به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 87 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,417
    سطح
    42
    Points: 4,417, Level: 42
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    +در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    سلام دوستان
    ميخوام داستانم رو بگم و شما نظر بدين
    من با يك آقا پسري دوست شدم . اولش قصد ازدواج نداشتم ولي بعد از يه مدتي وقتي ديدم دارم وابسته ميشم و چاره ي وابستگي چيزي جر ازدواج نيست .سعي كردم كه ايشون رو راضي به ازدواج كنم ( به صورت غير مستقيم ) ولي ايشون نفهميد و ...
    120 بار خواستم ازش جدا شم ولي هر بار اون ازم خواست كه اين كار رو نكنم و بلاخره تصميم گرفت كه باهام ازدواج كنه !!!!1 ( تصميمش اجباري بود و به خواسته ي من انجام شد . يعني به صورت غير مستقيم مجبورش كردم .) حالا از رابطه مون براتون ميگم :
    يادمه اون خيلي احساساتي بود و من رو دوست داشت ولي من دوستش داشتم به خاطر خودم ( تازه اين رو فهميدم ) .
    يه شبهايي بود كه دلتنگ من ميشد و بهم زنگ ميزد تا آرومش كنم ( آخه شهرستان درس ميخونه ) ولي من ميگفم خوابم مياد ....من كاري از دستم بر نمياد كه برات انجام بدم و اون رو توي همون حال و روز تنها ميگذاشتم و ميخوابيدم
    يه بار يادم مياد كه توي خوابگاهشون زير كولر خوابيده بود و نفس تنگي گرفته بود و دوستاش برده بودنش دكتر و دكتر بهش گفته بود از قلبته و اكسيژن بهش وصل كرده بودن . صبح اون روز بهم زنگ زد و قضيه رو گفت و من ناراحت شدم ولي ميدونين بهش چي گفتم : به جاي اينكه واسه اين خاطر كه بيمار شده ناراحت بشم و دلداريش بدم ، بهش گفتم من نميخوام با يه آدم مريض ازدواج كنم !!!! ( البته دلم واسش ميسوخت كه بيمار شده ولي بيشتر دلم واسه خودم ميسوخت كه بخوام باهاش ازدواج كنم و توي جووني بيوه بشم !!!!! ) خودمم وقتي خودمو جاي اون ميگذارم جيگرم براش كباب ميشه . وقتي فكر ميكنم اگه من جاي اون بودم و يكي اين حرف رو بهم ميزد چيكار ميكردم ؟؟؟واقعا از خودم شرمنده ميشم
    يه بار ديگه بهش گفتم كه اصلا از قيافه ات خوشم نمياد و خيلي زشتي و اصلا جالب نيستي ،اونم به شدت ناراحت شد و گفت نفر قبلي هم همينو بهم گفت و به همين خاطر ازم جدا شد ( در صورتي كه الان كه دارم فكرش رو ميكنم ميبينم كه زشت نيست قيافه معمولي و بانمكي داره ولي خوب اون موقع در نظر من زشت اومد ( چون من بهترين رو ميخواستم ) ولي بازم وقتي من خودم رو جاي اون ميگذارم خيلي ناراحت ميشم ميگم كه من عجب آدم بي شعوري بودم كه همچين حرفهايي رو بهش ميزدم
    هميشه زود باهاش قهر ميكردم و اون مجبور ميشد واسه اينكه ناز من رو بكشه يك ساعت با موبايل حرف بزنه و آخر هر ماه هزينه هاي موبايلش اونقدر زياد ميومد كه مجبور بود با خانواده اش مشاجره كنه
    گاهي توي دعواها خيلي بهش توهين ميكردم ولي اون ساكت ميشد و هيچي نميگفت و فقط سكوت ميكرد و حتي اگه من قطع ميكردم اون دوباره به من زنگ ميزد و ...
    توي زمان دوستيمون دوبار ( يك بار حضوري و يك بار اينترنتي ) بهش خيانت كردم ( البته واسه كارم دليل داشتم و اين يكيش واسه زماني بود كه ازش جدا شدم و جداييم واسه اين بود كه قصد ازدواج نداشت و من هم رفتم با يكي ديگه دوست شدم ولي اون مثل اين نبود . نه نازم رو ميكشيد نه هيچي . اونقدر واسم ناز كرد و من رو از خودش روند كه من هم ولش كردم و با كلي گريه وقتي كه اين دوستم بهم زنگ زد دوباره باهاش خوب شدم . اون يكي هم كه اينترنتي بود واسه زماني بود كه قضيه من و اون لو رفته بود و يك سري حقايق آشكار شده بود و من ديگه ديدم رسيدن به اون غير ممكنه . اينترنتي با يكي ديگه دوست شدم و در حالي كه اين دوستم داشت واسم ميمرد و هميشه بهم ايميل ميفرستاد من هيچ كدوم از ايميل هاش رو جواب ندادم . تا اينكه اين دوست اينترنتي من تو زرد از آب درومد و دوباره من با ناراحتي پيش اين دوستم برگشتم ) و عيب كارم در اين بود كه هرچي خيانت كرده بودم بهش گفتم و اون هم گريه اش گرفت از اينكه توي اين مدت اون داشته ميمرده ولي من رفته بودم سراغ يكي ديگه ...
    البته اون هم خيلي به من بدي كرد و بزرگترين بديش اين بود كه يك سري حقايق مهم رو از من پنهان كرد و وقتي كه فاش شد دگرگونم كرد

