به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 16:35]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    210
    سطح
    4
    Points: 210, Level: 4
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 قبل از عقد ازدواجو به هم زدم و حالا عذاب وجدان دارم

    سلام..
    دوستان بنده حدود 4 سالی با خانمی رابطه داشتم که این خانم همکلاسی من بودند.از اول هم قصدمون ازدواج بود.چند ماه قبل برای خواستگاری اقدام کردم و قرار بر این شد که یک ماه پیش عقد کنیم ولی توو این مدت این دختر خانم بهانه هاشن شروع شد که من می خوام مستقل زندگی کنیم در حالی که قبل از خواستگاری میگفتن حاضرم با خانوادت زندگی کنم(خانه پدریم 2 طبقه است که یک طبقه اش رو در اختیار ما میخواستن بذارن)دلیل این تغییر نظرشونو که پرسیدم گفتن بابام گفته و منم میخوام مستقل زندگی کنیم).خلاصه منم چون علاقه داشتم به این خانم قول دادم که خونه ی مستقل میگیرم.

    ما هر چقدر که به مراسم نزدیک میششدیم و ایشون سر ناسازگاری با مادر من پیش گرفتن و از کاه کوه میساختن...3و4 روز مانده به مراسممون ایشون گفتن چون مادرت سر پول آرایشگاه من چونه زدن من حاضر به زندگی با این خانواده نیستم گفتن که چطور مادرت میتونه سر آرزوی من چانه بزنن گفتن تموم..منم این موضوع را به خانواده اطلاع دادم و یه جورایی هم از خانوادم ناراضی بودم.روز بعدش در عین ناباوری گفت چرا رفتی به خانوادت گفتی من میخواستم ببخشمت و ...بعدش منم دیدم چون ایشون سر چیزای الکی میتونه حرف از جدایی بزنه و چشمشو رو اون همه خاطراتی که داشتیم ببنده تموم کردم..حالا هم عذاب وجدان دارم که چرا رفتم به خانواده موضوع رو گفتم.اینکه من باعث شدم تموم بشه عذابم میده.خیلییی.

    لطفا کمک کنین.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 شهریور 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,408
    سطح
    21
    Points: 1,408, Level: 21
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    تاپیکت رو خوندم...
    من مشاور یا کارشناس نیستم،گفتم اول بگم
    ببین این خانوم اشتباه کرده خواسته از همون اول اینجوری جا بندازه همه چی رو..شمام نباید بلافاصله موضوع رو به خونواده میگفتی ی چند روزی صبر میکردی ببینی چی میشه؟!!!
    ولی اینکه این خانوم سرمسایل جزیی حرف از جدایی میزد خب باید شما هم ی عملی انجام میدادی.باید تکلیفت رو مشخص میکردی.
    شاید عجله کردی..میتونستی باهاش یکم سرد بشی ببینی عکس العملش چیه؟!!
    این چهارسالی هم ک باهم بودین درست نبوده..چهااااارررررر سااااااال،کم نیستااااا..
    اینکه ایشونم میتونسته خاطرات و گذشته ای ک باهم داشتین رو به این راحتی نادیده بگیره حتما ی جایه کار لنگ میزده...
    این حس الان شما بخاطر وابستگی بوده ک تواون چهارسال بوجود امده،همه چی درست میشه نگران نباش فقط یکم صبصبرررررر...
    سعی کن به خاطراتت با اون خانوم فکر نکنی،میدونمکار خیلییی سختیه...من خودم الان همین مشکل و دارم "فکر کردن به خاطراتی ک با اون داشتم"...ولی میدونم همه چی درست میشه.
    توکل کن بخدا

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    من همیشه گفتم مرد اگه سیاست نداشته باشه و نتونه توازن لازم رو بین همسر و خونوادش برقرار کنه یا همسرشو از دست میده یا خونوادش یا هردوش

    به نظرم عذاب وجدان بگیر خوبه برات

    شما بلد نبودی وقتی خانومت ناراحتیشو باهات درمیون میذاره چطور باهاش رفتار کنی
    وقتی از خونوادتون شکایت و شکوه داره چی باید بهش بگید
    واینم نمیدونستید که هر کی هر چی گفت نمیریم به اون یکی بگیم

