به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 10:40]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    119
    سطح
    2
    Points: 119, Level: 2
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    دخالت های مادرم در زندگی مشترک من

    دوستان سلام. من خواننده همیشگی سایت همدردی بوده ام اما اولین بار است که موضوعی جهت راهنمایی دوستان مطرح میکنم و پیشتر بابت طولانی شدن معذرت میخواهم.
    من 30 ساله فوق لیسانس کارمند و همسرم هم 31 ساله مهندس عمران هستند. 8 ماه هست که عقد کرده ام و هنوز زیر یک سقف نرفته ایم. متاسفانه در خانواده ما به نوعی زن سالاری حاکم بوده و همیشه رای نهایی نظر مادرم بوده است. از آنجا که مادرم فردی تا حدودی عصبی است سر هر موضوع کوچک و بزرگی بحث راه انداخته و میخواهد با تشر زدن و بحث کردن حرف خود را به کرسی بنشاند. پدرم و من با این موضوع کنار آمده و به نوعی این رفتار او را پذیرفته ایم اما متاسفانه همسرم به هیچ عنوان با این قضیه کنار نمی آید و من نیز تا حدودی به او حق میدهم.
    مادرم سر هر موضوعی دنبال بهانه است تا به من ثابت کند همسرم احترام لازم را به او نمی گذارد و وقتی به منزل ما می آید گاهاً با طعنه و متلک با او صحبت میکند و سعی دارد به او بفهماند که خانواده ما از خانواده آنها سر هستند. همیشه میخواهد سر هر موضوعی اعم از خرید طلا و انتخاب سالن عروسی و ... حرف حرف خودش باشد. چون من تا الان با این رفتارش کنار آمده ام مادرم تحمل ندارد که من در حال حاضر طرف همسرم را بگیرد و فکر میکند که من قصد بی احترامی به او را دارم. من همیشه با صحبت سعی کرده ام به شوهرم بفهمانم که هر خانواده ای یک طور هستند و مادرم منظور خاصی ندارد و نباید ناراحت شود و به روی خودش نیاورد. از طرفی دائماً سعی دارم مادرم را متوجه کنم که او از یک خانواده متفاوت است و نباید انتظار داشته باشد مطابق با میل او رفتا کند. مثلا میگوید چرا مرا مادر صدا نمیزد. این در حالی است که مادرم از این 8 ماه 5 ماه را در خارج از کشور بوده و به نوعی آن ارتباط صمیمی شکل نگرفته است یا میگوید شوهرت مغرور است و بی اعتنایی میکند در حالیکه اصلا اینطور نیست و همسرم برعکس من خیلی با اطرافیان صمیمی نمیشود و حد و حدود را رعایت میکند.
    من هرچقدر سعی کردم با صحبت مادرم را قانع کنم اما دست بردار نیست و دائم بهانه جویی میکند. چند روز پیش بحث بین من و مادرم بالا گرفت و او مثل همیشه به حالت قهر رفت. همسرم به منزل ما آمد و مادرم جواب سلام او را نداد. من به قدری از این بی احترامی ناراحت هستم که واقعا جواب قانع کننده ندارم تا به شوهرم بدهم. چون او اصلا از بحث ما اطلاعی نداشت. از آنجا که دو شهر با فاصله 1.5 ساعته هستیم به شهر خود رفته و میگوید هرگز به دیدن من نمی آید. از طرفی پدرم اجازه تنهایی رفتن را نمیدهد. من و همسرم با هم مشکلی نداشتیم اما از زمان بازگشت مادرم دائماً در حال بحت و جدال هستیم و با این حرکت آخر مادرم که به نوعی آبروی خانوادگی ما را زیر سوال برد واقعا در برابر خانواده همسرم شرمنده شده ام و نمیدانم چه اقدامی کنم. مادرم هم 30 سال با این روش زندگی کرده است به هیچ عنوان نمی پذیرد که رفتار غلطی داشته و انتظار دارد مثل خودش با جنگ و دعوا به شوهرم ثابت کنم که رفتارش غلط است. با این کار همسرم هم حساس شده و به دنبال این است به من ثابت کند مادرم طرز فکر پایینی دارد و به دنبال ایجاد اختلاف است.
    دوستان خواهشاً راهنمایی بفرمایید تا دیر نشده مشکلم حل شود هرگز فکر نمیکردم کار به اینجا بکشد.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 10:40]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    119
    سطح
    2
    Points: 119, Level: 2
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    دوستان درست است که موضوع تاپیک تکراری به نظر میرسد اما لطفا اگر کسی راه حلی به نظرش میرسه کمکم کنه. یعنی کسی نیست؟ در جنگ بین همسر و مادرم گیر کردم.

