به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    28
    Array

    شما قضاوت کنید که آیا خواهرشوهرم واقعا تو زندگی مون دخالت میکنه یا نه ؟

    سلام دوستان ، من احساس میکنم که خواهرشوهرم سعی داره با دادن نظرات و پیشنهاداش تو زندگی مون دخالت کنه و نظرشو تحمیل کنه .
    به عنوان مثال دیشب شوهرم زنگ زد و گفت که خواهرش میگه یه جا لوازم آرایشی میشناسه که هم مارکش خوبه هم قیمتش مناسبه و کلی تعریف دیگه که معلوم بود شوهرم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و یه جورایی حس کردم دارن وادارم میکنن که ازونجا چیزی بخرم در حالی که به نظر من هم گرونه هم مارک متفرقه است .
    خلاصه نخواستم تو ذوقشون بزنم فعلا اوکی دادم که منو ببرن تو گروهش و اگه مورد پسندم شد میخوام وگرنه نمیخوام و مارکی که خودم در نظر دارم رو میخوام ، شوهرمم قبول کرد و گفت نظر من براش مهمه و میخواد من لوازم آرایشی رو انتخاب کنم که بعدا پوستم دچار حساسیت نشه و پوستم رو خراب نکنه ، ازین جهت خوبه که به فکر منه . ولی اون خیال میکرد که قیمتش خیلی ارزونه درحالی که به نظر من خیلی هم گرونه و اگه دو سه تا قلم بخوام بخرم میشه 500 تومان ، نمیدونم خواهرشوهرم چرا اینقدر اصرار داره ازین بخرم . بدبختی اینجاست که هم مادرشوهرم هم دخترخالم ( جاریم ) و خود خواهرشوهرم ازونجا جدیدا میرن چیزی میخرن .
    حالا شوهرم همش میپرسه فکرکردی نظرت چیه ؟ میگم الان میخوای بخری پول داری ؟ میگه نه ندارم ، ولی نمیفهمم این همه اصرارش پس برای چیه ؟ میخواد نظرش اونا رو بهم تحمیل کنه .

    از وقتی گفتم که پنج روز قبل امتحاناتم که شب یلدا هم میشه میخوام بیام تهران ، هزار جور نقشه برام کشیدن و همش نظر میدن و قصد تحمیل دارن چه در مورد حلقه ، چه لباس مجلسی و لوازم آرایش ...
    پنج روز میخوام برم دلم باز بشه حوصله اینا رو ندارم که همش فتوا میدن و اگه عمل نکنم بهشون برمیخوره ، شوهرمم که انگار بی عرضه است بلد نیست چجوری رفتار کنه و بدتر اعصابمو خورد میکنه


    جالب اینجاست که شوهرم دیشب گیر داد که لوازم آرایش چی میخوای برای خرید ، منم گفتم ،حالا مامانش رفته همونایی که من گفتم رو از همون لوازم آرایشی خریده به عنوان کادو شب یلدا ، ولی منکه میدونم زرنگ بازی درآوردن و اینا رو سر خرید هم میخوان حساب کنن ، بدم میاد ازین زرنگ بازی ها ، شوهرم خیلی کلک بازه ، فریبم داد انگار . دیگه بهش اعتماد ندارم که بگم چی میخوام .
    برای شب یلدا هم که میخوان برن پیش خودشون پالتو بخرن و به حساب خودشون سوپرایزه .
    واز دارن حرصم میدن با این اداهاشون ، حق انتخاب رو ازم گرفتن ...
    شیطونه میگه اصلا نرم تهران حوصله این اداها رو ندارم ....
    دلم میخواست الان حال شوهرم رو میگرفتم تا یکم با عرضه تر میشد و نظراتش رو بهم تحمیل نمیکرد ، هرچی خواهرش میگه سریع تحت تاثیر قرار میگیره . بعد میگه نظرات من براش مهمه ...

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام مهسا خانوم
    عزیزم تو ک انقدر خوبی و با احساس اخه چرا اینقدر خودت و عذاب میدی؟؟؟؟؟؟
    اتفاقا داشتم تاپیک قبلیت رو میخوندم ک ی جدید ش و وا کردی.م
    یخواستم اونجا ی توصیه هایی بهت بکنم ک ک خب حالا اینجا میگم البته میدونم خودت میدونی ولی لازمه گاهی ی نفر سومی از بیرون قضاوت کنه خودت ک برای همین اومدی اینجا
    پس قول بده ناراحت نشی اگه من تند رفتم و مهم تر اینکه عمل کنی به جای خوندن
    فعلا گریه نکن سر این ماجرای خواهر شوهر و مادرشوهر ک اصلا عاقلانه نیست
    باور کن اشک های قشنگت رو برای همچین خاله زنک بازیی هایی نریز
    جون من ارزش نداره هیج رقمه
    اذان تموم شد بذار فعلا برم نماز بخونم میام میگم چی میخواستم بگم

