به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array

    منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم

    سلام به همه دوستای عزیز

    منو کم و بیش میشناسید،اینقد ذهنم آشفتس حتی نمیتونم مشکلاتمو کامل بیان کنم پیشاپیش اگه حرفام پراکندس عذر میخوام.
    درمورد منفی بافی های مادرم و تحقیرای بیش از حدش تو تاپیک بی انگیزگی شدید برای ادامه زندگی تا حدودی گفته بودم اما الان تواناییم برای مقابله به صفر رسیده هیچ راهی دیگه نتیجه نمیده.
    مادر من یه فرد به شدت منفی بافه جوری که حتی گاهی حس میکنه خونوادش سرش کلاه میذارن من واقعا دارم از پا میفتم فکرای منفیش دقیقا تو ذهن منم میاد و نمیخوام اینجوری باشم.مدام تپش قلب بالا دارم،هرشب یه کابوس تکراری میبینم که دارم تو تاریکی از یه موجود یا یه انسان فرار میکنم.
    مادرم طوری شده که هرروز دعوا میکنه همش درحال ذهن خوانی دیگرانه اینقد درمورد بقیه فکر منفی میکنه که من گاهی به خودمم شک میکنم.
    نمیتونم با هیچکس ارتباط بگیرم حتی گاهی نسبت به صمیمی ترین دوستم که 6 ساله باهاشم سوظن پیدا میکنم اینقد که مادرم سوظنای وحشتناک داره بخاطر همین سو ظنا و اینکه دیگران چه فکری درباره ما میکنن همیشه درحال تحقیرمونه،هرروز داد میزنه حرف زشت میزنه.
    من حتی الان نمیتونم فکرای منفیمو تشخیص بدم خواهش میکنم بهم کمک کنید من 15روز دیگه امتحان ارشد دارم و اصلا نمیتونم بخونم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 19:22]
    تاریخ عضویت
    1395-1-18
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    419
    سطح
    8
    Points: 419, Level: 8
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بانو توصیم میکنم که مستند راز (سکرت)رو تهیه کنید و همراه با مادرتون ببینید البته مستقیم بهش نگید بیا این مستند رو نگاه کن سعی کنید به صورت اتفاقی باشه خیلی تاثیر گذاره واقعا رو من تاثیرات خیلی خوبی گذاشت واگه تا قبلا ده درصد افکارمنفی میامد توذهنم بادیدن مستندآن ده درصد هم ازبین رفته
    وای ی خدا هی یادم نبود این ماه امتحان ارشد دارم

  3. کاربر روبرو از پست مفید sajadmn2010 تشکرکرده است .

    tanhaeii (پنجشنبه 02 اردیبهشت 95)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام جناب سجاد ممنونم از راهنماییتون!امیدوارم امتحان ارشدم با موفقیت پشت سربذارین.
    متاسفانه کار مادر من از دیدن مستند گذشته خودمم با وجود اینکه هم کتاب سکرت رو خوندم و هم مستندو دیدم اما واقعا درمقابل مادرم کم آوردم و 99 درصد فکرام منفی شده بخاطر رفتار مادرم دو سال مشاوره رفتم چون همون مدت بخاطر دانشگاه از مادرم دور بودم خیلی حالم بهتر بود و اعتماد به نفسم خوب بود.
    متاسفانه بعد از دانشگاه چون سه ساله خونه هستم و مدام با مادرمم تاثیراتش واقعا وحشتناکه واسم، بخاطر تحقیرای هرلحظش اعتماد به نفسم به صفر رسیده درحدی که مثلا اگه کسی تاریخ رو ازم بپرسه و مطمئنم باشم امروز چندمه به خودم شک میکنم و ترجیح میدم جواب ندم. منی که همه بهم میگفتن انرژی مثبتم زیاده الان طوری شدم که مدام درحال فکر منفی و سوظن به دیگرانم و منتظر اتفاقات بدم.
    مادرم به هیچ وجه مشاورو قبول نداره خودمم شرایط رفتن ندارم اما واقعا به مشاوره نیاز دارم از مدیر همدردی و بقیه دوستانم خواهش میکنم راهنماییم کنن چون از دیدن کابوسای تکراری هرشب و افکارمنفی خسته شدم جسمم واقعا دچار مشکل شده.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 00:57]
    تاریخ عضویت
    1395-1-27
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    154
    سطح
    3
    Points: 154, Level: 3
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    28

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفم از این بابت.
    ظاهرا ایشون علایم وسواس فکری و پارانویا دارند.
    به روشی که خودتان میدانید ایشون رو به روانپزشک ببرید درغیر اینصورت بدتر خواهند شد.