    به بار به صورت جدي از هم جدا شيم و اون رفت پي كار خودش و از اينجا بود كه جاهامون عوض شد . من كه پي برده بودم اون خيلي صبور و مهربونه و دوستم داره ولي اون ديگه مثل سابق نبود





    كلي به آيديش پي ام دادم كه دوستت دارم و به پات ميمونم و تا چند سال واست صبر ميكنم و اگه قسمت هم بوديم به هم ميرسيم و .... ولي ميدونين اون بعد از يك هفته كه به پي ام هام جواب نميداد يه روز ديدم بهم جواب داده كه : من با يك دختر ديگه به اسم ( آتنا ) آشنا شدم . چشم سبز . قد بلند . خوش هيكل . ناز و خيلي خيلي مهربون و دوست داشتني و از تو هم خيلي خيلي بهتره و خيلي هم دوستم داره . ديگه حق نداري كه به هم پي ام بدي يا زنگ بزني يا اس ام اس بدي . ديگه حق نداري كه به آيديم سربزني . اگه همچين كاري بكني حسابت رو ميرسم و بد جوري حالتو ميگيرم .
    باورم نميشد . داشتم ميمردم . نميتونستم خيانت رو تحمل كنم . بعد از يكي دو هفته گريه زاري و ... ( رو به موت بودم ) ديدم كه بهم پي ام داده كه هيچ كس بهتر از تو نميشه و بيا دوباره به هم برگرديم
    من اونقدر خوشحال شدم و حال و روزم رو واسش نوشتم كه چه حالي داشتم و ... و يك قرار گذاشتيم كه همو ببينيم و اون هم اومد و گفت قضيه ي آتنا دروغ بوده و من ميخواستم حس حسادتت رو بر انگيخته كنم كه دوباره بهم برگردي ولي تو اين كار رو نكردي .
    من ساده هم باور كردم
    اون گفت با قصد 100% ازدواج برگشتم و خانواده ام رو راضي ميكنم و .... من هم ساده ي از همه جا بي خبر
    برگشتم
    و بعد از يك مدت كه باهم بوديم ( نه من درست شده بودم و نه اون يعني اخلاقهامون تقريبا همون بود ) ديدم كه دوباره كم محلي هاش شروع شده و اونقدر بهش گفتم كه پست و هوس بازي كه قطع رابطه كرديم ولي ميدونين الان كه دوباره به هم برگشتيم بهم چي گفت :
    همونجور كه قبلا هم بهتون گفتم بهم گفت آتنا بهم زنگ زده و گفته كه دارم ازدواج ميكنم و من شب رو تا صبح گريه كردم واسه اون و اون هم واسه من گريه ميكرد . به من گفت كه به آتنا زنگ بزنم و بگم كه اين دوست پسرم چقدر دوستش داره و ... داشتم آتيش ميگرفتم . ديشب قضيه ي آتنا رو ازش پرسيدم و اون گفت :
    با آتنا از طريق نت آشنا شدم . يك دختر تمام و كامل بود . خونشون شيراز بود و من يك روز رفتم اونجا ساعت 6 صبح توي ترمينال بودم و آتنا اومد دنبالم و كلي با هم بوديم . ميگفت دختر خيلي خوبي بود . با هم به حافظ رفتيم و اون جلوي قبر حافظ زانو ميزد و واسش فاتحه ميخوند . بعد آتنا همون روز راجع به من به مامانش گفت ولي مادرش گفت كه ما به تهراني دختر نميديم و هرچه زودتر رابطه تون رو تموم كنين و آتنا هم به دوست پسر من گفته بود كه ديگه نميخوام رابطه اي داشته باشيم ولي اگه يه زماني قصد ازدواج داشتي من هستم و اين دوست منم صبح تا شب گريه كرده كه نميخوام ازدستت بدم و ... بعدش چون ديگه پول نداشته كه توي هتل بمونه برگشته تهران و رابطه اش هم با آتنا خانم محدود شده بود به تلفن اونم هفته اي 1 بار
