سردرگمی

[somi]

با سلام خدمت تمامی دوستان همدردی
من سمی هستم قبلا هم تایپیک داشتم وتوضیح دادم که( شوهرم مردی شوخ است وبا خانمها خیلی راحت برخورد میکنه) البته باید بگم که هیچی تو دلش نداره وخیلی قلب پاک وساده ای داره) اما من رنج میبرم از اینکه خیلی راحت برخورد میکنه
ما الن حدود 6 ماه که عقدکردیم روزهای من خدا راشکر خوبه فقط غیرازروزهایی که شوهرم با خانمهای دیگه شوخی نکنه
کارش طوری هست که بیشتر مواقع با خانمها سروکار داره
قبلا خیلی عصبانی میشدم از اینکه با شاگردانش خیلی راحت برخورد میکنه وهمیشه کارم بود گریه کردن ونا امید شدن از زندگی
خیلی سست شده بود ایمانم ، وبه خودم اعتماد به نفس نداشتم
اما دوستان همدردی کمک کردن وازم هواستن که خودم باید بجنگم وگیرندم به شوهرم
وتا حدودی هم موفق شدم خیلی سعی کردم که زود ناراحت نشم اما میبنم واقعا که خیلی از خانمها بی جنبه هستن وسوء استفاده میکنن
تقریبا چند ماهی پیش یک اس مس برای گوشی ضوهرم زدن که ( من به شما علاقه مندم وخلاصه حرفهای دیگه) که اصلا هنگامی که چشمم خورد به این اس مس تمام دنیا رو سرم خراب شد اما خودمو کنترل کردم وخواستم که مبارزه کنم
زنگ زدم به همون شماره اما صحبت نکرد اس مس زدم براش که میدونم چه کسی هستی پس تلاش بیهوده نکن چون شوهر من از اون دسته مردهایی نیست که شما فکر میکنین اینو که زدم پشت سرم اس مس زد به گوشی شوهرم وگفت که فکر نمیکردم که نسنجیده عمل کنین
شوهرم براش زد که منم خیلی براتون متاسفم ، خوشحالم کرد با این کارش وجودشو احساس کردم
تقریبا می دونستم چه کسی هست ، اما مگه از رو میرفت ، تا جایی که کارم با شوهرم به دعوا کشید خیلی شدید تا جایی که دیگه تا چند روز تحویلم نمیگرفت ، داشتم کلافه میشدم میدونستم مقصر خودم هستم که ناراحتش کرده بودم ، بهش قول دادم دیگه از این به بعد سری ناراحت نشم ورفتار هر کسی رو به منظور نگیرم( که این واسه خانمها خیلی مشکله که در کنار شوهرشون باشن وببینن که خانمها راحت با شوهرش شوخی میکنن)
من مطمئنم به شوهرم از هر نظر ، اما چه کنم که یک زنم وحسادت دارم ودوست ندارم که کسی باهاش راخت باشه
خلاصه اینا بماند که شوهرم توی کارشناسی درشهر دیگه ای قبول شد خیلی تشویقش کردم به این کار، تا درسشو ادامه بده
الان حدودا 1 ماه هست که یکشنبه میره کلاش توی شهر دیگه و5 شنبه برمیگرده
این دفعه به سرم زد که باهاش برم ، چون یک دوست صمیمی هم توی اون شهر داشتم از لحاظ خواب مشکلی نداشتم برای مکان
بنابراین دل به دریا زدم ورفتم ماشین داشتیم شوهرم ساعت 6 کلاس داشت منوبرد گذاشت توی هوابگاه دوست وخودش رفت وگفت ساعت 8 میاد دنبالم ، منم با دستم رفتم توی شهر دور زدیم وبرگشتیم هوابگاه ساعت 8 که اومد دنبالم رفتم سوار ماشین که شدم هنوز نشستم گفت الان 2 تا از همکلاسی هام رسوند ، ازش پرسیدم کی؟ خانم یا آقا ؟ گفت 2 تا خانم
انقدر ناراحت شدم از این کارش که اصلا دوست نداشتم حتی برای لحظه ای اون جا بمونم ، اون خانمها هم از همون خوابگاه دوستم بودن ندیده بودمشون ، از این کارش خیلی جا خوردم همون لحظه انقدر ناراحت شدم که بهش گفتم این کارت خیلی بد بوده اما اون به من گفت من هیچ منظوری نداشتم وندارم فقط به عنوان همکلاسی اونم چون هوا سرد بوده وهمین خوابگاه بوده رسوندم اون شب من حالم گرفته شد دوست داشتم گریه کنم اما نمیتونستم ، شوهرم انقدر ناراحت شد از دستم که همون جا گفت توبه من قول دادی که اخلاقت عوش بشه وسریع چیزی را به منظور نگیری
اما مگه میشد، این فکرهای لعنتی تنهام نمیذاشتن ، از اینکه کسی اونو ازم دورش کنه هول وهراس داشتم به سختی خندیدم وعذرخواهی کردم ازش اما وقتی منو گذاشت خوابگاه ورفت انقدر حالم گرفته بود که تا صبح نخوابیدم وپشت به بچه ها تا صبح گریه کردم ، نمیدونم از دست خودم بود یا اون، چرا ؟ چرا باید انقدر بد فکر میکردم؟
نمیدونم شاید خودمو ضعیف دیدم
شما به من بگین ؟ کمکم کنین که من اشتباه میکنم؟
خواستم دردمو به دوستم بگم اما گویی به هیچ کس اعتماد ندارم وفقط به سایت همدردی رو آوردم
شوهرم منو خیلی دوست داره میدونم ، اما از دخترها میترسم ، انفدر که این طرف واون طرف شنیدم که دختر به مرد زن دارعلاقه مند شده منم میترسم.
شوهرم قیافه جذابی داره وچون خیلی هم شوخی میکنه ترس دارم که کسی به منظور بگیره
چون برام ثابت شده
همیشه از خدا میخوام که کمکم کنه
حالا هم از شما دوستان عزیزهمدردی همفکری میخوام
در ضمن باید بگم که اخلاق شوهرم خیلی خوبه از نظرهای دیگه فقط تنها اخلاق منفی اش همین شوخ بودنش هست