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    45
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa21 نمایش پست ها
    سلام دوستان ، من احساس میکنم که خواهرشوهرم سعی داره با دادن نظرات و پیشنهاداش تو زندگی مون دخالت کنه و نظرشو تحمیل کنه .
    به عنوان مثال دیشب شوهرم زنگ زد و گفت که خواهرش میگه یه جا لوازم آرایشی میشناسه که هم مارکش خوبه هم قیمتش مناسبه و کلی تعریف دیگه که معلوم بود شوهرم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و یه جورایی حس کردم دارن وادارم میکنن که ازونجا چیزی بخرم در حالی که به نظر من هم گرونه هم مارک متفرقه است .
    تا اینجا قبول ته دلت میخواستی از فروشگاه گرفته تا رنگ دسته شونه پیچ رو خودت انتخاب کنی...حتی اگه بر حسب تصادف نظر خواهر شوهر گرامی (ک این همه قیل و قال راه انداخته)هم همین بوده باشه

    خلاصه نخواستم تو ذوقشون بزنم فعلا اوکی دادم که منو ببرن تو گروهش و اگه مورد پسندم شد میخوام وگرنه نمیخوام و مارکی که خودم در نظر دارم رو میخوام ، شوهرمم قبول کرد و گفت نظر من براش مهمه و میخواد من لوازم آرایشی رو انتخاب کنم که بعدا پوستم دچار حساسیت نشه و پوستم رو خراب نکنه ، ازین جهت خوبه که به فکر منه . ولی اون خیال میکرد که قیمتش خیلی ارزونه درحالی که به نظر من خیلی هم گرونه و اگه دو سه تا قلم بخوام بخرم میشه 500 تومان ، نمیدونم خواهرشوهرم چرا اینقدر اصرار داره ازین بخرم . بدبختی اینجاست که هم مادرشوهرم هم دخترخالم ( جاریم ) و خود خواهرشوهرم ازونجا جدیدا میرن چیزی میخرن .
    ی چیزی میگم امیدوارم تجربش کنی... وقتی خواهر شوهر مادر شوهر جایی بهت پیشنهاد کردن ک بری ک خودشونم به همون جا میرن یا لباسی میخرن برات ک خودشونم از همون میپوشن و مسائل شبیه به این ... بدون خیلی دوست دارن

    حالا شوهرم همش میپرسه فکرکردی نظرت چیه ؟ میگم الان میخوای بخری پول داری ؟ میگه نه ندارم ، ولی نمیفهمم این همه اصرارش پس برای چیه ؟ میخواد نظرش اونا رو بهم تحمیل کنه .

    از وقتی گفتم که پنج روز قبل امتحاناتم که شب یلدا هم میشه میخوام بیام تهران ، هزار جور نقشه برام کشیدن و همش نظر میدن و قصد تحمیل دارن چه در مورد حلقه ، چه لباس مجلسی و لوازم آرایش ...
    پنج روز میخوام برم دلم باز بشه حوصله اینا رو ندارم که همش فتوا میدن و اگه عمل نکنم بهشون برمیخوره ، شوهرمم که انگار بی عرضه است بلد نیست چجوری رفتار کنه و بدتر اعصابمو خورد میکنه


    جالب اینجاست که شوهرم دیشب گیر داد که لوازم آرایش چی میخوای برای خرید ، منم گفتم ،حالا مامانش رفته همونایی که من گفتم رو از همون لوازم آرایشی خریده به عنوان کادو شب یلدا ، ولی منکه میدونم زرنگ بازی درآوردن
    مهسا خانوم...عه ...داشتیم...مگه قرار نشد مثبت اندیش باشی تو پست # 13 ...ستاره زیبا خیلی حرفهای خوبی زد ک من یکی خیلی استفاده کردم

    و اینا رو سر خرید هم میخوان حساب کنن ، بدم میاد ازین زرنگ بازی ها ، شوهرم خیلی کلک بازه ، فریبم داد انگار . دیگه بهش اعتماد ندارم که بگم چی میخوام .
    چرا داستان و پلیسی میکنی عزیز من
    خرید ک طبق لیست خودته ،حالا بماند فروشکاهش اونا انتخاب کردن...فعلا شما بزرگواری به خرج بده...
    در مورد مسئله اینکه لوازم ارایش مال خرید عروسیه حالا اینها دارن یلدا برات میارن...
    خب بگو ببینم مگه تو رسم شما یلدا برا عروس لوازم ارایش میبرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالا از لوازم خرید عروسی تو ی روز خاص بیارن اشکالی داره؟؟؟؟
    اینطور ک نیست ک بگی رسم ما دوسری لوازم ارایش میارن حالا اونها با اینکار از یکیش قسر در رفتن؟؟...هان؟؟؟؟؟؟؟

