به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1396-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از دست رفتارای شوهرم دوساله دارم گریه میکنم، دیگه خسته شدم سردرگمم خیلی ب همدردیتون احتیاج دارم

    سلام زندگیم ب بنست رسیده واقعا از همچی بریدم دوساله ازدواج کردم ولی کارم هرشب گریه ست تو زندگیم هیچ عشق و محبت و توجهی از شوهرم دریافت نمیکنم حتی حرفیم باهام نمیزنه علی رغم اینکه ایشون شخصیت خونگرم اجتماعی شوخ طبع وخوش مشرب و گرمی با اطرافیان دارند ولی درمقابل با من یک شخصیت خشک سرد مغرور بی حوصله دارند حتی باهام هیچ حرفی نداره بطوریکه در جمعهای خانوادگی هیچ توجهی ب من نداره وهمه این سردی سنگینی رابطمون احساس میکنن،اینم میدونم ک شوهرم دوستم داره ولی نمیدونم چرا اینجوری رفتار میکنه خیلی گذشت و تلاش کردم زندگیم درست بشه ولی نتیجه ای نداشت وقتیم درمورد مشکلاتمون باهاش صحبت میکنم بدجور اعصبی میشه و بشدت منو سرکوب میکنه ک دیگت جرات ندارم باهاش حرف بزنم و همش رفتارای بدش باعث خودخوری من میشه طبیعتا منم نسبت بهش سردشدم و بیشتر مقابله به مثل میکنم و سرسنگین میشم باهاش .رفتار دیگش اینه ایشون خیلی رفیق بازن و بوده شبم خونه نیاد و ب من این حقو نمیده حتی ازش بپرسم کجابوده!!!
    خیلیم بی مسئولیته نسبت ب وظایفش درمقابل منو بچه نوزادش فقط چون کار میکنه پول درمیاره و هر وقت خواستم بهم داده لطف بزرگی کرده و اینجوری خوشحالی منو خواسته!
    اصلا انگار منو ب رسمیت نمیشناسی و از زندگی مشترک و مسئولیتا و نیازهای یک زن هیچ چیز بلد نیست یا شدیدا مرد سالاره!!
    الان من دیگه صبرم تموم شد و بیشتر از یک ماه خونه پدرمم اوایل اصرار داشت ب برگشتنم اینکه دوسم داره و منو همه جوره قبول داره ولی میگفت من همینم و شخصیتم اینه و تغییر نمیکنم منم برنگشتم و الان یکماهی میشه دیگه نخواسته برگردم. و همش فکر میکنم وقتی اینقد غرورش براش مهمتر از زندگی و منو بچشه پس چرا عمرمو پای ایشون بسوزنم و با وجود دخترم ب فکر طلاق افتادم
    بنظر شما چیکار کنم ایا این مرد با این ویژگیها تغییر میکنه زندگیم درست میشه ؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 مهر 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1396-4-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    پیشکسوت ها و با تجربه ها تورو خدا نظر بدین منم مشکل مشابه و دارم ولی تو نامزدی و عقد نکرده
    اگه نظرتونو در مورد ایشون بدید ممنونم شاید منم بتونم استفاده کنم

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    چن تا سوالو جواب بدید البته راست و بدون تحریف


    ایا از اول اینطوری بودن ؟؟

    همسر شما احساس ارامش میکنه تو خونه؟

    نسبت به رفتارهای منفیش عکس العملتون از اول چطوری بوده؟؟

    ازدواجتون سنتی بوده یا اشنائی قبلی؟؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    goli.gol (یکشنبه 18 تیر 96)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1396-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عرض ب خدمتتون ازدواج ما عشق و عاشقی بوده و در نامزدی چندسالمون هرچند همین مشکلات بوده اما خیلی کمرنگتر بود اونموقعها همسرم با عشق باهام رفتار میکرد خوش صحبت، خنده رو و بااحساس بودند ولی بعد از ازدواج از همون اول دوست داشت ازم فاصله بگیره خیلی با رفتاراش با بیتفاوتی با بی محبتیاش رنجوندم حتی بیشتر موقع ها فکر میکردم دوستم نداره،اینقد این رفتاراش ادامه داشت کرد ک منو از خودش سرد کرد همونطور که گفتم سرسنگین و سرد برخورد میکردم ک نشات گرفته از رفتارش بود،لطفا نگین باید تحسینش میکردی بهش اقتدار میدادی ...!! آخه اون جای اینکارو برای من باقی میذاشت! عملا من فقط یه نصف ماه رو زیر یه سقف باهاش میخوابیدم و چیزی از گرما و صمیمبت وعشق رو تو زندگی نداشتیم بیشتر روزاهم ک خونه بابامم و ایشون پی نوشگذرونین! البته نمیگم من مقصر نبودم منم سهم خودمو قبول میکنم باید بیشتر صبور بودمو باسیاست برخورد میکردم، اما الان اوضاع من اینه ک تو بلاتکلیفیم و درست رو ازنادرست نمیتونم تشخیص بدم و ب همفکری احتیاج دارم؟؟!