    بعدش دوباره به من برميگرده و ميگه كسي به اسم آتنا تو زندگيش نبوده و من ساده هم باور ميكنم ، زماني كه داشت از آتنا ميگفت (يعني ديشب ) حالم بد بود و با اينكه خودم از خواستم كه راجع به اون بگه گاهي بهش ميگفتم كه بس كن و نگو . اونم بهم گفت : ببين اگه ميخواي دوباره واسم گريه كني و مثل آدم هاي
    توي اين جدايي هم كه چند روز اخير داشتيم با يك دختر از طريق نت آشنا شده كه مال هلند بوده يه بار كه توي جداييمون بهش زنگ زدم بهم گفت كه يكي از دوستان قديمش رو دوباره پيدا كرده و توي هلند ه و شايد يك هفته بخواد بره هلند پيش اون ( من ساده هم فكر ميكردم اين دوستش پسره ) بعد از اينكه دوباره با هم رابطه مون رو شروع كريدم ديدم زنگ زده به من و باگريه ميگه كه اين دوستم كه توي هلنده سرطان خون گرفته و مادر و پدر نداره و خيلي تنهاست و اگه جونمم بخواد من واسش ميدم و خيلي دلم واسش ميسوزه و ازم پرسيد كه راه درمان سرطان خون چيه ؟ منم تحقيق كردم و بهش گفتم كه چيه ...
    تا اينكه دو سه روز پيش بهم زنگ زد و گفت اين دوست هلنديش دختره ... و اصلا هر دختري رو كه ميبينه عاشقش ميشه و خودش نميدونه كه چشه . هر كسي رو كه ميبينه و تو دلش ميشينه عاشقش ميشه ... نميتونه از كنار جمعي از دختران رد بشه و به هيچ كس نگاه نكنه .... نميتونه شيطوني نكنه
    ميدونين از اون روز حالم دگرگونه . وقتي كه همچين حرفهايي بهم زد من مثل هميشه بهش نگفتم كه نميخوامت و برو گمشو و اسمم رو نيار و ... بهش گفتم كه بهتره به يك روانشناس مراجعه كني و اون درمانت كنه
    اون شب داشتم ميمردم . ولي بروز ندادم
    اين دوستم گفت كه اون شب سر سفره ي شام بوده ( توي خوابگاه ) و ماجراي عكس العمل من رو يه يكي از دوستان پسرش كه خيلي هم با هم صميمي ان گفته ( اين دوستش عاشق پاك پاك يك دختره و بهش هيچ موقع خيانت نكرده و چند وقت ديگه عروسي شونه ) اين دوستش هم گفته كه من اگه جاي اين دختره بودم حتي يك لحظه هم با تو نميموندم و خيلي دوستت داره كه باهات مونده و ... و اين دوست منم همينجوري سر سفره ي شام اشك ريخته و شام خورده
    بعد از اون موقع خيلي باهام مهربون شد ولي من اصلا نميتونم جريان اين خيانت هايش رو فراموش كنم . هرشب با ناراحتي ميخوابم و وضعيت معده ام داغون شده و به روي خودم نميارم . شب و روز كارم شده گريه و شك و ترديد
    الانم كه دارم اينها رو واستون مينويسم اشك همينجوري داره از چشمام مياد .... حدود يك ربع پيش اين دوستم بهم زنگ زد و داشت باهام حرف ميزد ولي من حال و روزم خيلي بد بود
    بهش گفتم چرا بهم ميگي خانمم ؟ عصباني شد و گفت باشه اصلا ديگه بهت نميگم خانمم بهت ميگم دختر
    بهش گفتم : نگفتم نگو خانمم . گفتم چرا ميگي خانمم ؟
    اونم بهم گفت : دليلشو 1000 بار واست گفتم و الانم ديگه حوصله ندارم كه بهت بگم و تو هم همش واسم ميگي اين موضوع واسه من حل نشده است . به جهنم كه واست حل نشده است . من چيكار كنم ؟ من بهت ميگم ولي تو باورت نميشه و ديگه اينش به من ربط نداره
    و الان هم بهم زنگ زد و با بي حالي گفت : ببخشيد باهات تند حرف زدم و گفت تورو هم ميبخشم و ....