    برای شب یلدا هم که میخوان برن پیش خودشون پالتو بخرن و به حساب خودشون سوپرایزه .
    واز دارن حرصم میدن با این اداهاشون ، حق انتخاب رو ازم گرفتن ...
    مهسا جونم...خانومم ...مگه این پالتو انقدر رو مسائل مهم زندگی اثر داره...
    میدونم میخوای بگی منظورت به ی پالتو نیس به خاطر حق انتخاب ناراحتی...ولی الان ما میخوایم به مسئله مهمتر رسیدگی کنیم مثل همون ک میگی شوهرم بهم توجه کنه و محلم بده و...یعنی دیگه شوهرت نمیخواد برات خرید کنه خب اون موقع سلیقه ات رو لحاظ کن... فعلا بگیر با به به و چه چه بپوشش کلی هم از شوهرت تشکر کن تا فعلا مسئله بزرگتر به امید خدا حل شه...


    شیطونه میگه اصلا نرم تهران حوصله این اداها رو ندارم ....
    دور از جون قشنگت شیطونه خیلی بیجا کرده ک بگه...
    دلم میخواست الان حال شوهرم رو میگرفتم تا یکم با عرضه تر میشد و نظراتش رو بهم تحمیل نمیکرد ، هرچی خواهرش میگه سریع تحت تاثیر قرار میگیره . بعد میگه نظرات من براش مهمه ...
    مگه ستاره زیبا نگفت این جور موقع ها از این به بعد هر چی خواهر شوهرت انتخاب میکنه بگو چقدر خوبه ک خواهر به فکر ماستو...از این حرفها ...بعد بگو اگه میشد ی دفعه هم خودمون دوتایی دست تو دست هم بریم فلان جا بعد تو توی تنم ببینی و نظر بدیو....اون جوری هم خوب ه ...عشیشم ...نه....ی ذره خودت و لوس کن
    بازم باهات حرف دارم صبر کن میام


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa21 نمایش پست ها
    سلام دوستان ، من احساس میکنم که خواهرشوهرم سعی داره با دادن نظرات و پیشنهاداش تو زندگی مون دخالت کنه و نظرشو تحمیل کنه .
    به عنوان مثال دیشب شوهرم زنگ زد و گفت که خواهرش میگه یه جا لوازم آرایشی میشناسه که هم مارکش خوبه هم قیمتش مناسبه و کلی تعریف دیگه که معلوم بود شوهرم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و یه جورایی حس کردم دارن وادارم میکنن که ازونجا چیزی بخرم در حالی که به نظر من هم گرونه هم مارک متفرقه است .
    تا اینجا قبول ته دلت میخواستی از فروشگاه گرفته تا رنگ دسته شونه پیچ رو خودت انتخاب کنی...حتی اگه بر حسب تصادف نظر خواهر شوهر گرامی (ک این همه قیل و قال راه انداخته)هم همین بوده باشه

    خلاصه نخواستم تو ذوقشون بزنم فعلا اوکی دادم که منو ببرن تو گروهش و اگه مورد پسندم شد میخوام وگرنه نمیخوام و مارکی که خودم در نظر دارم رو میخوام ، شوهرمم قبول کرد و گفت نظر من براش مهمه و میخواد من لوازم آرایشی رو انتخاب کنم که بعدا پوستم دچار حساسیت نشه و پوستم رو خراب نکنه ، ازین جهت خوبه که به فکر منه . ولی اون خیال میکرد که قیمتش خیلی ارزونه درحالی که به نظر من خیلی هم گرونه و اگه دو سه تا قلم بخوام بخرم میشه 500 تومان ، نمیدونم خواهرشوهرم چرا اینقدر اصرار داره ازین بخرم . بدبختی اینجاست که هم مادرشوهرم هم دخترخالم ( جاریم ) و خود خواهرشوهرم ازونجا جدیدا میرن چیزی میخرن .
    ی چیزی میگم امیدوارم تجربش کنی... وقتی خواهر شوهر مادر شوهر جایی بهت پیشنهاد کردن ک بری ک خودشونم به همون جا میرن یا لباسی میخرن برات ک خودشونم از همون میپوشن و مسائل شبیه به این ... بدون خیلی دوست دارن

    حالا شوهرم همش میپرسه فکرکردی نظرت چیه ؟ میگم الان میخوای بخری پول داری ؟ میگه نه ندارم ، ولی نمیفهمم این همه اصرارش پس برای چیه ؟ میخواد نظرش اونا رو بهم تحمیل کنه .