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط peransa نمایش پست ها
    عرض ب خدمتتون ازدواج ما عشق و عاشقی بوده و در نامزدی چندسالمون هرچند همین مشکلات بوده اما خیلی کمرنگتر بود اونموقعها همسرم با عشق باهام رفتار میکرد خوش صحبت، خنده رو و بااحساس بودند ولی بعد از ازدواج از همون اول دوست داشت ازم فاصله بگیره خیلی با رفتاراش با بیتفاوتی با بی محبتیاش رنجوندم حتی بیشتر موقع ها فکر میکردم دوستم نداره،اینقد این رفتاراش ادامه داشت کرد ک منو از خودش سرد کرد همونطور که گفتم سرسنگین و سرد برخورد میکردم ک نشات گرفته از رفتارش بود،لطفا نگین باید تحسینش میکردی بهش اقتدار میدادی ...!! آخه اون جای اینکارو برای من باقی میذاشت! عملا من فقط یه نصف ماه رو زیر یه سقف باهاش میخوابیدم و چیزی از گرما و صمیمبت وعشق رو تو زندگی نداشتیم بیشتر روزاهم ک خونه بابامم و ایشون پی نوشگذرونین! البته نمیگم من مقصر نبودم منم سهم خودمو قبول میکنم باید بیشتر صبور بودمو باسیاست برخورد میکردم، اما الان اوضاع من اینه ک تو بلاتکلیفیم و درست رو ازنادرست نمیتونم تشخیص بدم و ب همفکری احتیاج دارم؟؟!
    ممنون از پاسختون

    اگه دقت کرده باشین تو این قضیه بیشتر خودتون مقصر هستین

    من نمیدونم کجاها چه رفتاری نشون دادید که همسرتون رفته رفته از شما دور شدن

    ولی بهتره چن جلسه تشریف ببرید مشاوره و با یادگیری مهارتها بازم همون شور و اشتیاق ایشونو بهشون برگردونید

    نکات منفی ایشون و هم کم کم با روشهای پیشنهادیه مشاور میتونید اصلاح کنید..

    راحت میتونید در عرض یکی دو ماه نصف زیادی از مشکلاتتونو برطرف کنید..اما با عمل کردن به راهنمایی ها

    اگر در مورد مشکلات زود عصبی میشید حتما رفتارتونو عوض کنید و خونسردیرو جایگزین کنید..

    اگر ایشون شب دیر میان بیدار بمونید و منتظرشون بمونید تا دفعه بعد خودشون خجالت بکشن و بیرون نمونن و اگر اعتراض کردن بگید من بی تو خوابم نمیبره و باید کنارت بخوابم

    پختن غذاهای رنگارنگ ..پوشیدن لباسهای شیک و دلربا..خرید هدیه و نوشته گرم و صمیمی ..

    و خیلی کارهای دیگه که باعث میشه ایشون کمی منعطف تر بشن

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1396-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون

    اگه دقت کرده باشین تو این قضیه بیشتر خودتون مقصر هستین

    من نمیدونم کجاها چه رفتاری نشون دادید که همسرتون رفته رفته از شما دور شدن

    ولی بهتره چن جلسه تشریف ببرید مشاوره و با یادگیری مهارتها بازم همون شور و اشتیاق ایشونو بهشون برگردونید

    نکات منفی ایشون و هم کم کم با روشهای پیشنهادیه مشاور میتونید اصلاح کنید..

    راحت میتونید در عرض یکی دو ماه نصف زیادی از مشکلاتتونو برطرف کنید..اما با عمل کردن به راهنمایی ها

    اگر در مورد مشکلات زود عصبی میشید حتما رفتارتونو عوض کنید و خونسردیرو جایگزین کنید..