    حال و روزم بده . دوستان كمكم كنين . دوستش دارم ولي درمونده ام . ميترسم دوباره خيانت ببينم . از يك طرف هم فكر ميكنم اون از آدم هاي ضعيف بدش مياد و دوست نداره گريه ام رو ببينه
    از يك طرف هم با اين دختره هلنديه قطع رابطه نكرده و ميگه من فقط به عنوان يك دوست باهاشم و دلداريش ميدم و اون 5-6 سال ازم بزرگتره و با اون قطع ارتباط نميكنم چون مادر و پدر نداره و توي اين حال و وضع سرطان نميتونم تنهاش بگذارم ( بهم گفت واقعا باورم نميشه تو چه جوري با من اون برخورد رو كردي كه من بهت گفتم مريضم و تو بهم گفتي من با آدم مريض ازدواج نميكنم . در حالي كه من صبح تا شب به خاطر بي كسي و مظلومت اين دختر سرطاني اشك ميريزم و از خدا ميخوام كه معالجه اش كنه !!! گفت وقتي فكرش رو ميكنم كه تو به من اون جواب رو دادي اصلا حالم دگرگون ميشه ...)
    دوستان من خودمم از رفتارم پشيمونم ولي از طرفي رفتار اين دوستم هم نميتونم تحمل كنم
    بگين چيكار كنم ؟ اصلا آيا اين رابطه با حضور روانشناس درست ميشه يا نه ؟
    من هم نميدونم اين چه اخلاقيه كه من دارم ؟ از ارتباط اون با خانواده اش خوشم نمياد و احساس ميكنم خانواده اش ميخوان اون رو از من بگيرن و وقتي پيش خانواده اش هستش من رو از ياد ميبره
    وقتي قربون صدقه ي بچه ي خواهرش ميره من ديوونه ميشم و حسوديم ميشه و ميگم تو فقط بايد قربون صدقه ي من بري و واقعا وقتي قربون صدقه ي عسل ( طوطي اي كه يه زماني داشت و از دستش فرار كرد ) ميره و ميگه دلم براش تنگ شده من حالم بد ميشه .... دوست دارم كه فقط دلش براي من تنگ بشه
    بگين من چمه ؟ هم من مورد دارم و هم اون
    ببخشيد كه با اين حرفهاي طولاني سرتون رو درد آوردم
    اميدوارم كه بتونين كمكم كنين
    خيلي در حقش بد كردم ولي آيا اون اين حق رو داشت كه اين كارو بكنه ؟