    شما با هر دختره دیگه ای هم که نامزد کنید مطمئن باش نامزدیتو بهم میزنی چون همه ی زنها ازین حرفا میزنن و نسبت به خونواده ی شوهر حساسن از طرفی هم همه ی خونواده ی شوهر چشاشون واسه عروس بیچاره شش تا میشه تا بوده همین بوده منتها بعضی مردها با درایت توازن لازمو برقرار میکنن بعضی ها نه کار دیگر میکنند

    موضوع بعدی دوره ی طولانیه ارتباط شما باهم بوده که واسه دو طرف یه مقدار بی تفاوتی اورده و اون التهابو شور لازم برای باهم بودنو نداشتید به این چیزای الکی گیر دادید

    به نظرم از اشتباهات این رابطه پند بگیرید و برای موارد بعدی اصلاح کنید همین کاره دیگه ای لازم نیست به از سر گرفتن دوباره رابطه هم فکر نکنید تموم شده بهش نگاه کنید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  4. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    :)لبخند (دوشنبه 22 تیر 94), اقای نجار (یکشنبه 21 تیر 94)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 16:35]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    210
    سطح
    4
    Points: 210, Level: 4
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوستان که وقت گذاشتن پاسخ دادن.. ولی عزیزان انگار من مطلب رو واضح بهتون انتقال ندادم.این خانم 2 روز مونده به عقد همراه با مامانش سر ناسازگاری پیش گرفتن و یه جورایی گفتن که اگه میخوای زندگیتون خوب پیش بره باید از خانوادت یه مقدار فاصله بگیری و مادر این خانم دخالتاش کم کم داشت شروع میشد مثلا میگفتن که پول ارایشگاه و لباس و هر چیز که کم دارین و من میدم چون عقد فقط یه شب دیگه تکرار نمیشه.با اینکه خود دختر خانم اطلاع داشتن که وضع مادی من اونموقع خوب نبود.!من با هیچ کدوم از اینا مشکلی نداشتم حتی بهش گفتم که هر کجا هر لباسی بخوای میگیرم برات.ولی ایشون ناز کردن و عجیب تر از اونم خواسته های مامانش بود.که ایشونم پر رو تر میشد.واقعا بچه ها نمیشد به خاطر اون احساسمون همو یه ذره درک میکردیم عقد و محضر بگیریم؟
    این خانم یه هفته مونده به عقد هر روزش میگفت به خانوادت بگو ما میخوایم تموم کنیم..
    من به این خانم صد در صد حق میدم ولی بین ما احساس بود میتونستیم یکمی از خواسته هامونو بزاریم روز عروسی...میتونستیم شرایط همو درک کنیم.کاش ایشون روز اخر با اون حالت نمیگفتن که فقط میخوام باهات ازدواج میکنم و انتظار دیگه ای ازم نداشته باش. کاش نگاه اون خانم اون شکلی نبود تا من مجبور نمیشدم تموم کنم.امیدوارم هر کجا هست بتونه منو حرفامو کارامو فراموش کنه..کاش دست من بود و از یادش میرفتم و هیچ اثری از خودم تو زندگیش نمیزاشتم.افسوس.آرزو میکنم هر کجا که هست با هر کی که هست خوشبخت بشه

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 98 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    7,738
    سطح
    58
    Points: 7,738, Level: 58
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    132

    تشکرشده 652 در 153 پست

    Rep Power
    59
    Array
    اینجور که شما تعریف کردی من حس می کنم که یه احساسی بوده و آخر سر هم تموم شده و رفته و خدارو شکر کن که در این مرحله تموم شده.
    متاسفانه یه موضوعی که هنوز توی ذهن عزیزانی که تازه می خوان ازدواج کنن حل نشده اینه که هنوز یارشون رو نتونستن بشناسن و نمی دونن که الان توی کدوم تیم هستند، و از طرفی خانواده هاشون هم که با تجربه هستن نمی خوان قبول کنن که این دختر و یا پسرشون بریا خودش دیگه یه تیم داره و نیاز نیست توی زمین این طرف و یا اون طرف بازی کنه
    مثال میزنم
    چند وقت پیش بود که یه خانومی با این عنوان تاپیک گذاشته بود که همسرم و خانوادش نمی خوان توی تالار برای من عروسی بگیرن و حتی حاظر نیستن به خاطر این کارشون از ما عذر خواهی هم بکنن، و البته خودشون گفته بودن که می دونم دست و بال همسرم تنگه و .... و گفته بودن که من قصد دارم با مادرم خجالتشون بدیم و ... (در کل فهوای کلامشون این بود)
    خب این یعنی چی؟ یعنی این دختر هنوز قبول نکرده که شکسته نشدن حرمت و غرور همسرش بالاتر از هر چیزی هست، این یعنی خانواده دختره هنوز داماد رو غریبه می دونن. و خب وقتی دقیقاً همین رفتار رو هم پسر و خانوادش از طرف مقابل اتخاذ کنن . خب جنگ جهانی کلید می خوره. و پسر میره تیم قبلی و دختر هم همین طور و اون تیم جدید که قرار بود 2 تا یار داشته باشه الان خالی هست و شکست تنها حاصل این تیمه. و حتی اگه یه نفر وارد این تیم بشه اما دیگری یاری نکنه باز این تیم راهی جز قبول شکست نخواهد داشت. پس توی زندگی نباید تیممون رو ترک کنیم.
    واین همه حاشیه رفتم تا بگم :
    خانوم ب القوه شما تیمشو ترک کرد پس نتیج دور از انتظار نبوده.
    دل آرام گیرد به یاد خدا