    اگر ایشون شب دیر میان بیدار بمونید و منتظرشون بمونید تا دفعه بعد خودشون خجالت بکشن و بیرون نمونن و اگر اعتراض کردن بگید من بی تو خوابم نمیبره و باید کنارت بخوابم

    پختن غذاهای رنگارنگ ..پوشیدن لباسهای شیک و دلربا..خرید هدیه و نوشته گرم و صمیمی ..

    و خیلی کارهای دیگه که باعث میشه ایشون کمی منعطف تر بشن
    ممنون دوست عزیز از راهنماییتون
    اما شوهر من کلا وقتی زیریه سقف باهاش رفتم این سبکی بود البته ما دوران نامزدیمونم رفت و امد خانوادگی داشتیم و رسما نمیدونستم راجب زن و زندگی مشترک این طرز فکرو داره باور کنید من تو این دوسال همیشه از خواسته هام گذشتم واسه ایشون همیشه احترامشون نگه داشتم با مهربونی باهاشون برخورد میکردم ب طوری ک ایشون الانم میگه ک من با تو هیچ مشکلی ندارم و تو بامن مشکل داری در صورتی ک وقتی درموردشون باهاش صحبت کردم قبول نداشتن و ب جای من ایشون بمن گفتن طرز فکرت ضعیفه!! راجع ب اعصبانیتم که فرمودین ایشونن که فرد اعصبی هستن نه من، و من تو اعصبانیتشم حتی هواشو دارم و سکوت میکنم تا با دادوبیداداش و توهیناش تموم بشن و اروم بشه البته بعد از دعوا هم دیگه حوصله ندارم و از ترس شروع دوباره دعوا باهاش حرفی نمیزدم فقط چون بیشتر مواقع تلاشی واسه ازدل دراوردن من نداشت منم نه که قهر کنم فقط ازش دوری میکردمو سرد برخورد میکردم راجع ب اشپزی و سایر مواردم باید بگم ما با خونواده شوهرم زندگی میکنیم و فقط موقع خواب به خونه خودمون ک طبقه بالایی خونه پدرشوهرمه میریم و بنظر خودم زندگی ما اصلا ریشه ای نیست و شوهرمن اهل زن و زندگی نیست، الان با این توصیفا از زندگیم برداشتتون چیه ممنون میشم راهنماییم کنید؟

  8. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    سلام به پرنسای عزیز

    " راجع ب اشپزی و سایر مواردم باید بگم ما با خونواده شوهرم زندگی میکنیم و فقط موقع خواب به خونه خودمون ک طبقه بالایی خونه پدرشوهرمه میریم و بنظر خودم زندگی ما اصلا ریشه ای نیست و شوهرمن اهل زن و زندگی نیست "

    به همین علت بالا از نظر همسرتون و خانواده اش و حتی خود شما هنوز تشکیل خانواده ندادید و انگاری فقط یکی دو نفر به اعضای خانواده همسرتون اضافه شده

    شما ازدواج کردید و تشکیل خانواده دادید و منزل جدا دارید
    درست نیست بیشتر منزل پدر خودتون یا پدر ایشون باشید

    سعی کنید دیگه بیشتر منزل خودتون باشید-آشپزی کنید-خونه رو از وجود خودتون گرم نگه دارید و رفت و آمد رو به منزل پدر و پدرشوهر موکول کنید به آخر هفته ها برای چند ساعت

    " اصلا انگار منو ب رسمیت نمیشناسی و از زندگی مشترک و مسئولیتا و نیازهای یک زن هیچ چیز بلد نیست "

    چون خیالشون راحته شما اگر اون نباشه و بره با دوستاش یا میرید خونه پدر یا پدرشوهر

    منزل خودتون بمونید و خیال کنید خیلی از خانواده هاتون دورید و زود زود نمیتونید برید پیششون

    بذارید متوجه بشه تشکیل خانواده داده و مسولیت داره
    تا وقتی منزل خودتون بیشتر نباشید همین حس رو داره که انگاری یه خواهر داره که به جمع خانوادش زیاد شده و نه یک همسر(بخاطر همینه که توقع نداره که ازش بپرسید کجا بوده مثل انتظاری که از خواهرش داره که ازش نپرسه)

    یا حق


    زندگی زیباست

  9. 3 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (چهارشنبه 28 تیر 96), بارن (دوشنبه 19 تیر 96), جوادیان (دوشنبه 19 تیر 96)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1396-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نادیا-7777 نمایش پست ها
    سلام به پرنسای عزیز