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Dr.Goebbels نمایش پست ها
    متاسفم از این بابت.
    ظاهرا ایشون علایم وسواس فکری و پارانویا دارند.
    به روشی که خودتان میدانید ایشون رو به روانپزشک ببرید درغیر اینصورت بدتر خواهند شد.
    سلام دوست عزیز وممنون از پاسختون
    بله مادر من مریضه و سالهاست این منفی بافی و وسواس فکری رو داره هر راهی رو بگید امتحان کردیم اما قبول نمیکنه رفتارش غلطه برعکس میگه من حواسم جمعه و به بقیه راحت اعتماد نمیکنم، زمونه بد شده و... کاملا خودشو قبول داره و میگه شماها بیخیالین. و همونطور که شما فرمودین بدتر شده و بازهم بدتر میشه.
    متاسفانه خودمنم دارم دچار مشکل حاد میشم و تاپیکمم به همین دلیله، مطمئن شدم مادرم چون قبول نداره که مشکل داره به هیچ وجه تغییر نمیکنه یعنی حاضر به تغییر نیس اما من واقعا نمیخوام مثل مادرم بشم.
    من الان توی مرحله آشنایی واسه ازدواجم، بعد جلسه آشنایی مادرم اینقد ایرادای وحشتناک گرفت و منفی بافی کرد حتی شک سوظن داره که خواستگار بنده محل کارش و تحصیلاتشو دروغ میگه و ازین موارد خودم دارم دچار توهم و وسواس میشم میترسم انتخاب اشتباه انجام بدم و یا بخاطر توهمات الکی موقعیتامو رد کنم.

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 00:57]
    تاریخ عضویت
    1395-1-27
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    154
    سطح
    3
    Points: 154, Level: 3
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    28

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش میکنم.
    شما هرطور شده باید ایشونو ببرید پیش یک روانپزشک. حالا اگر داییتون یا پدرتون و یا خاله تون بتونند که عالیه. ایشون پس از یکماه مصرف دارو حال بهتری پبدا میکنند.
    مشکل دقیق اینه که مادرتون خلاف واقع فکر و صحبت میکنند. پس زیاد به نصیحت های ایشون توجه نکنید و سعی کنید ایشونو پیش یک روانپزشک ببرید

  8. کاربر روبرو از پست مفید Dr.Goebbels تشکرکرده است .

    tanhaeii (جمعه 03 اردیبهشت 95)

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 42 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من منفی بافی مادرتون به اوج نرسیده بلکه این شما هستید که دارید تغییر میکنید.دارید دچار مشکل میشید.

    اگه مادرتون به پزشک مراجعه نمیکنه و شما هم تلاشتون رو کردید ، اوکی دیگه لازم نیست کاری کنید. به فکر خودتون باشید. زیاد خودتون رو درگیر ایشون و افکارشون نکنید.

    به نظر من شما توانایی تحمل استرس بیشتر رو ندارید بنابراین یاد بگیرید استرس هاتون رو تحت کنترل بگیرید.

    ترس و اضطراب و استرس در شما موجب بیماری های روحی میشه حتی بیشتر از رفتارهای مادرتون چون زمینه و استعداد بالایی در این زمینه دارید. بعضی وقتا استرس باعث میشه بیماری

    روحی به مشکلات مغزی و غیر قابل درمان ختم بشه.

    به نظرم یک برگه بردارید و تک به تک عوامل استرس زای زندگیتون رو بنویسید.البته من کارهای شخصی خودتون رو میگیم نه مادرتون رو.سپس با برنامه ریزی مناسب حذفشون کنید. مثلا اگه

    درس خوندن براتون استرس میاره یا کلا نخونید و خودتون رو راحت کنید یا به اندازه ی کافی بخونید جوری که استرس رو در شما حذف کنه و شب خواب راحت داشته باشید.سلامت جسمی

    مهم تر از درسه.تصور کنید شما هم همین بلایی که مادرتون سر شما میاره رو سر فرزند و همسرتون بیارید اما افتخارتون این باشه که مدرک دکتری دارید.بیمار بودن افتخار نیست سعی کنید تا

    جایی که ممکنه خودتون رو سالم نگه دارید.

    اگه به یک روانشناس خوب مراجعه کنید من فکر میکنم خیلی بهتر کمکتون میکنه.

    موفق باشید.

  10. 2 کاربر از پست مفید خانم دکتر تشکرکرده اند .

    tanhaeii (جمعه 03 اردیبهشت 95), بابک 1369 (دوشنبه 31 خرداد 95)

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام خدمت خانم دکتر و Dr.Goebbels عزیز ممنونم از راهنماییتون.

