ داشتیم پدر همسرم کمک میکرده.

    مشکلم الان اینه که فکر میکنم طرز فکرش در زمینه درس و کار و پیشرفت خییلی با من فرق میکنه. همیشه به حداقل ها راضیه درحالی که من همیشه فکر پیشرفت هستم. من این مدت فوق العاده از این کاراش ناراحت و عصبانی بودم و هستم و خیلی خیلی حرص میخورم. این توصیح هم بدم که اینجا با ویزایی که داره اجازه کار نداره وباید حتما دانشجو بشه اول و مدرک اینجارو بگیره.

    اینم بگم که وقتایی که من بهش کاری میدادم و اگر میدونست که واقعا بهش احتیاج داره روزی تا 10 ساعت هم واسم وقت میذاشت یه موقعایی. کلا کاری که دوس داشته باشه روش خیلی وقت میذاره. ولی از زبان میگه بدم میاد. دیگه اینکه هوشش خیلی خوبه و اصلا نمیتونم بگم هوش من از اون بهتره. ولی انگیزه و طرز فکر بسیاار متفاوت.

    تا شیش صبح بیداره و تا بعد از ظهر میخوااابه که این موضوع به شدت منو ناراحت میکنه. بهشم گفتم چند بار. میگه من همینم اینجوری راحت ترم دلیلی نداره زود پا شم. اون موقع که سر کار میرفتم مگه صبح پا نمیشدم، الان چون دلیلی نداره پا نمیشم. ولی من فوق العاده از این موضوع اذیتم و نمیتونم باهاش کنار بیام. بعد من که عصر از دانشگاه برمیگردم کارای خونه رو هم نکرده. نمیگه حالا که من خونه هستم حداقل کارای خونه رو بکنم. البته وقتایی که بهش بگم یه کارایی میکنه ولی نه همیشه.

    خلاصه اینکه من نمیدونم آیا به صلاح هست که زندگی باهاش رو ادامه بدم یا نه. داریم به بچه دار شدن فکر میکنیم البته مثلا برای یک سال دیگه. ولی من هنوز دو به شک هستم که باید زندگیمو با این آدم ادامه بدم یا نه. با خودم فکر میکنم اگر قراره که همیشه اینقدر عصبانی باشم و حرص بخورم که هیچی دیگه ازم نمیمونه. نمیدونم واقعا این مشکل جدی هست یا به استباه برای من اینقدر عذاب آوره و نکنه من یه ایرادی تو طرز فکرم دارم که این موصوع اینقدررر من رو اذیت میکنه.

    ممنون میشم راهنماییم کنید. اینجا دسترسی به مشاور ایرانی هم نیست و اگر شما باهام همفکری کنین خیلی ممنون میشم.
    ویرایش توسط پابرهنه : جمعه 17 شهریور 96 در ساعت 02:18

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوست عزیز

    مشکلت عینا و دقیقا مشکل منه !! می تونی تاپیک منو بخونی شاید کمکی بهت بکنه ... من و همسرم هم دقیقا از لحاظ سطح توقع از زندگی و تلاش و کوشش و آینده نگری از زمین تا آسمون متفاوتیم ... من تا پای طلاقم رفتم اما بخاطر دلبستگی های عاطفی بین مون نتونستم طلاق بگیرم !! عزیزم اگه بین تون علاقه وجود داره اول خوووووب سبک و سنگین بکن و اوضاع رو بسنج بعد اسم طلاق بیار (اشتباه منو تکرار نکن!) ....

    ببین آدمهای این تیپی تغییر چندانی نمی کنن بیشتر این تو هستی که باید ببینی می تونی کنار بیای و مدیریت کنی یا نه ... یعنی در واقع خودت باید تغییر کنی و بتونی حرص نخوری و به طریقی اونو هم سوق بدی به سمت تلاش ... این شور زندگی و هیجان و علاقه به پیشرفت و تغییر که درون کسایی مثل من و تو هست درون اونها وجود نداره ... برای همین وقتی به شکل زوج کنار هم قرار می گیری زندگیت خیلی آزار دهنده میشه و دقیقا همنطور که میگی "حرص می خوری" ... چون دقیقا بی خیالی و بی مسئولیتی می بینی در طرفت ...