    از وقتی گفتم که پنج روز قبل امتحاناتم که شب یلدا هم میشه میخوام بیام تهران ، هزار جور نقشه برام کشیدن و همش نظر میدن و قصد تحمیل دارن چه در مورد حلقه ، چه لباس مجلسی و لوازم آرایش ...
    پنج روز میخوام برم دلم باز بشه حوصله اینا رو ندارم که همش فتوا میدن و اگه عمل نکنم بهشون برمیخوره ، شوهرمم که انگار بی عرضه است بلد نیست چجوری رفتار کنه و بدتر اعصابمو خورد میکنه


    جالب اینجاست که شوهرم دیشب گیر داد که لوازم آرایش چی میخوای برای خرید ، منم گفتم ،حالا مامانش رفته همونایی که من گفتم رو از همون لوازم آرایشی خریده به عنوان کادو شب یلدا ، ولی منکه میدونم زرنگ بازی درآوردن
    مهسا خانوم...عه ...داشتیم...مگه قرار نشد مثبت اندیش باشی تو پست # 13 ...ستاره زیبا خیلی حرفهای خوبی زد ک من یکی خیلی استفاده کردم

    و اینا رو سر خرید هم میخوان حساب کنن ، بدم میاد ازین زرنگ بازی ها ، شوهرم خیلی کلک بازه ، فریبم داد انگار . دیگه بهش اعتماد ندارم که بگم چی میخوام .
    چرا داستان و پلیسی میکنی عزیز من
    خرید ک طبق لیست خودته ،حالا بماند فروشکاهش اونا انتخاب کردن...فعلا شما بزرگواری به خرج بده...
    در مورد مسئله اینکه لوازم ارایش مال خرید عروسیه حالا اینها دارن یلدا برات میارن...خب بگو ببینم مگه تو رسم شما یلدا برا عروس لوازم ارایش میبرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالا از لوازم خرید عروسی تو ی روز خاص بیارن اشکالی داره؟؟؟؟اینطور ک نیست ک بگی رسم ما دوسری لوازم ارایش میارن حالا اونها با اینکار از یکیش قسر در رفتن؟؟...هان؟؟؟؟؟؟؟

    برای شب یلدا هم که میخوان برن پیش خودشون پالتو بخرن و به حساب خودشون سوپرایزه .
    واز دارن حرصم میدن با این اداهاشون ، حق انتخاب رو ازم گرفتن ...
    مهسا جونم...خانومم ...مگه این پالتو انقدر رو مسائل مهم زندگی اثر داره...میدونم میخوای بگی منظورت به ی پالتو نیس به خاطر حق انتخاب ناراحتی...ولی الان ما میخوایم به مسئله مهمتر رسیدگی کنیم مثل همون ک میگی شوهرم بهم توجه کنه و محلم بده و...یعنی دیگه شوهرت نمیخواد برات خرید کنه خب اون موقع سلیقه ات رو لحاظ کن... فعلا بگیر با به به و چه چه بپوشش کلی هم از شوهرت تشکر کن تا فعلا مسئله بزرگتر به امید خدا حل شه...

    شیطونه میگه اصلا نرم تهران حوصله این اداها رو ندارم ....
    دور از جون قشنگت شیطونه خیلی بیجا کرده ک بگه...
    دلم میخواست الان حال شوهرم رو میگرفتم تا یکم با عرضه تر میشد و نظراتش رو بهم تحمیل نمیکرد ، هرچی خواهرش میگه سریع تحت تاثیر قرار میگیره . بعد میگه نظرات من براش مهمه ...
    مگه ستاره زیبا نگفت این جور موقع ها از این به بعد هر چی خواهر شوهرت انتخاب میکنه بگو چقدر خوبه ک خواهر به فکر ماستو...از این حرفها ...بعد بگو اگه میشد ی دفعه هم خودمون دوتایی دست تو دست هم بریم فلان جا بعد تو توی تنم ببینی و نظر بدیو....اون جوری هم خوب ه ...عشیشم ...نه....ی ذره خودت و لوس کن
    بازم باهات حرف دارم صبر کن میام

  4. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (جمعه 13 آذر 94)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلا مجدد امیدوارم حال همه همدردیهای عزیز خوب باشه
    مخصوصا شما مهسا جونم
    خب...کجا بودیم ...
    در مورد خرید لوازم عقد و عروسی و یلدا و عیدی برون و چی چی برون... ک پرسیدی رسم چیه؟ بگم ک ...مهسا جون هیچ قانون نوشته و ثبت شده ای وجود نداره
    هر چی هست ی حرکتی ...ی عملکردی بین خود ادما باب میشه بعد همین ادما میان ازش پیروی میکنن و رواجش میدن اونوقت این میشه رسم.
    حالا ایا فیلتری هست ک قبل از جا افتادنش این رسم ازش رد بشه ؟ نه متاسفانه نیست
    یا بررسی بشه ببینیم این کار چقدر خوبه؟ چقدر بده ؟ چقدر روی ارزش هامون اثر داره ؟چقدر ما رو از اصل زندگی دور میکنه ؟ نه ...هیچ سازمان و ارگانی نیست
    مثلا همین ازدواج ک ی اصله، تو گمرک مونده خونه خیلیها راه پیدا نمیکنه رسم و رسومات خیلی بی پایه اساس نمیذاره
    حالا اقایون این تیکه رو نخونن میخوام ی اعترافی بکنم ...بیشتر این رسم ورسومات تقصیر ما خانوماست ک هی هروز و هر روز بهش دامن میزنیم