    " راجع ب اشپزی و سایر مواردم باید بگم ما با خونواده شوهرم زندگی میکنیم و فقط موقع خواب به خونه خودمون ک طبقه بالایی خونه پدرشوهرمه میریم و بنظر خودم زندگی ما اصلا ریشه ای نیست و شوهرمن اهل زن و زندگی نیست "

    به همین علت بالا از نظر همسرتون و خانواده اش و حتی خود شما هنوز تشکیل خانواده ندادید و انگاری فقط یکی دو نفر به اعضای خانواده همسرتون اضافه شده

    شما ازدواج کردید و تشکیل خانواده دادید و منزل جدا دارید
    درست نیست بیشتر منزل پدر خودتون یا پدر ایشون باشید

    سعی کنید دیگه بیشتر منزل خودتون باشید-آشپزی کنید-خونه رو از وجود خودتون گرم نگه دارید و رفت و آمد رو به منزل پدر و پدرشوهر موکول کنید به آخر هفته ها برای چند ساعت

    " اصلا انگار منو ب رسمیت نمیشناسی و از زندگی مشترک و مسئولیتا و نیازهای یک زن هیچ چیز بلد نیست "

    چون خیالشون راحته شما اگر اون نباشه و بره با دوستاش یا میرید خونه پدر یا پدرشوهر

    منزل خودتون بمونید و خیال کنید خیلی از خانواده هاتون دورید و زود زود نمیتونید برید پیششون

    بذارید متوجه بشه تشکیل خانواده داده و مسولیت داره
    تا وقتی منزل خودتون بیشتر نباشید همین حس رو داره که انگاری یه خواهر داره که به جمع خانوادش زیاد شده و نه یک همسر(بخاطر همینه که توقع نداره که ازش بپرسید کجا بوده مثل انتظاری که از خواهرش داره که ازش نپرسه)

    یا حق


    سلام عزیزم ممنون کاملاااا حرفای شما درسته و قبولشون دارم تلاشمم کردم شوهرو زندگیمو ب خونه خودم بکشونم چون مطمئنم اونجوری دیگه شوهرم بیشترپایبند زندگیش میشه و مسئولیت پذیرتر میشه ولی ایشون میگن من تازمانی ک پدرومادرم زنده هستن با اونا زندگی میکنم بخاطر بچه اخربودنش و وابستگی ب اونا میگه، بنظر خودمم از هر نظری منو دست خونوادهش سپرده و اوناهم ب بهترین نحوه حمایتم میکنن ولی چ فایده من ازداوج کردم با شوهرم خوش باشم عشق محبت و از اون ببینم هرچند اوناهم دوست دارن ما مستقل بشیم ولی شوهرم قبول نمیکنه الان تو این فکرم اگه شوهرم اومد و خواست برگردم شرط اصلیمو این مورد بزارم ک مستقل بشیم ولی میدونم شوهرم قبول نمیکنه، بنظر شما چطور مطرحش کنم و یا با توجه ب مشکلاتم باهاش چ شروطی بزارم و چطوری باتوجه ب شخصیت خودشیفته و خودخواه شوهرم حرفامو بزنم ک ایشون قبول کنه و زندگیم درست باشه ، من شوهرم میشناسم مطمئنم تا پای طلاقم میاد اینقد ک بی کله و خودمچکره!! ممنون میشم راهنماییم کنید

  11. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    عزیزم مگه خونه خودتون بالای خونه پدرشوهرت نیست؟
    برو همونجا زندگی کن و خیلی خیلی کمتر برو پایین

    خونه خودت غذا درست کن و اگر خانواده شوهرت اصرار هم کردند بری پایین برای ناهار و شام هربار بگو ممنون و واقعا بهم لطف دارید اگر اجازه بدید امروز غذا درست کردم و هوس کردم اینجا باشم

    یا بگو امروز غذای مورد علاقه همسر جان رو درست کردم
    یا حتی اونارو دعوت کن بیان خونت بجای اینکه خودت و بچه برید پایین

    یه مدت که به بهانه های مختلف خونه خودت باشی و غذا بپزی و کارای خونه رو بکنی همشون عادت میکنن و دیگه نمیگن بیا پایین

    خونت مهمونی بگیر و خانواده ها رو دعوت کن تا همگی عادت کنن شما تشکیل خانواده دادی و مستقلید و به عنوان یک خانواده بهتون نگاه کنن و همسرت هم این حس که خونه و زندگی و زن و بچه داره بهش دست بده

    شوهرتم کم کم عادت میکنه
    بعد کم کم میتونید کاملا مستقل شید

    فعلا زوده یهویی حرف از مستقل شدن کامل و جدا کردن محل زندگیت بزنی

    یک مقدار صبر و حوصله و ممارست میخواد

    بذار تورو در مقابلش نبینه بلکه بهت اعتماد کنه و ببینه که دوست داری همسرت و مرد زندگیت باشه

    باهاش بحث نکن چون بدتر لج میکنه
    از خودت شروع کن و کارایی که گفتم بکن.صبر و حوصله بخرج بده انشاا.. درست میشه

    یاحق

    زندگی زیباست

  12. کاربر روبرو از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده است .