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 87 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,417
    سطح
    42
    Points: 4,417, Level: 42
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    راستي چند نكته رو يادم رفت كه بگم و اون اينه كه :
    الان ميگه من تورو واسه ازدواج ميخوام ولي اگه خانواده ام راضي نشن به هيچ وجه من نميتونم باهات ازدواج كنم چون از نظر مالي بهشون وابسته ام و خودم سرمايه ندارم و انها بايد كمكم كنن و اگه كمكم نكنن من نميتونم باهات ازدواج كنم
    از يك طرف خيلي سنگين شده باهام ... البته هنوز هم به فكرمه و وقتي من بهش زنگ ميزنم اون با اينكه خرج موبايلش سنگينه busy ميزنه و خودش بهم زنگ ميزنه ...
    هنوز هم زنگ ميزنه و ازم به خاطر كار اشتباهش عذر خواهي ميكنه ولي از من ميخواد كه تغيير كنم و به نظرش خودش هيچ عيبي نداره
    گاهي سرم داد ميزنه . گاهي هم بهم ميگه كه بهت افتخار ميكنم و خيلي كاملي و تازه گاهي هم ميگه كه من از نظر شرايط خيلي خوبم و به خودم افتخار ميكنم ( اعتماد به نفس فوق العاده زيادي داره )
    حس ميكنم كه از من ضعيف خوشش نمياد ولي من هم دست خودم نيست
    واقعا گاهي فكر ميكنم كه من كه اينهمه مدت باهاش دوست بودم و باهاش ساختم به زور ميخواست باهام ازدواج كنه ( يعني خودم رو به آب و آتيش زدم تا اين حرف رو زد كه ميخواد باهام ازدواج كنه ) ولي توي يك مدت كوتاه كه با آتنا خانم آشنا شده بود و ميخواست كه باهاش ازدواج كنه و ...
    نميدونم اشتباهم چي بوده ؟ ميدونم هردومون ايراد داريم
    خدايا كمكم كن

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    سلامmaji. حالت خوبه. عزیزم ببین هر خیانتی جواب داره. شما نباید به او خیانت می کردید و او هم نمی بایست به شما خیانت کند. رفتار های شما درست عین رفتار دوست دختر منه با این تفاوت که او به من خیانت نکرده. اما در مورد خیانت آن پسر به شما باید بگوییم شاید می خواست با کار خود حس حسادت شما را برانگیخته و شما را بطرف خود جذب کند که موفق شده. ولی به شما اطمینان می دهم اگر او شما را از ته دل دوست داشته باشد خانواده خود را راضی می کند. خانواده من هم مخالفن ولی دارم راضیشون می کنم سخته ولی میشه پس اگر دوستتان داشته باشد این کار را خواهد کرد. اما شما هم مثل دوست دختر من او را به طور غیر مستقیم وادار کردید که با شما ازدواج کند . ولی کار اشتباهی کردید من از عاقبت این کار می ترسم چون شما ارزش خود را پایین آوردید . این کار باعث تضعیف شما پیش پسر میشود همان ضعفی که پسر ها دوست ندارند. ولی به مشاور رجوع کنید حتما جواب می دهد. ما رو بی خبر نذار.

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1387-5-01
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,851
    سطح
    44
    Points: 4,851, Level: 44
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    بهتره هر چه زودتر این رابطه تموم بشه ! فکر میکنم سنه دوتان کم باشه. طرز فکرتون خیلی پایینه. مطمئن باش اگه من به شخصه جای اون آقا بودم حتی نگاهت هم نمیکردم البته نباید از خیانت اون آقا هم غافل شد.
    پسری که هر روز عاشقه یکی میشه و هدفش رو از دوستی نمیدونه بهش میگن هوس باز ! پسر هوس باز به درده زندگی نمیخوره.
    اینا تمامش نظر شخصیه خودم بود. اگه تند بود معذرت میخوام.