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    من خودم رو جای همسرتون گذاشتم وکاملا به ایشون حق دادم که دلخور باشند وبگند دیگه خونتون نمیان ایشون الان ازشما توقع دارند که ازشون عذرخواهی کنید وحق رو به ایشون بدید واصلا نخواید بی احترامی مادرتون رو توجیح کنید حقیقت اون روز که مادرشما ازتون دلخور بودن ودلیل اینکه جواب سلام همسرتون روندادن ناراحتیشون ازشما بوده رو بهشون بگید حتی اگه همسرتون درلحظه حق رو به شما ندن مطمئنم بعدا متوجه بی تقصیر بودن شمامیشن درحال حاضر ازشون توقع نداشته باشید به خونه ی شما بیان وبهشون بگید درکشون میکنید البته دوست عزیز من خلقیات همسر شما رو نمیدونم من خودم رو جای همسرتون گذاشتم وتوقع خودم رو گفتم توشرایط فعلی ازهمسرتون بخواید بیاد دنبالتون وشما به منزل ایشون برید تا زمانی که مادرتون کمی از موضعشون پایین بیاند انشاء الله باتلاش شما ویاری خداوند موفق باشید

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 10:19]
    تاریخ عضویت
    1395-7-07
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,582
    سطح
    30
    Points: 2,582, Level: 30
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حالا اگه موضوع برعکس بود و خانم با مادر شوهرشون همین مشکل رو پیدا کرده بودن، راهنمایی ها کلا برعکس بود و کسی نمیگفت حق داری نری خونشون و ناراحت باشی. به روی خودت نیار. اونا سبک زندگیشون اینه دیگه. نمیتونی تغییرش بدی. گذشت کن و پاشو برو بهشون سر بزن!!
    واقعا واسم عجیبه!!!!

  5. 4 کاربر از پست مفید nazi_ka تشکرکرده اند .

    aqua_68 (جمعه 14 آبان 95), mehdi.ma.mm (یکشنبه 16 آبان 95), نیکیا (پنجشنبه 13 آبان 95), نیلوفر:-) (پنجشنبه 13 آبان 95)

  6. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nazi_ka نمایش پست ها
    حالا اگه موضوع برعکس بود و خانم با مادر شوهرشون همین مشکل رو پیدا کرده بودن، راهنمایی ها کلا برعکس بود و کسی نمیگفت حق داری نری خونشون و ناراحت باشی. به روی خودت نیار. اونا سبک زندگیشون اینه دیگه. نمیتونی تغییرش بدی. گذشت کن و پاشو برو بهشون سر بزن!!
    واقعا واسم عجیبه!!!!
    اگر نویسنده ی تاپیک برعکس بود و همسر "به دنبال آرامش" اینجا تاپیک گذاشته بودن هم همین حرفها را بهش می زدم که شما گفتید.

    ولی اینجا موضوع فرق می کنه. خود خانم از مادرش گله داره

    موضوع مادرشوهر یا مادرزن بودنش نیست، موضوع اینه که کی داره سوال می کنه. وقتی آقا اصلا اینجا نیست ... ما چی بگیم بهش؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Eram (سه شنبه 25 آبان 95), nardil (پنجشنبه 13 آبان 95), نیلوفر:-) (پنجشنبه 13 آبان 95)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    خانم عزیز مادر شما تا این شکلیه چه این شوهرتون چه مرد دیگه ای اگه شوهرتون میشدن وضعیت همین بود .. با احترام به همه مادرها , مادر شما باید برن چن جلسه مشاوره نه شما و شوهرتون..چون رفتار شما و شوهرتون طبیعیه

    و چون از غیب میدونم این گونه افراد بخاطر غرور بالاشون هیچ وقت به مشاوره نمیرن بهترین راه اینه که زودتر برین زیر یه سقف تا اختلافات کم بشه ..

  9. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    abs (شنبه 15 آبان 95), نیلوفر:-) (جمعه 14 آبان 95), شیدا. (جمعه 14 آبان 95)

  10. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    منم با آقای جوادیان موافقم.
    یه مقدار هم باید خودت سیاست و مهارت به خرج بدی.
    کجدار و مریز باید بسازی