    میس بیوتی (چهارشنبه 28 تیر 96)

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1396-4-16
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نادیا-7777 نمایش پست ها
    عزیزم مگه خونه خودتون بالای خونه پدرشوهرت نیست؟
    برو همونجا زندگی کن و خیلی خیلی کمتر برو پایین

    خونه خودت غذا درست کن و اگر خانواده شوهرت اصرار هم کردند بری پایین برای ناهار و شام هربار بگو ممنون و واقعا بهم لطف دارید اگر اجازه بدید امروز غذا درست کردم و هوس کردم اینجا باشم

    یا بگو امروز غذای مورد علاقه همسر جان رو درست کردم
    یا حتی اونارو دعوت کن بیان خونت بجای اینکه خودت و بچه برید پایین

    یه مدت که به بهانه های مختلف خونه خودت باشی و غذا بپزی و کارای خونه رو بکنی همشون عادت میکنن و دیگه نمیگن بیا پایین

    خونت مهمونی بگیر و خانواده ها رو دعوت کن تا همگی عادت کنن شما تشکیل خانواده دادی و مستقلید و به عنوان یک خانواده بهتون نگاه کنن و همسرت هم این حس که خونه و زندگی و زن و بچه داره بهش دست بده

    شوهرتم کم کم عادت میکنه
    بعد کم کم میتونید کاملا مستقل شید

    فعلا زوده یهویی حرف از مستقل شدن کامل و جدا کردن محل زندگیت بزنی

    یک مقدار صبر و حوصله و ممارست میخواد

    بذار تورو در مقابلش نبینه بلکه بهت اعتماد کنه و ببینه که دوست داری همسرت و مرد زندگیت باشه

    باهاش بحث نکن چون بدتر لج میکنه
    از خودت شروع کن و کارایی که گفتم بکن.صبر و حوصله بخرج بده انشاا.. درست میشه

    یاحق

    اره نادیا جان خونه ما بالای خونه شوهرم هست منتهی خونه خودم اصلا اشپزی نمیکنم یعنی شوهرم دوست نداره البته بجز اوایل منم زیاد اصرار نکردم و عملا امکان اشپزی نبود و میومدم کمک مادرشوهرم غذا درست میکردم و در کل بجز موقع خواب شب شوهرم پیشم نبود البته حضورش هم با نبودش فرقی نداشت و همچنان احساس پوچی سربار بودن تنهایی میکردم
    عزیزم فقط مشکل من این نیست خیلی دیگه مشکلات دیگه دارم ک تو پست اول خیلیاشون نوشتم،البته میدونم خودمم شخصیت ضعیفی دارم و زیاد مطیع بودن من و مسئولیت ندادن ب شوهرم باعث شده زیاد بهم بها نده و الان ک خواستهامو میگم فک میکنه من پرتوقع شدم ، الان دیگه نزدیک دوماهه بریدم از همه چی و ب طلاق فکر میکنم شوهر مغرورم یا فکر نمیکنه من الان اینقد جدیم یا براش فرقی نداره ک جدا بشیم!
    در هرصورت چون ماجرا اینقد بالاگرفته و خونوادمم شاکین ب راحتی ومثل همیشه کوتاه نمیام باید بپذیره روش زندگیش اشتباهه باید شرایطم قبول کنه و بخواد ک درست زندگی کنه وگرنه مصمم رو جدایی تا اینکه برگردم و همون زندگی حقارت بار سابق


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا این ازدواج میتونه نتیجه خوبی داشته باشه!؟
    توسط Nima1364 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 آبان 93, 18:03
  2. هنوز دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم
    توسط saram در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 شهریور 93, 09:57
  3. از دست خانواده شوهر خسته شدم و شبها نمیتونم بخوابم
    توسط پری 88 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 06 دی 91, 20:45
  4. دختر سه ساله ام بيش از حد به وسايلش وابسته است.
    توسط مهرو در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 آذر 91, 18:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.