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    من چنین رابطه ای رو تجربه کردم البته در جایگاه دختر! و توی رابطه ما که سه و سال خورده ای هم بود توی مرحله خواستگاری و نامزدی اون آقا خواستار جدایی شد و من ضربه بدی خوردم! این و به این خاطر گفتم که میتونم شرایط اون دختر رو درک کنم! البته من نمیدونم چرا و به چه دلیل شما اینکار و کردی شاید خیلی با طرف من فرق داشته باشید! حدود هشت ماه ازون اتفاق میگذره، درسته که من باهاش کنار اومدم و به ظاهر اون آدم و بخشیدم اما هنوز زخمش توی قلبم هست! این و نگفتم که عذاب وجدان شما زیاد بشه، اما من توقع داشتم اون آقا یکم مهلت میداد و همانقدر که من تلاش کردم برای رابطه اونم اینکار و میکرد و نهایتا چیزی که بعد از جدایی کن و تسکین میداد این بود که ازم یه معذرت خواهی میکرد حداقل به حرمت اون همه علاقه و دوست داشتن سه چهار ساله! میخوام بهتون بگم اگه براتون امکان داره ازش حلالیت بطلبید! البته این یه پیشنهاده! و من 100 درصد درست نمیدونم، اما به این خاطر میگم که در جایگاه یک خانم و درک این موضوع شاید معذرت خواستن اون عذاب وجدان شمارو از بین ببره! معذرت میخوام که مشکلم اینجا توضیح دادم.
    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    سلام
    من چنین رابطه ای رو تجربه کردم البته در جایگاه دختر! و توی رابطه ما که سه و سال خورده ای هم بود توی مرحله خواستگاری و نامزدی اون آقا خواستار جدایی شد و من ضربه بدی خوردم! این و به این خاطر گفتم که میتونم شرایط اون دختر رو درک کنم! البته من نمیدونم چرا و به چه دلیل شما اینکار و کردی شاید خیلی با طرف من فرق داشته باشید! حدود هشت ماه ازون اتفاق میگذره، درسته که من باهاش کنار اومدم و به ظاهر اون آدم و بخشیدم اما هنوز زخمش توی قلبم هست! این و نگفتم که عذاب وجدان شما زیاد بشه، اما من توقع داشتم اون آقا یکم مهلت میداد و همانقدر که من تلاش کردم برای رابطه اونم اینکار و میکرد و نهایتا چیزی که بعد از جدایی من و تسکین میداد این بود که ازم یه معذرت خواهی میکرد حداقل به حرمت اون همه علاقه و دوست داشتن سه چهار ساله! میخوام بهتون بگم اگه براتون امکان داره ازش حلالیت بطلبید! البته این یه پیشنهاده! و من 100 درصد درست نمیدونم، اما به این خاطر میگم که در جایگاه یک خانم و درک این موضوع شاید معذرت خواستن اون عذاب وجدان شمارو از بین ببره! معذرت میخوام که مشکلم اینجا توضیح دادم.
    موفق باشید

  8. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عذاب وجدان نداره. خوب کردی جدا شدی. دختر و پسر نداره هرکسی که بلد نباشه بفهمه ازدواج یعنی "از این به بعد اول همسرم, بعد دیگران" محکوم به کنار گذاشته شدنه و شما هم خوب کردی جدا شدی چون همسرت آدمی بود که مادر پدرش رو به "شوهرش" ترجیح میداد پس همون بهتر که قبل از آغاز زندگی این رو متوجه شدی.