    ما خودمون انگشتر نشون عروس اخری رو هم بردیم خودش پسندید چه برسه به چیزهای بزرگتر...ولی خب شاید همه این کارو نکنن

    حالا شما ک بانوی فهمیده ای هستی نرو تو نخ این چیزها ک چی رسمه ؟ چی رسم نیست ؟ چه جوریش رسمه؟
    بچسب به چیزهای اصلی...
    با این نظر ک بری خونه خودت این چیزها حل میشه، دخالتاشون کم میشه موافق نیستم
    این همه متاهل ک هنوز بعد چند سال زندگی، با خانواده شوهر درگیرند
    خانواده شوهر نگو بگو قوم الظالمین
    مگر اینکه اعتماد شوهرت رو جلب کنی تا بیاد طرف تو
    تازه تو این خاله زنک بازی ها مردها بیشتر زجر میکشن
    اقا پسر تازه دامادی رو فرض کن ک پس از کش و قوس های فراوون بالاخره بانوی مورد نظرش رو پیدا کرده و با هزار امید وارزو به سلامتی رفته پای سفره عقد نشسته... و حالا دیگه فک میکنه تشویش های ذهنی تموم شدو میتونه با خیال راحت ی جای دنج با همسر عزیزش ک این روزهای اولی خیلی هم عزیزه، بره زندگی کنه و...دیگه میاد خونه مامانش نمیگه برگرد برو نون بخر...خواهرش نمیگه چند دفعه گفتم بهت جورابات رو روی تخت من ننداز ... دیگه تو کمد مشترکش با داداش کوچیکش دنبال پیرهن ابیش نمیگرده که هیچ وقتم پیدا نمیکنه باباش نمیگه تو همیشه وسایلت رو گم میکنی از بس شلخته ای تو...و...دیگه همه چی ارومه و غرق در افکارش
    ک یهو عروس میگه چرا دختر خالت به ما اینجوری نگا میکنه... باید ...مادر زن میگه این چیه برا عروس زیر لفظی دادن مادرتون ...باید...خواهر خودش میگه من باید حلقه ها رو بهتون میدادم تا دستتون کنیدچرا خواهر عروس اورد...مادرش میگه اینا چقدر مهمون اوردن... باید ...
    خیلی از این بایدهارو داماد تا قبل از این حتی به گوشش هم نخورده بود اخه مگه تو چندتا مراسم و جشنهای زنونه رفته بود ؟دلم میسوزه برا طفلی ها
    این جور ک تو پیش میری عزیزم تو ادامه زندگیت خیلی از این چیزها میبینی

    اینم بگم ک ی حرفی ک تو ناپیک قبلیت زدی و ببین
    مثلا دیشب حالمو پرسید منم حالشو پرسیدم گفت ای بدک نیستم ، ولی چون همیشه جواب سوالاتم رو نمیده و باهام دردو دل نمیکنه و نادید میگیره
    برای خود من پیش اومده، گاهی بدون اینکه خودمون بدونیم ی رفتاری میکنیم ک باعث میشه طرف حرفی ک ما انتظار داریم رو نگه یا حرف نزنه اصلا در موردش. من خودم این ضعف و تو خودم فهمیدم اخه همکارم بهم گفت ولی هنوز نتونستم درستش کنم ...بد توضیح دادم میدونم... یعنی خودمون باعث میشیم طرف اون رفتارو باهامون بکنه ببین چرا به قول خودت نادیده میگیره؟شاید به خاطر اخلاق مرداست ک اهل درد و دل نیستن(همه ک هلیا نیستن پستاشون طولانی بشه)یا دلگیری داره... ازش بپرس

    اهان ی چیز مهمتر ک میخواستم بگم در مورد این بند...خیلی زود قضاوت میکنی ...اینو چند دفعه حس کردم...با ی رفتار از طرف زود صغری کبری میچینی ک منو نمیخواد میدونه من بهش وابستم اینجوری میکنه و...

