سلام. نمیدونم چی باید بگم. از کجا باید بگم. فقط میدونم از یه ادم پر انرزی و خوشحال تبدیل شدم به ادم مرده. دیگه هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه. سه هفته دیگه عقدمه. ولی اصلا خوشحال نیستم. یه زمانی خیلی دوسش داشتم. ولی اینقد باهام بد رفتاری کرد. اینقد سرم داد زد اینقد بهم توهین کرد که از اون همه عشقو دوس داشتن دیگه هیچی نمونده.
هر بار اومد عذرخواهی کرد. منم قبول کردم. ولی همش رو دلم مونده. از دلم بیرون نمیره.دلم پره ازش. خیلی پر. نمیدونم با این دل پر چرا دارم باهاهش ازدواج میکنم
دلم بیشتر از خدا پره. من همیشه سعی کردم احترام همه رو نگه دارم. همیشه سعی کردم دل کسی رو نشکونم. کسی رو نرنجوندم از خودم. چرا الان باید خودم اینقد دلم بشکنه؟ چزا باید احترامم حفظ نشه. این کجاش عدالت خداست؟ از همون اولش از خدا خواستم اگه این وصلت صلاح نیست نزاره بشه. یا مهرشو از دل من بکنه که بگم نمیخوام. یا اصلا اون نخواد..
حس میکنم از شخصیتم هیچی نمونده. اصلا خودمو دیگه نمیشناسم. نمیدونم چی خوشحالم میکنه. فقط دوس دارم تنها باشم. هیچ کسی هم نپرسه چرا. چی شد. ابرو چی میشه. خانواده, حرف مردم..
علاقه مندی ها (Bookmarks)