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم دکتر نمایش پست ها
    به نظر من منفی بافی مادرتون به اوج نرسیده بلکه این شما هستید که دارید تغییر میکنید.دارید دچار مشکل میشید.
    بله همینطوره و علت ایجاد این تاپیکمم همینه واقعا دچار افسردگی و پوچی شدید شدم.
    اگه مادرتون به پزشک مراجعه نمیکنه و شما هم تلاشتون رو کردید ، اوکی دیگه لازم نیست کاری کنید. به فکر خودتون باشید. زیاد خودتون رو درگیر ایشون و افکارشون نکنید.

    به نظر من شما توانایی تحمل استرس بیشتر رو ندارید بنابراین یاد بگیرید استرس هاتون رو تحت کنترل بگیرید.
    وای دقیقا درست میگید ممنون که درک کردین مشکل من اینه واقعا نمیتونم دیگه استرسامو تحت کنترل بگیرم روح و جسمم خیلی آشفتس

    ترس و اضطراب و استرس در شما موجب بیماری های روحی میشه حتی بیشتر از رفتارهای مادرتون چون زمینه و استعداد بالایی در این زمینه دارید. بعضی وقتا استرس باعث میشه بیماری

    روحی به مشکلات مغزی و غیر قابل درمان ختم بشه.

    به نظرم یک برگه بردارید و تک به تک عوامل استرس زای زندگیتون رو بنویسید.البته من کارهای شخصی خودتون رو میگیم نه مادرتون رو.سپس با برنامه ریزی مناسب حذفشون کنید. مثلا اگه

    درس خوندن براتون استرس میاره یا کلا نخونید و خودتون رو راحت کنید یا به اندازه ی کافی بخونید جوری که استرس رو در شما حذف کنه و شب خواب راحت داشته باشید.سلامت جسمی

    مهم تر از درسه.تصور کنید شما هم همین بلایی که مادرتون سر شما میاره رو سر فرزند و همسرتون بیارید اما افتخارتون این باشه که مدرک دکتری دارید.بیمار بودن افتخار نیست سعی کنید تا

    جایی که ممکنه خودتون رو سالم نگه دارید

    متاسفانه اصلا افکارمو تحت کنترل ندارم بارها سعی کردم اینکارو بکنم و به آرامش برسم اما واقعا نتونستم.افکار منفی اینقد روم تاثیر بد گذاشته که حتی امید به آینده ندارم و باورم شده خوشبخت و موفق نمیشم درحدی که حتی امروز سه ساعت از ناامیدی و ناراحتی گریه کردم
    اگه به یک روانشناس خوب مراجعه کنید من فکر میکنم خیلی بهتر کمکتون میکنه.
    بله درسته خودمم تلاش کردم به مشاور مراجعه کنم اما نشد ولی اینقد وضع روحیم بده که تنها راهو مراجعه به اینجا دیدم