    من نظرم اینه ک شوهرت و حساس کردی ی جا اشتباه نکنم دوستان گفتن جلوی شوهرت از خانوادش بد نگو ....گارد نگیر تا اون هم مجبور نشه دفاع کنه...یادت اومد؟ شوهرت فهمیده با خانوادش خوب نیستی خب حالا درجه وابستگیشم بالاست همین دوتا باعث شده اعتماد نکنه بیشتر طرف اونها باشه تا تو ...حرف اونها رو گوش کنه تا تو...
    چقدر همسرت اهل مشاوره گرفتنه؟چقدر انتقاد پذیره ؟حاضره شرایط رو عوض کنه؟
    سر این جور اختلاف ها ک گاهی بد جور تو دل ادم میمونه شیرینی زندگی از بین میره .ولی همش با اموزش مهارت ها درست میشه مطمئن باش هیچی نیس. به هر حال چاره ای نیس فعلا مجبوری سکان زندگی رو تنهایی بگیری دستت.
    پس زوم نکن خواهر شوهرم پالتو انتخاب میکنه یا من؟الان مسئله زندگیت در میونه سعی کن تو دلشون جا باز کنی

    ی چیز دیگه اینکه وقتی میگی جاریت هم از همونجا لوازم ارایشش رو میخره حالا تو بیای بگی نه من از جاییی ک خودم بگم میخرم ...واسه این انتخاب ها شاید تو شرایط شما زود باشه فعلا تمرکز کن رو چیزهای مهم.
    تو شب یلدا از کنار همسرت بودن لذت ببر ی شب خاطره انگیز بساز
    بعد بیا تو تاپیک خاطره های عاشقانه برامون تعریف کن
    جا پاتو محکم کن شو هرتو بکش طرف خودت(با ارامشی ک نشون میدی نشون بده خانوادشو دوس داری)بقیه جیزها خود به خود درس میشه
    حرفام تموم میکنم با ی هشدار جدی
    انقدر نگوووووووو شوهرم بی عرضه است...از بعضی چیزها ک تو تاپیکت تعریف میکردی خیلی ناراحت میشدم بهت حق میدادم خیلی سختت میشد میدونم...اما همون قدر هم عصبانی میشدم وقتی این کلمه رو در مورد شوهرت میگفتی
    دختر خوب اگه میگی کلید مرد رو گوش کردی پس چرا عمل نمیکنی؟؟؟؟؟؟هان؟؟؟؟
    حتی اگه بگی جلوی خودش نمیگم فرقی نمیکنه چون تو ضمیر ناخوداگاهت باورت شده ک ایشون بی عرضه تشریف دارن و جلوی خانوادش نمیتونه از همسر جانش دفاع کنه. حالا وای اگه ایشون اینو متوجه شده باشه...

  6. 2 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 15 آذر 94), ستاره زیبا (جمعه 13 آذر 94)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    50
    Array
    دارم یواش یواش معنی خاله زنک بازیو میفهمم.البته ببخشید استفاده از این واژه رو.
    چه چیزایی برا شما خانوما مهمه.

    - - - Updated - - -

    دارم یواش یواش معنی خاله زنک بازیو میفهمم.البته ببخشید استفاده از این واژه رو.
    چه چیزایی برا شما خانوما مهمه.

  8. 3 کاربر از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده اند .

    Kaveh_r (جمعه 13 آذر 94), khaleghezey (یکشنبه 15 آذر 94), ستاره زیبا (جمعه 13 آذر 94)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 دی 94 [ 18:40]
    تاریخ عضویت
    1394-9-12
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .بنظر من شما زیادی حساسین.خب نظر بدن چه ایرادی داره .اگه پیشنهادشون متاسب هست چه ایرادی داره و اگر هم نه که کار خودتو بکن.بخدا شوهرت گناه داره این وسط گیر افتاده ازون طرف خونوادش میگن این و شما میگید نه این.اینقد به موضوعات ناچیز حساس نشین .دنیا خیلی قشنگتر ازین حرفاس که بخوای اوقات تلخی کنی اگه به این حساسیتات ادامه بدی شوهرتو به یه انسان عصبی تبدیل میکنی.و روح خودتم اسیب میبینه بهتره کمی مراقب باشی
    دعایت میکنم روزی بفهمی با خدا تنها به قدر یک رگ گردن و حتی کمتر از آن فاصله داری

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 دی 94 [ 18:40]
    تاریخ عضویت
    1394-9-12
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این چیزایی که شما نوشتین همش لطفه.بنظرت اگه چیزی نخرن خوبه ؟!!!بنظرم خود شما هم نیاز به مشاوره دارین.تو نوشته هات یه عالمه استرس و نگرانی بی دلیل میبینم.نمیدونم شاید ناراحتی شما از چیز دیگه ای تو رفتار اونها سرچشمه میگیره و یه جای نامناسب بروز میدی.من فک میکنم شما یه اصولی رو بلد نیستی به دلیل بی تجربگی و ازین جهت ممکنه اسیب ببینی.پس لطفا بجای دردو دل کردن تو سایت یه تکونی به خودت بده و تغییر کن.عزیزم شما نیاز به تغییرات دارید.و اگه به یه مشاور مناسب مراجعه کنی حتما برات خوب میشه.البته همه خانوما و آقایون اوایل ازدواجشون خام و بی تجربه هستن و این ایراد نیست برنده اونی هست که زود به فکر راه حل میفته و از بدتر شدن جلوگیری میکنه.لطفا بفکر خودت و همسرت باش.دیگرانو نادیده بگیر.از بحث کردن با همسرت خودداری کن .موفق باشی.
    دعایت میکنم روزی بفهمی با خدا تنها به قدر یک رگ گردن و حتی کمتر از آن فاصله داری

