نوشته اصلی توسط
shabnam22
ما کلا فرهنگ فامیلیمون اینطوریه که به زندگی دیگران گیر بدن تهمت بزنن بدبین باشن و کاوش کنن تاحدیکه ت و اینجور شرایط خیلیا با مشکلات زیاد روحی روانی شناختی دچار میشن طوریکه ما خیلی ادمای تحصیلکرده هم داریم که پارانویید دارن. مثلا یکروز یکی از فامیلای نزدیک خونمون بوود من فکر میکردم چون این خانواده اکثرا تحصیل کرده هستن با فرهنگ هم هستن کمی پبششون رفتم برخلاف بقیه فامیل که پیششون نمیرم. یک لحظه شوهرش یه نگاه به من انداخت او ن خانم هم دید .باور کن من جواب نگاه اون اقاق رو ندادم و سرمو چایین انداختم. البته این اقا گویا از قدیم میگفتن به خانمش خیانت کرده بوده بهرحال.
نمیدونم این خانم که فامیل نزدیک من بود و شوهرش جای پدرمن.چون دختر بزرگش از من بزرگ تره.چه رفت به دخترش گفت که چند وقت بعد که پیش دخترش بودم همچین رفتار میکرد انگار من میخوا م شوهرشو بدزدم.اگه یک جمله ای میگفتم که شوهرت توش بود بعد چه واکنشی ازش میدیدم.اخه مثلا شوهرش ادمه مهمی براشون حسای میشه و مثلا تحصیلکرده است و ...
شبنم جان
شاید خودت هم متوجه نباشی و ناخواسته این رفتار را داری
ولی اون مشکلی که می گی مادرت و اقوامت بهش دچار هستند، خودت هم دچارشی.
این ماجرایی که تعریف کردی هیچ دلیلی و نشانه ای نداره که اون خانم به شما و همسرش شک کرده باشه. ولی خودت تفسیر کردی و بریدی و دوختی و ... دفعه بعد هم با دختر اون خانم و همسرش داستان ساختی تو ذهنت.
در مورد مادرت هم، می دونی که مریضه و مشکل داره،
باید تمام سعیت را بکنی که حرفهاش را نشنوی. توی ذهنت و خلوت خودت تکرارش نکنی. مادرت را نمی تونی عوض کنی، پس باید روی خودت کار کنی.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)