[somi]

سلام
چرا هیچ کس راهنماییم نمی کند؟

[پسر بهاری]

چون خیلی طولانی نوشتید ، کسی حوصله خوندن نداره .
.................................................. .................................
به شوهرت واقعیت رو بگو ، بگو از دیدن و پریدن با دختر های دیگه حالت به اون شدت بد میشه ، واقعیت رو بگو . بهش بگو اگه منو دوست داری ، دیگه از این کارها نکن ، اگر هم من برات مهم نیستم ، بدون هر وقت با یک زن دیگه ائی می پری ف بدون که تا چند روز با این کارت حالم رو بد می کنی .
شوهرت یا می پذیره ، یا نشون میده که مرد ، هستی که به قیود یا احساسات شما بی توجهه.

[bloom]

سلام
عزیزم خیلی از آقایون این طوری هستن اگه شوهرتون امتحانشو پس داده پس دلیلی برای نگرانی نیست سعی کن کنترل داشته باشی ولی حساس نشی
یادت باشه همه ی این خانوما قبل از این که شما باشی با شوهرت ارتباط داشتن ولی اون شما رو برای ازدواج انتخاب کرد اگه می خواست به سمت اونا می رفت ولی نرفت

[گلپر]

سمی جان سلام
به نظرم تو با این رفتارت زودتر از اینکه بقیه به خیال خودت شورهت رو ازت بگیرن تو با دست خود اون رو از خودت دور می کنی
مردی که یانقدر بهت اطمینان داره که خودش بهت داره همه چی رو می گه پس دلیلی برای نگرانی نداری!وقتی این عکس العمل هات رو می بینه دیگه پشیمون می شه از اینکه بخواد بهت چیزی رو بگه و اونوقته که جای نگرانی داره.
دوست عزیز
به اعصابت مسلط باش.به شوهرت با تمام وجودت محبت کن و وقتی بهت حقیقت رو می گه بپذیر!
اگه شرایط شغلی همسرت طوریه که نمی تونه از معاشرت با خانمها دور باشه پس این بهونه گیری های تو فقط اوضاع رو وخیم تر می کنه.باهاش همراه باش تا اینکه در مقابلش باشی.
از حساسیت هات کم کن.وقتی بهت می گه من همکلاسی هام رو رسوندم باید می گفتی آفرین کار خوبی کردی.توی این سرما کار درستی کردی حتی نیازی نبود بپرسی خانم بودن یا آقا که بیشتر شوهرت به موضوع حساس بشه.در ضمن همه آدم ها از اون چیزی که منع می شن بیشتر می خوان به سمتش برن.پس بدون حساسیت تو باعث می شه در یه مرحله ای حتی اگه شوهرت بهترین مرد دنیا هم باشه بر خلاف میل تو عمل کنه!
عزیزم به عنوان یه دوست ازت می خوام کاری نکن که شوهرت ازت دور بشه.به مرور خودش وقتی آرامش تو رو ببینه و محبتت رو بدون هیچ محدودیتی درک کنه به بقیه توجهی نشون نمی ده.این رو مطمئن باش.حتی اگه حوری های بهشتی و خوش زبون ترین زن های دنیا رو ببینه باز تو براش بهترین و زیباترین و بی نظیرترین زن دنیایی.اگه نبودی که از اول انتخابت نمی کرد خانمی.
از خدا برات آرامش می خوام تو هم برای من دعا کن.
موفق و خوشبخت باشی

[نازنین غ]

عزیزم به قول یکی از دوستامون بزن بر طبل بی عاری ...
مطمئن باش اون هیچ جایی بهتر از پیش شما رو نداره. این شوخی ها و جدی نگیر و الکی حساس نشو عزیزم.

[somi]

ممنون دوستان عزیزم از اینکه کمکم کردین
گلپر عزیز من برای شما هم دعا میکنم که مشکلتون به امید خدا حل بشه خیلی امیدواری بهم دادی خواهر خوبم
امیدوارم که موفق بشی
من هم تلاشم را میکنم تا به قول شما دوستان عزیز بتونم وضع زندگیمو درست کنم

[elina]

سعی کن خوددار باشی عزیزم
من هم میگم تاییدش کنی بهتره اگه غر بزنی دیگه هیچی واست تعریف نمیکنه

[bivafa]

منم مثل توام خيلي حساسم ولي مي دونم كه اين حساسيتا كارو بدتر مي كنه ما بايد سعي كنيم كه خوددار باشيم و به همسرانمون اعتماد كنيم به نظر من اگه شوهرت از اين كارا نيت بدي داشت هرگز به تو نمي گفت كه همكلاسياشو رسونده پس توام يه كاري كن كه از گفتن واقعيت پشيمون نشه

[ماندگار]

سومي عزيز
تو حق داري كه حساس باشي اما عزيزم فكر نمي كني داري افراط ميكني ، يك كم يواش تر قدم بردار
شوهرتم حق داره و من با صحبت گلپر جون كاملا موافقم كه گفته نذار با حساسيت هات همسرت رو اين مسئله حساس شه ، پس يك كم خودت و از بند اين تفكرات بيهوده خلاص كن و به خودت و اين روح خسته ات آرمش بده .
موفق باشي