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    776
    امتیاز
    24,265
    سطح
    94
    Points: 24,265, Level: 94
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    توضیحاتتون مبهم بود .من چنتا سوال دارم:

    1-توی این 4سال مشکلات جدی با هم نداشتید؟چرا تصمیم گرفتید با هم ازدواج کنید؟

    2-شما چرا به خواستگاری این دخترخانوم رفتی؟چه نقاط مثبتی داشته؟به نظرت میتونستین باهم یه زندگی پایداروخوب بسازید؟

    3-آیا دو خانواده شما و ایشون رو راحت پذیرفتن یا اکراه داشتن؟چرا؟

    4- خانواده های شما باهم چقدر تفاوت داشتند؟ از لحاظ مالی،فرهنگی،آداب و رسوم، شهر یا استان محل سکونت؟


  10. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام
    طوری ک من متوجه شدم اساس مشکل شما و همسرتون مراسم عقد بود.شما خانوم نیستین ک درک کنین برای خانوما مهمه مراسم عقد و شاید استرس این تغییر بزرگ روشون تاثیر گذاشته. چون منم نزدیکای عقد گاهی ب همسرم گیر میدادم یا موضوعات پیش پا افتاده برام اولویت دار میشدن

  11. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سوشیانت نمایش پست ها
    عذاب وجدان نداره. خوب کردی جدا شدی. دختر و پسر نداره هرکسی که بلد نباشه بفهمه ازدواج یعنی "از این به بعد اول همسرم, بعد دیگران" محکوم به کنار گذاشته شدنه و شما هم خوب کردی جدا شدی چون همسرت آدمی بود که مادر پدرش رو به "شوهرش" ترجیح میداد پس همون بهتر که قبل از آغاز زندگی این رو متوجه شدی.
    سلام آقای سوشیانت
    اول بگم قصد بی ادبی ندارم و نمیخوام تاپیک دوستمونو به چالش بکشم اما واقعا لازم دونستم نظرمو بگم امیدوارم باعث دلخوری نشه!
    شما میگی نامزد این آقا مادر و پدرشو به شوهرش ترجیح داده اگه این کار نادرسته چرا اکثر آقایون دقیقا همین کارو می کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟شاید تعدادی از آقایون استثنا باشن از جمله خود شما اما اکثر مشکلات خانوما اینه که میگن شوهرم از زندگیمون میزنه بخاطر خونوادش تعداد این آقایون کم هم نیست !تو همین هفته تاپیکی داشتیم که آقا چون خانومشون دوس نداشت خونواده همسرش حتی پرده خونشو انتخاب کنن مدام به طلاق تهدیدش می کرد!!!!
    یا آقایی که می گفت چون همسرم با مادرم مهربون نیس و با رفتارای مادرم نمیسازه پس دوسش ندارم، جالبه اکثر آقایون میگفتن آره مشکل همسرتونه که از مادر شوهر بدش میاد!!!!
    تو زندگیای اطرافمونم کم ندیدیم که آقا حتی حاضر نیس قبول کنه خونوادش باعث دلخوری همسرش میشن آیا این ترجیح دادن نیس؟؟؟؟آیا آقایون می گن اول همسرم بعد پدرو مادرم؟؟؟؟؟؟؟؟
    جوری که اختلاف با خونواده همسر و طرفداری آقا از خونوادش از اساسی ترین مشکلاته و متاسفم که خانوما مجبورن بخاطر اینکه محبت همسرشونو داشته باشن جتی اگه بدترین حرفا رو مثلا از مادر شوهر بشنون باید به دروغ و تظاهرم شده محبت کنن و از خونواده همسر بد نگن این دیگه تجربه شده چون در غیر این صورت تهدید به طلاق میشن و یا محکوم به بد بودن و نساختن.
    به عبارتی خانوم باید شوهرش تو اولویت باشه و بگه اول همسرم اما آقا میگه اول خونوادم وهمسرمم بااااییید بسازه!!!
    به نظرم زن و شوهر وقتی به تفاهم می رسن که هر حقی رو برای خودشون قائل میشن به طرف مقابل هم بدن!!!
    مجددا بگم که این نظر خودم بود امیدوارم باعث تنش و بحث نشه!
    ویرایش توسط tanhaeii : سه شنبه 23 تیر 94 در ساعت 19:15


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.