  11. 3 کاربر از پست مفید mehrebaran تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 15 آذر 94), reihane_b (یکشنبه 15 آذر 94), ستاره زیبا (جمعه 13 آذر 94)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهسا جان.
    ازدواجتون مبارک .شاید همین دیروز ازدواج نکرده باشی ولی به هرحال تازه عروسین دیگه! منم تازه با شما اشنا شدم بنابراین تازه تبریک گفتم

    من تاپیکت رو خوندم حیفم اومد هیچی بهت نگم! یه کم برات از خودم بگم فکر کنم اشک بریزی واسم والا

    واسه اینکه من تو مناسبتایی مثل یلدا و عید و شب فلان و بهمان طبق هیچکدوم از رسومات هدیه خاصی دریافت نکردم!
    خیلی گناه دارم نه؟؟

    پس حالا شما برو خدا رو شکر کن.

    ولی جدی اینو میخواستم بگم. من خودم اوایل که اطرافیان بهم میگعتن اینا رسمه و چرا اونا این رسومات رو به جا نمیارن کمی جا میخوردم.ناراحت میشدم تازه!
    چون خودم کلا اصلا تو فاز این رسومات نبودم. از بقیه که می شنیدم تازه یادم میفتاد که ای داد بیداد چه کلاهی سرم سرفته و خبر ندارم

    اما اما
    من خیلی چیزا میدونستم که اطدافیان من نمیدونستن
    من خیلی هدایای دیگه از همسرم چه مستقیم و چه غیرمستقیم دریافت کرده بودم که اونا به چشم هیچکس نمیومد. ولی من می دیدم
    خانواده همسرم تو خیلی مسایل از رسوماتی که خانواده من اجراش نکرده بودن و کوتاه اومده بودن، خیلیا خبر نداشتن. اما من خبر داشتم

    یکی 2 روز ناراحت موقت میشدم ولی بعد می دیدم واقعا اون کارهای همسرم رو نمیتونم بخاطر یه هدیه یلدا و عید و ....همشو نادیده بگیرم حالا بچسبم فقط به یه رسمی که اجرا نشده
    که اصلا این رسم و رسومات بخاطر اینه که بگیم به یاد هگ و به فکر هم هستیم. نه صرفا یه پالتو یا ساعت مادی
    اگرم هدفش به یاد هم بودنه به فکر هم بودنه من میدونستم همسرم خیلی بیشتر از چیزی که بقیه فکر میکردن به فکر من هست

    پس مطمینا تو هم اگه بخوای واقعا این موضوعو در نظر بگیری الان میری و همسرت رو می بوسی و ازش تشکر میکنی.نه گلایه و غر زدن و ...

    میدونی چی میخوام بگم؟؟
    تو هم ببین واقعا یه هدیه ارزش اینو داره که بگی عرضه همسرم کمه یا زیاده؟؟ یعنی واقعا لطف کرده همسرت و رفته اون چیزی که تو لازم داشتی رو خریدن واست رو بی عرصگی میدونی؟

    حالا اصلا فرض کن این لوازم ارایش آره همون سرخریدت هست،خب باشه. مگه نه گفتید خودشون هم از همونجا خرید میکنن خب حتنا قبولش دارن. شما قبولش نداری بذار بعد عروسیتون خودت برو هر جایی دوست داری خرید کن

    ولی قدرشناس باش همیشه مهساجون
    نگو دارن زرنگ بازی در میارن. میدونم خودت دوست داری همه چی دو انتخاب کنی منم دوست دارم.همه خانما همینطورن. اما این دلیل نمیشه که همه چی رو زیر سوال ببری بخاطرش

    اگه تو هم بخوای مثل من فکر کنی می بینی که خیلی چیرا ارزش غصه خوردن و ناراحتی نداره
    خیلی هم بابد سپاسگذار باشی

    امیدوارم کمی بیشتر مقالات اینجا رو بخونی و کمک به بهتر شدن زندگیتون کنی
    خوشبخت باشی

    - - - Updated - - -

  13. 6 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    Aram_577 (جمعه 13 آذر 94), khaleghezey (یکشنبه 15 آذر 94), m.reza91 (جمعه 13 آذر 94), فرشته مهربان (یکشنبه 15 آذر 94), ستاره زیبا (جمعه 13 آذر 94), عشق آفرین (جمعه 13 آذر 94)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام به همه دوستان ، ممنون از همه که راهنمایی ام کردن مخصوصا هلیا جون ...