    من چندین جلسه مشاوره هم گرفتم و با مشاور هم صحبت کردم ولی در نهایت اونم گفت بستگی به احساس و علاقه خودت داره که بمونی یا جدا شی ... چون کسانی مثل شوهر من و به احتمال زیاد همسر شما اختلال شخصیتی و مشکل اخلاقی و ... ندارن ولی خب باید بدونی که ویو خیلی مشخص و زندگی رو به پیشرفتی نخواهی داشت و تهش خودت باید بیشتر مسئولیت های فکر کردن ، تصمیم گرفتن، تشویق کردن و سوق دادن و ... را به عهده بگیری ...

    عزیزم اصلا و ابدا برای فکر طلاق و حرف طلاق عجله نکن ... صبر کن تا اینجا از طریق دوستان خوب تالار بیشتر راهنمایی بشی ...

    انشالا همیشه مثل الان موفق باشی

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مهر 97 [ 18:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-07
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    2,979
    سطح
    33
    Points: 2,979, Level: 33
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون ملودی جان، ابراز همدردیت خیلی آرومم کرد. امیدوارم هردومون بهترین تصمیم رو بگیریم.

    راستش برای من خیلی سخت و غیر قابل قبوله که این طور کارا فشارش روی من باشه.
    نمیدونم اشکال از دید من هست یا نه.

    من علاقه زیادی به تشکیل خانواده و بچه دار شدن دارم. ترسم از اینه که جدا بشم و بعد حتی نتونم آدمی که در همین حد هم برام خوب باشه پیدا کنم اونم اینجا که به شدت کیس ازدواج و کلا ایرانی کمه و حتی مجردهای اینجا هم کلی سختشونه ازدواج.
    ویرایش توسط پابرهنه : جمعه 17 شهریور 96 در ساعت 07:14

  4. کاربر روبرو از پست مفید پابرهنه تشکرکرده است .

    ملودی 94 (جمعه 17 شهریور 96)

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام

    همه چیز بر می گرده به معبارها و هدف گذاریتون در زندگی.

    و اینکه این هدف تا چه سطحی از نیازهای شما رو برآورده می کند؟

    نیاز های خود را دسته بندی کنید.

    چند درصد از نیازهاتون در زندگی ، در همه ابعاد زندگی ،بر اساس این هدف پاسخگو است؟

    فرض کنید همسرتون کسی باشد که بسیار زرنگ ، کاری و پر تلاش و در زمینه کاری موفق باشد.

    اگر بیشتر زمانش را صرف کارش کند و برای شما نتواند زمان بگذارد آیا آن تنهایی ها برایتان قابل تحمل است؟

    اگر چنین همسر ایده آلی وسط راه جا بزند و اجازه ادامه تحصیل به شما را ندهد و با پیشرفت شما مخالفت کند چطور؟

    همسر ایده آلی که در هدف گذاری شما می گنجد ممکن است نامهربان ، متعصب ، غر غرو ، بد دل ، خیانت کار و تنوع طلب و .... باشد.

    همه چیز در یک نفر جمع نمی شود.

    آیا این هدف گذاری شما تمام ابعاد یک زندگی مشترک را پوشش می دهد؟

    همسرتان چه نقاط قوتی دارد؟ چند درصد از سایر نیازهاتون را برآورده می کند؟

  6. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    maadar (یکشنبه 19 شهریور 96), ملودی 94 (جمعه 17 شهریور 96), شیدا. (جمعه 17 شهریور 96)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    اقایون معمولا دیرتر از خانمها با محیط و شرایط خودشون رو تطبیق میدهند و این موضوع در مهاجرت خودش رو کاملا نشون میده . در بیشتر موارد مهاجرتی این خانمها هستند که زودتر محیط رو میشناسند و راهها رو پیدا میکنند و شوهرتون هم احتمالا اعتماد به نفس ضعیفی دارند برای همین هست که در کارهای شما به خوبی کمک میکنند ولی کارهایی رو که فقط مربوط به خودشون هست رو با تاخیر انجام میدهند چون به توانایی خودشون اعتماد ندارند . اگر ایشون تنبل بودند کارهای مربوط به شما رو به هیچ عنوان انجام نمیدادند . افراد تنبل معمولا خودشیفته و طلبکار هستند و به دیگران نه تنها کمک نمیکنند که همیشه طلبکار هم هستند. به نظرم با یک مشاور صحبت کنید و در جهت حل مشکل اعتماد به نفس همسرتون تلاش کنید. اگر ایشون به توانایی هاشون واقف باشند با توجه به هوش خوبی که دارند و محیط پوییایی که الان توش هستند حتما موفق خواهند شد. درضمن طلاق در شرایط فعلی شما به صلاحتون نیست ممکن هست توی غربت دچار احساس تنهایی و بیکسی بشید. مشکلتون قابل حل هست. نگران نباشید .