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 87 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,417
    سطح
    42
    Points: 4,417, Level: 42
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    سلام
    ما هردومون سنمون كمه و اون 20 سالشه
    خودم ميدونم كار بدي كردم كه بهش خيانت كردم ولي اين چه خيانتي بود ؟ اون ميگفت كه من قصد يه دوستي دراز مدت 4-5 ساله رو باهات دارم . خوب من بايد چيكار ميكردم ؟ 5 سال باهاش دوست ميموندم و بعدش اورا به خير و مارا به سلامت ؟
    واسه خاطر اين حرفش من خواستم باهاش تموم كنم ( اولاي دوستيمون بود ) ولي هر دفعه اون بود كه نگذاشت ازش جدا بشم . ولي من بهش نگفتم كه واسه چي ميخوام ازش جدا شم .
    تا اينكه به صورت غير مستقيم مجبورش كردم كه قصدش ازدواج بشه و از اون به بعد ديگه خيلي وابسته اش شدم .
    آره من انسان بي شعوري هستم كه همچين كاري رو كردم . ولي الان چي ؟ حقم اينه كه در اوج عشق و علاقه اين بلاها به سرم بياد
    راستي شما يه چيري گفتي راجع به هوس بازي :
    درسته اون اسيرهوسش ميشه . خودشم اعتراف كرده كه عشقش عشق نيست . ولي ميخواد درست بشه . ميخواد بره پيش روانپزشك و بهم گفته از وقتي كه تو پيشم برگشتي اين احساسها خيلي توم كمتر شده
    ما هردو مشكل داريم كه من اومدم اينجا مطرح كردم وگرنه خودم ميدونم كه اين رابطه به صورت عادي بايد تموم بشه ولي اين وسط منم كه تحقير ميشم
    دلم ميخواد اگه اين رابطه درست شدنيه درست بشه . اون پسر چندان بدي نيست . واسه چي اومده همه چيز رو به من گفته ؟ ميتونست نگه ولي گفت .
    ديگه نميدونم بايد چيكار كنم . از دست خودم و احساسات بي خودم كلافه ام و از دست اون كه بيشتر كلافه ام
    آقاي نقاب ممنونم از راهنماييتون

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 87 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,417
    سطح
    42
    Points: 4,417, Level: 42
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    راستي يه چيزي راجع به طرز فكر گفته بودين
    به نظرتون اين نوع طرز فكرمه كه دوست دارم هميشه من واسش تك باشم و فقط من رو دوست داشته باشه
    فكر ميكنين عقلم بهم نميگه كه اين چيزي كه من ميخوام اشتباهه ؟ چرا ميگه
    اين احساسمه كه اينجوريه
    تازه من به احساسم حق ميدم . ما كه الان مال هم نيستيم . هيچ تعهدي نسبت به هم نداريم . واسه اين هر لحظه ترس و غم از دست دادنش باهامه
    واسه اين دلم نميخواد كس ديگه اي رو دوست داشته باشه. تازه با اين شرايط كه بهم خيانت شده بازم نبايد حق داشته باشم كه اين احساسات بهم دست بده ؟

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1387-5-01
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,851
    سطح
    44
    Points: 4,851, Level: 44
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    maji جان سلام.
    من کی باشم که بخوام به شما بی بحترامی کنم.اگه چیزی گفتم ببخشید.
    فقط نظرمو گفتم دلم نمیخواد ضربه بخورین دوتاتون. اگه واقعا دوسش داری مرد و مردونه بهش بگو ببین چی میگه !

  8. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    majiبهترین راه از نظر من رفتن پیش یک مشاور است. اصلا نگران نباشید اگر به راهنمایی های مشاور عمل کنید موفق می شوید اگر واقعا همدیگر را دوست دارید پس تمام تلاشتان را بکنید. ولی باید بیکدیگر قول بدهید هیچگاه حرفی را از هم پنهان نکنید. این را هم بگم ارزش خودت را بدان اگه او شما را دوست داشته باشد خانوادشو راضی می کند. در مقابل شما هم باید اورا فقط بخاطر خودش دوست داشته باشی. ما منتظر خبرهای خوب هستیم. زندگی زیباست.

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 87 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,417
    سطح
    42
    Points: 4,417, Level: 42
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    سلام دوستان
    نقاب عزيز ممنون از راهنمايي هاتون
    cg art عزيز من از شما به دل نگرفتم . ممنون از نظرتون
    پسر بهاری عزيز . اگه كنار اين نظرتون يه راه حل هم مينوشتين ممنونت ميشدم ولي باز هم ممنونم كه حداقل اومدي و داستانم رو خوندي
    از هرسه ي شما دوستان عزيز ممنونم
    خواهش ميكنم اگه كس ديگه اي نظر داره بنويسه

  10. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 87 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    4,417
    سطح
    42
    Points: 4,417, Level: 42
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در حقش بد كردم ولي آيا اون بايد اينطوري جوابم رو ميداد ؟

    هيچ كس ديگه نظري نميده ؟ يعني به نظرتون وضعيتم اينقدر وخيمه كه ديگه هيچ راه چاره اي ندارم ؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.