    سی ساله مادرته. تازه که با هم آشنا نشدین.
    عادتها و رفتارهاش را کامل می دونی دیگه.
    نزدیک اومدن نامزدت نباید باهاش بحث می کردی ( ترجیح اول)
    حالا هم که بحث کردی حداقل به نامزدت می گفتی مامان الان کمی عصبانیه و بی حوصله، اگه رفتاری دیدی به دل نگیر من عذر می خوام و ... ( ترجیح دوم)
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (جمعه 14 آبان 95), جوادیان (شنبه 15 آبان 95), ستاره زیبا (جمعه 14 آبان 95)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 10:40]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    119
    سطح
    2
    Points: 119, Level: 2
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم از همه دوستان چقدر خوشحالم که بی منت در این فضای مجازی تجربه هاتون رو به من منتقل میکنید. راستش رو بخواهید من سی ساله که با این رفتار مادرم کنار اومدم و هر بار هم مشکلی پیش آمده ایشون قهر کردن و من برای آشتی پیشقدم شدم چون همیشه با خودم گفتم مادره و حق مادری به گردنم داره. اما در حال حاضر چون بحث زندگی مشترک من هست من تصمیم گرفتم که پیش قدم نشم تا بالاخره موضوع تعیین تکلیف بشه اما از شوربختی هرچقدر سیاست به خرج میدم و میانه داری میکنم مادرم احساس میکنند که بنده از وقتی ازدواج کردم به همسرم بهای بی مورد میدهم و به اصطلاح پشت مادرم را خالی کردم. موضوع را با خاله بزرگم که دو عروس و دو داماد دارد مطرح کردم ایشان آمدند منزل ما و در حد دو ساعت با مادرم صحبت و بحث کردند که به زندگی نوپای دخترت کاری نداشته باش و غرور را کنار بگذار و ... اما متاسفانه مادرم به هیچ عنوان کوتاه نیامدند و مجدداً صدا را بالا بردند و برای من خط و نشان کشیدند و میگوید شوهرت چشم دیدن من را ندارد. واقعا فکر میکنم اگر خانواده همسرم هم اینگونه بهانه گیر بودند الان مادرم به سمت شهر آنها لشگرکشی میکرد. به خدا سردرگم هستم. نمیخواهم مادرم را پیش همسرم کوچک کنم و نمیخواهم که به عمق ماجرا پی ببرد.مادرم به اندازه کافی خودش با رفتارش ارزش تمام زحماتش را زیر سوال برده است.
    بله آقای جوادیان متاسفانه اگر الان بگویم برود پیش مشاور سریع واکنش نشان میدهد و میگوید من به خاطر بی احترامیهای شوهرت که یک سال هم نیست به زندگی ما وارد شده بروم پیش مشاور!!!
    با اینکه تک فرزند هستم شاید برای جلوگیری از ریختن حرمتها و پیشگیری از بروز اختلافات بیشتر مجبور به قطع رابطه باشم. فقط دلم به پدرم می سوزد. آیا این تصمیم درستی است؟
    ویرایش توسط به دنبال آرامش : شنبه 15 آبان 95 در ساعت 11:27

  13. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نه. تصمیم خوبی نیست.

    تو حرف آسونه، در عمل برای خودت هم خیلی سخت خواهد بود.
    در ضمن مرد یا زنی که با خانواده اش قطع ارتباط می کنه، با این عملش پیام بدی به همسرش می ده.
    شان و ارزش خودش و خانواده اش را پایین می آره و احساس همسرتون نسبت به شما و شانتون عوض می شه.
    خیلی جاها ممکنه به خاطر این انتخاب و رفتار با خانواده ات، در زندگی مشترک زبانت کوتاه بشه یا حست بد باشه.

    رابطه را مدیریت کن. کنترل کن. حتی کم کن اما قطع نکن.

    بعد از ازدواج کنترلش آسونتر می شه. می تونی زمانهایی را بدون حضور همسرت به دیدن والدینت بری.
    می تونی یک ساعت برید و سریع برگردید.
    شرایط بهتر می شه.
    همسرت را هم کم کم با این تفاوت خانواده ها آشنا کن و سعی کن متوجهش کنی که با مادرت بهتره بسازه و کنار بیاد و تا حدودی بپذیردش.

    شاید مادرت نگران از دست دادن تنها فرزندش هست و کمی حسودی و نگرانی هم به موضوع اضافه شده که با همسرت بد برخورد می کنه.
    به تدریج که خیالش راحت بشه که شما را از دست نداده رفتارش با همسرت هم بهتر می شه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    danger (دوشنبه 17 آبان 95), نیلوفر:-) (دوشنبه 17 آبان 95), خانم مهندس (دوشنبه 17 آبان 95)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 10:40]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    119
    سطح
    2
    Points: 119, Level: 2
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    شیدا جان درسته حق با شماست. ولی من طی این چند روز کلی با همسرم صحبت کردم و توضیح دادم که مادرم بزرگتره و احترامش واجبه و ... تا راضی شد به منزل ما بیان که ای کاش نمی آمد چون مادرم بسیار بی محلی کرد مثلاً غذا درست میکنه و خودش بدون حضور ما شروع به خوردن میکنه و اعلام میکنه غذا حاضره هر کس میخواد بخوره!!! یا مثلا وقتی همسرم رسید بعد از چند دقیقه برای سلام و احوالپرسی آمد. یا یک کلام با همسر من صحبت نکرد. پدرم هم دوباره با مادرم صحبت کردن اما فقط جبهه میگیره و همسر من رو دشمن خودش میدونه. به نظر شما این رفتارها بچگانه و لجبازی نیست؟؟ واقعا موندم که الان چه اقدامی باید کنم. دوستان شاید موضوع تکراری باشه اما عاجزانه میخوام راهنمایی کنید. هرچقدر میانه داری میکنم و سعی میکنم از دل مادرم در بیارم بدتر میکنه و خودش رو محق تر میدونه. همسرم هم به من گفت نه تنها دیگه نمیام بلکه در آینده اگر صلاح بدونم اجازه رفت و آمد به من را هم نمیدهد.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.