  8. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 17 شهریور 96)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مهر 97 [ 18:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-07
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    2,979
    سطح
    33
    Points: 2,979, Level: 33
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از بی نهایت و maadar عزیز که برام وقت گذاشتین و راهنماییم کردین.

    من به انتظاراتم از زندگی مشترک فکر کردم و این لیست به نظرم اومد.

    1) در زمینه های اصلی اعتقادی، و نوع نگاه به زندگی، نوع تربیت بچه ها با هم توافق نظر داشته باشیم.
    ارزیابی من: در زمینه های دینی، اعتقادی، سیاسی تقریبا مشکلی با هم نداریم. اختلاف نظرهایی هست ولی به نظرم قابل قبوله در مجموع. همین طور از نظر تربیت بچه ها تا جایی که صحبت کردیم تا الان. نوع نگاه به زندگی از نظر هدف اصلیمون در زندگی تقریبا هم جهتیم. فقط از همون نظر دیدمون به پیشرفت با هم متفاوتیم. من میخوام همیشه پیشرفت کنیم تو کار و درس و درآمد. اون بیشتر وقتا به کم راضیه و تلاشش از نظر من خیلی کمه. شاید بتونم بگم در این مورد به طور کلی 60-70% انتظار من براورده میشه.

    2) وقتی با هم هستیم احساس آرامش و حس خوب داشته باشم. باهاش بهم خوش بگذره.
    ارزیابی من: شاید بتونم بگم در پنجاه درصد موارد اینطور باشه. خیلی وقتا از کاراش حرص میخورم در نتیجه در کنارش بیشتر عصبانیم تا اینکه بخوام آرامش داشته باشم. کم حرف هم هست. منم هستم ولی اون خیلی بیشتر. تا من چیزی نگم اونم نمیگه. (50%)

    3) مسیر رشد و پیشرفت شخصی من در زمینه علمی، کاری، شخصیتی به خاطر ازدواجم با مشکل روبرو نشه و بلکه همسرم کمکم هم باشه. با این فرض که فعالیت هام لطمه ای به زندگی مشترکم نزنه. این لطمه هم البته بحث داره که از نظر کی لطمه محسوب بشه.
    ارزیابی من: 95%

    4) همسرم با من با احترام و جملات محبت آمیز حرف بزنه. چه در تنهایی وچه در جمع. توهین نکنه بهم. عصبی نباشه.
    اگر کدورتی هست در جمع هیچوقت به روم نیاره و بی احترامی نکنه بلکه در خلوت حلش کنیم.
    ارزیابی من: کمتر پیش میاد بی احترامی کنه ولی محبت آمیز هم حرف نمیزنه خیلی. بعضی موقعا حس اینکه خواستنی نیستم رو ازش میگیرم. ابراز محبت تقریبا اصلا نمیکنه. باید بپرسم خودم!
    توی جمع هم گاهی رفتاری میکنه که بهم برمیخوره. ینی میفهمم بقیه این حس رو از رفتارش میگیرن که منو دوست نداره به اندازه کافی. گاهی که از من عصبانی میشه تو جمع شاید توهین نکنه ولی با زبان بدن اون حسی رو که گفتم منتقل میکنه با سایرین. و من خیلی از این موضوع ناراحت میشم. دوست دارم که جلوی بقیه با من خیلی با احترام حرف بزنه و محبت. خیلی احساس کوچیک شدن میکنم اگر خلاف این باشه. البته اینم بگم که منم با توجه به نظر خیلیا ادم حساسی هستم. (60%)

    5) وظایف زندگی مشترک به خوبی و عدالت تقسیم بشه بین دو طرف.
    ارزیابی من: بالا پایین زیاد داشته در مجموع میتونم بگم حدود 70%.