    موفق باشید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    خانم دکتر (جمعه 03 اردیبهشت 95)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 42 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینید عزیز اینکه شما افکارتون رو تحت کنترل ندارید و افکار ناخواسته شما رو آزار میده فکر میکنم با چند قرص در روز حل میشه و میتونید پیش هر روانپزشکی داروی مناسب خودتون رو بگیرید.فکر میکنم بسیار براتون مناسب خواهد بود پس میتونید هر چه سریع تر مراجعه کنید و دارو درمانی تون رو شروع کنید تا خدایی نکرده وضعیتتون به جاهای باریک کشیده نشه. ببینید کسی کهسابقه ی بیماری تو خانواده داره مثل افراد معمولی نیست و ممکنه دچار بیماری های دیگه ای بشه که پیچیده تره پس برای کمک به خودتون حتما پیگیر درمان باشید فکر میکنم هزینه ی زیادی نداره عوضش تاثیرات شگرف دارو رو خواهید دید.اما اگه قصد شما حل مشکلاتتون از طریق یادگیری مهارت هست خب با دارو درمانی نه تنها تناقضی نداره بلکه بسیار عالیه. من فکر میکنم دارو برای شما خیلی موثره و به عنوان قدم اول و حیاتی محسوب میشه. اگه خودتون در آمدی ندارید نیاز نیست به مطب مراجعه کنید، به درمانگاه ها برید . همین طور میتونید داروی ایرانی مصرف کنید تا ارزون تر باشه.مهمترین مهارتی که نیاز دارید این هست که یک گوش رو در کنید و دیگری رو دروازه چون به هر حال نمیتونید از مادرتون دور بشید دختر هستید و مجبورید. وگرنه توصیه میکردم خونه رو ترک کنید.سعی کنید برید کتابخونه یا مسجد یا هر جای امن دیگه تا روزتون رو طی کنید. در مورد استرس و مدیریتش هر روز مطالعه کنید و ساعتی رو در روز براش وقت بذارید چون من نمیخوام حتی ذره ای بیشتر استرس براتون ایجاد کنه به هیچ عنوان خودتون رو مقید نکنید که مثلا من از فردا صبح ساعت 6 بیدار میشم و منظم میشم و فلان که بعدش نتونید انجام بدید و خودتون رو سرزنش کنید. به هر حال تعطیلات و رهایی از تمامی مسئولیت ها رو براتون مفید میدونم. اما اگه مثلا شاغلید حتما سعی کنید کارتون رو به صورت یک تفریح دربیارید به طوری که کلا بهتون خوش بگذره.یا اگه درس میخونید باید بهتون خوش بگذره نه اینکه اذییتون کنه.یکی از مهمترین مهارت های مبارزه با استرس نظم در کارهاست. نمیدونم چقدر منظمید اما نظم فوق العاده است.از این به بعد آه و ناله و بدبختی نعطیل. مخصوصا گریه. باور کنید ظرفیتتون به انتها رسیده و نیاز به استراحت از تمام ناراحتی ها دارید. امروز استعفای خود رو از ناراحتی بنویسید.به اندازه ی کافی غصه خوردید و شما در غصه خوردن اول شدید حالا بیایید کمی هم مثل آدم های معمولی بشید. بیایید در غصه خوردن آخر بشید.راستی شما میتونید فرق بین خواب و بیداری رو تشخیص بدید یا مثلا شده چیزی رو در خواب ببینید و بعد فکر کنید واقعا اتفاق افتاده؟ به هر حال خواب مهم ترین بخش زندگی هر آدمیه. خواب نقش اساسی تو ترمیم مغز و بدن داره. خواب خوب باعث میشه مغزتون کامل استراحت کنه پس خیلی جدی روی ایجاد خواب آرام و مفید تلاش کنید. هر چقدر در طول روز کمتر تنش داشته باشید خوابتون هم راحت تر خواهد بود. وقتی خواب بد میبینید یعنی مغزتون استراحت نمیکنه و آسیب میبینه.برای تنظیم خوابتون هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدید به غیر از مصرف داروی خود سر. موفق باشید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید خانم دکتر تشکرکرده است .

    tanhaeii (شنبه 04 اردیبهشت 95)

  15. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام خانم دکتر عزیز خیلی ممنونم که تاپیکمو پیگیری میکنید واقعا با حرفاتون آروم میشم چون تک تک جملاتتون نشون میده درکم میکنید

    متاسفانه امکان مراجعه به روانپزشک و مشاور برای من وجود نداره هم از نظر مالی نمیتونم مراجعه کنم و هم اینکه این اجازه رو از طرف خونواده ندارم چون مراجعه به روانپزشک و مصرف دارو از نظر مادرم عیب بزرگی واسه دختره و چون نمیتونم تنها هم از خونه بیرون برم راهی واسم نمیمونه.

    من هیچ در آمدی ندارم یعنی از خونه حق ندارم بیرون برم و یکی از دلایل افسردگیمم ارتباط نداشتنه و اینکه 24 ساعت با مادرمم و تحقیرا و سرکوفتا و فکرای منفیش.

    راستش اصلا نمیتونم استرس نداشته باشم من 10 روز دیگه کنکور ارشد دارم واسش تلاش کردم اما اینقد دیگه کم آوردم نمیتونم بخونم و دوره کنم اینقد بهم میگه درس الکیه ازدواج نمیکنی وقتتو هدر میدی و... دچار تردید شدم که اشتباه میکنم.

    من راستش اصلا زندگیم نظم نداره قبلا داشت اما حالا همه چیو قاطی کردم منظورم از نظم شلختگی نیس امور مادی و روزمرم منظمه اما درسا و فکرام اصلا.

    فرق بین خواب و بیداری رو تشخیص میدم اما شبا جوری میشم انگار ذهنم نمیخوابه چون با آرامش نمیخوابم و خوابایی که میبینم بیشتر کابوسه که همش تو تاریکی درحال فرارم یا تیکه تیکه خواب میبینم نمیدونم چطوری بگم انگار با ذهن بیدار خواب میبینم و اگه در طول روز چیزی اذیتم کنه یا ذهنم مشغول چیزی باشه تاصبح به هزار مدل اون موضوع رو توخواب میبینم. متاسفانه از بس خوابم آروم نیس صبحا خیلی خسته ترم و گاهی سردرد دارم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    خانم دکتر (شنبه 04 اردیبهشت 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من شخصیت بسیار ضعیف و بدی دارم
    توسط carameli در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 شهریور 95, 14:30
  2. پاسخ ها: 83
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 مهر 93, 15:13
  3. به معنای واقعیه کلمه به ته ته خط رسیدم (نمیدونم چرا... )
    توسط Rezaydc در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 بهمن 91, 16:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.