    دیدم دوستان دارن بد قضاوت میکنن و علی رغم حال ناخوشم ترجیح دادم توصیح بدم تا قضاوت بدی صورت نگیره ...
    یه خورده زودرنج و حساسم و با کمک شما میخوام تمرین کنم تا دیگه اینجوری نباشم .
    باید بگم من همون شب که این پست رو گذاشتم فهمیدم زیادی این قضیه رو بزرگ کردم و روش مانور دادم اونم بدلیل اینه که تو محیط کارم یه شرایطی پیش اومده و بخاطر زیراب زنی هایی که همکاران بر علیه من انجام میدن ( اینو دیگه مطمئن هستم چون به عینه دیدم و باورم نمیشد ولی بالاخره شد ) مجبورم کارم رو به یه نفر دیگه یاد بدم و استعفا بدم بیام بیرون ، چون واقعا شرایط برام قابل تحمل نیست ...
    جدیدا روحیه ام رو باختم دنیا با من سر جنگ داره ظاهرا تو همه چی ، چه کار ، چه دانشگاه و غیره
    تنها چیزی که بهم آرامش میده و میدونم باید قدرش رو بدونم مادرم ،شوهرم و خانواده اش و صحبت های آرامش دهنده شما دوستان .
    اونشب ارامشم رو حفظ کردم و کاملا منطقی با شوهرم صحبت کردم و بقول ستاره جون به شوهرم گفتم که خواهر خوبی داری و خداروشکر میکنم که به فکر منه و تصمیمم رو گفتم که هر وقت اومدم تهران از لوازم های خواهرش یا جاریم تست میکنم با اجازه خودشون و اگه به پوستم خورد برمیدارم چون حس میکنم قیمتش بالاست و نمیخوام به تو هم فشار بیارم و چیزی بردارم که بهم نخوره و اسراف بشه ( فکر میکنم منطقی گفتم ) چون خداییش با دو تا عکس نمیشه چیزی خرید .
    البته از جاریم شنیدم که مادرشوهرم برام یه سری چیزها خریده و همونا رو خودم سر خرید حساب میکنم و دیگه نمیخرم رو حساب زرنگ بازی هم نمیذارم رو حساب لطف و محبت میذارم ...
    و در حال حاضر شوهرم خوشحاله که دارم میرم پیشش و بهم گفت برام میخواد حلقه ازدواج رو بخره و گفت مامانم بیاد ؟ گفتم اره اشکالی نداره خیلی هم خوبه نظر مامان رو هم میپرسیم باز سری های بعد خریدهای دیگمونو انجام میدیم . میخوام عروس خوبی باشم نه بد .
    فکر میکنم تا حدودی سیاست به خرج دادم و واقعا هم نتیجه داد چون شوهرم از اینکه از مامانش و خواهرش تعریف کرده بودم خیلی خوشحال شده بود و بهم که زنگ زده بود عذرخواهی میکرد که دیر زنگ زده و از صبح یادم نکرده که منم گفتم اشکالی نداره همینکه الان صداتو میشنوم کلی انرژی میگیرم .
    درسته کارم رو از دست دادم و قدرم رو ندونستن و در حقم کمی ظلم کردن ولی در عوضش خدا رو دارم و مادرم و همسرم و خانواده اش که از ته دلم واقعا مادرشوهرم رو دوست دارم و خیلی زن خوبیه که به فکر منه ... انشاالله سایش همیشه بالا سرمون باشه .

  15. 3 کاربر از پست مفید mahsa21 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 15 آذر 94), mehrebaran (شنبه 14 آذر 94), reihane_b (یکشنبه 15 آذر 94)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    60
    Array
    سلام مهسا جون... خیلی خیلی خوشحالم که تو هم بالاخره نحوه رفتار با خانواده شوهر اومد دستت... من که خدا رو صد هزار مرتبه شکر از وقتی فهمیدم چطور باید برخورد کنم رابطه ام با شوهرم خیلی بهتر از قبل شده....

    دیگه تحت هیج شرایطی (حتی اگه بدترین ظلم رو کرده باشن پیش شوهرم بدشونو نمیگم) بر عکس تعریف میکنم و به خاطر این کارهاییی که انجام میدم شوهرم روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسه که من زن خوبیم و اگر کسی بد باشه هر کسی غیر از منه...

    پس بهت تبرررررررررررررررریک میگم که راهتو پیدا کردی... همین شیوه و سیاست رو تا اخرررر ادامه بده... موفق میشی... برای من هم دعا کن...


  17. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 15 آذر 94), reihane_b (یکشنبه 15 آذر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  2. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  3. گفت همه چیز بین من و تو تمومه ... من سکوت کردم...
    توسط veis در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 63
    آخرين نوشته: شنبه 27 مهر 92, 00:13
  4. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  5. تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت !!!
    توسط erfan25 در انجمن عشق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 88, 13:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.