    6) همسرم کارهایی نکنه که باعث آزار من بشه. و وقتی که بهش میگم رفتارش آزارم میده بی تفاوت نباشه. انتقاد پذیر باشه و در جهت رفع عیبش تلاش کنه.
    ارزیابی من: خیلی کم پیش میاد اگه بگم از چیزی ناراحتم اصلاحش بکنه. مثلا همین طرز خوابیدنش به شدت من رو ناراحت میکنه و آزار میده ولی گاهی میگه باشه عوض میکنم ولی نمیکنه یا تغییری جزیی میده یا اینکه میگه من همینم و عوض نمیشم! کارایی که باعث آزارم باشه شاید از نظر تعدادی زیاد نباشه ولی خیلی اذیتم میکنن و از نظر تغییر دادن خودشم خوب نبوده. (40%)

    7) دلش پاک باشه و بی شیله و پیله. اهل ضایع کردن حق دیگران و کلاه سر دیگران گذاشتن نباشه. اهل کارخیر و خوبی کردن به بقیه باشه.
    (95%)

    8) وفادار باشه و اهل روابط خارج از چارچوب خانواده نباشه.
    ارزیابی من: چند بار روابط در حد پیام (تا جایی که من میدونم) داشته میگه که اشتباه کردم و دیگه نمیکنم. این موضوع رو دیگه مطرح نکردم تو بحث این تاپیک. شاید تو یه تاپیک جدا مطرحش کنم. ولی بگم که هنوزم بهش کامل اعتماد ندارم. (20%)

    9) محکم باشه. بتونه به خوبی از حق خودش دفاع کنه ینی جوری نباشه که بقیه بتونن سرش کلاه بذارن یا ازش سو استاده کنن.
    (80%)

    10) اهل تلاش باشه و رو به جلو باشه همیشه تو درس و کارش. همیشه بخواد که پیشرفت کنه نه اینکه پسرفت کنه یا درجا بزنه.
    (20%)

    11) اهل گشت و گذار و تفریح در حد خودم باشه.
    (80%)

    12) از نظر ظاهری برام قابل قبول باشه. رابطه جنسی خوبی داشته باشیم.
    ارزیابی من: از نظر جنسی کمتر باهاش مشکل دارم. بیشتر از نظر عاطفی مشکل دارم و اینکه ابراز محبت بهم نمیکنه. در نتیجه گاهی تمایلم برای رابطه داشتن باهاش کمتر میشه. (90%)


    انتظاراتی که از زندگی گفتم همه ش هم در یک سطح شاید نباشه. مثلا مورد اول خیلی مهم و کلی هست.
    کلا ممنون میشم اگر نظرتون رو راجع به انتظاراتم هم بدونم که آیا انتظارات من منظقی هست یا نه.
    و همین طور خوشحال میشم که موضوع رو از دید آقایون هم ببینم.


    maadar جان نظر شما رو هم قبول دارم که میگید اعتماد به نفسش کمه. بله اعتماد به نفسش کمه از انگلیسی حرف زدن هم میترسه. خجالتی هم هست.
    این رو هم قبول دارم که توی غربت میتونه طلاق برام خیلی سخت باشه ولی میخوام که شجاع باشم و اگر با توجه به زندگی من این راهکار بهتری هست میخوام که کار درست رو بکنم هرچقدر سخت..

    دیگه اینکه من غیر از مواردی که گفتم در کل احساس تکیه به شوهرم رو دارم ولی. با همه چیزایی که گفتم..
    توانایی های خوبی هم داره مثلا کارای عملی و نرم افزار اینا رو خیلی خوب و زود یاد میگیره. اینجا هم یه سری کارای نرم افزاری من رو اون انجام میده. ینی میدونین من بیشتر مشکلم باهاش این هست که از استعدادهاش استفاده نمیکنه نه اینکه نداره. ینی انگار دلیلی برای رشد نمیبینه.

    یکی از حسنای زندگی باهاش اینه که خانواده نسبتا بی آزاری داره و همواره بیشتر کمک بودن تا اینکه بخوان مشکل درست کنن. البته یه ایرادایی هم دارن ولی در مجموع اینطور بوده.
    ویرایش توسط پابرهنه : دوشنبه 20 شهریور 96 در ساعت 02:18


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوستی صمیمی من و آقایی متاهل با بیست سال تفاوت سنمون
    توسط sepiide در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 45
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 تیر 94, 16:10
  2. همسرم را دوست دارم اما از نظر اعتقادی آنطور که نشون میداد نیست!!!
    توسط M147 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 مهر 91, 15:08
  3. خيلي حالم بده (مخالفت خانواده به خاطر تفاوت های اعتقادی)
    توسط انيس در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 شهریور 91, 18:31
  4. تفاوت سن تقویمی و سن بلوغ هیجانی در چیست ؟
    توسط keyvan در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 17 خرداد 88, 17:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.