عذاب وجدان همیشگی

[mohammad-ra]

دوستان احتمالا پیش خودتون بگید باز این فرد موضوع جدید ایجاد کرد...
بنده قبلا چندین تاپیک زدم(در مورد عذاب وجدان )ولی دیگه روانی شدم از این همه فکر زیاد هر صبح که ازخواب بیدار میشم عذاب وجدان من رو به جنون میرسونه از ته دل همش حسرت میخورم آخه انتخاب اعضای خانوادمون که بهترین هم بود رو من به زور تغییر دادم و حالا همون نمایی که من انتخاب کردم به هیچ وجه جنس خوبی نداره و آفتاب که میزنه بهشون اصن کناره هاش زده بیرون و یا مبلمانی که خانواده انتخاب کرده بودن خیلی راحتتر بود و مد هم بود ولی من لعنتی با نفهم بازی زور بهشون آوردم که اونی که انتخاب کردید رو نخرید و اینی که خریدیم هم خیلی طرحش قدیمیه و هم اینکه به هیچ وجه راحت نیست پیش خودم میگفتم زمان که بگذره همه چی یادم میره ولی هنوز که هنوز این عذاب وجدانم و حسرتم مثل روزای اول با هام هست دیگه دارم حس میکنم روانی میشم لعنت بر من که با غلط اضافی هم زندگی رو بر خودم سخت کردم و هم پولی که با سختی در میاد رو هدر دادم

[محیا ناز]

سلام اقای محمد شما از اون تاپیک قبلیتون تا حالا از فکر وسایل خونه بیرون نیومدید؟

پیش یه روانپزشک برید چون در این حد خودخوری طبیعی نیست. داروهایی که خواهد داد

کمکتون میکنه تا از شر این افکار خلاص بشین.

[mohammad-ra]

اینقدر دیگه این افکار اذیتم میکنه که به یکباره این افکار هجوم میاره به مغزم و من هم خودم رو میزنم از حسرت زیاد...اصن از اون موقع با اینکه تلفن کناره مبله هیچوقت روی مبل نمیشنیم و ایستاده با تلفن خانه صحبت میکنم

[محیا ناز]

حتما برو پیش روانپزشک. هر توصیه ای کرد باید بهش عمل کنی

دارو هم هر چی داد مصرف کن. نگران عوارض دارو هم نباش. یک در هزار یه عارضه مختصری داره که اونم مهم نیست

اینو گفتم که با حرف دوست و همسایه داروتو فطع نکنی. اونا همیشه بدون اطلاع کافی نظر میدن

خلاصه مریضیت قابل درمانه ولی دیگه معطل نکن. من صد مورد سراغ دارم که با دارو خوب شدن.

[mohammad-ra]

دوستان میخوام مراجعه کنم به روانپزشک ولی فعلن امتحانات پایان ترم دارم...این فکرا تو ابعاد دیگه هم به من غلبه کرده همین امروز که سرجلسه امتحان رفتم قبل اینکه برم سر جلسه یک سری یادداشت ها برداشته بودم و قبل اینکه برای امتحان برم به دانشگاه از 4تا یادداشتی که برداشته بودم دوتاش رو با خودم سر جلسه نبردم(بدون دلیله خاصی) سر جلسه که رفتم با توجه به اینکه من از حفظیات خوشم نمیاد بیشتر سوالات رو یادم نبود و صندلیم که داخل راهرو بود رو آخرای جلسه عوض کردن و رفتم به داخل یه کلاس و اونجا مراقب خیلی به دانشجو ها سخت نمیگرفت و من 1سوال رو ازداخل یادداشتهایی که برده بودم نوشتم و ای دل غافل که سه تا از سوالات که یادم نبود از همون دو برگه ای که گذاشتم خونه و همراه خودم سر جلسه نبرده بودم اومده بود و من از پایان جلسه تا همین الان که دارم این جا مینویسم مدام خودخوری میکنم که همین طور بی دلیل و الکی با جا گذاشتن اون یادداشتها 5-6 نمره مفت از دست دادم و دارم روانی میشم و هی فکر میکنم که چرا اون یادداشتارو همراه خودم نبردم و چرا اصلا باید اینطوری بشه

خلاصه همین مشکل حسرت الان به همین چیزا هم کشیده شد و با اینکه فردا امتحان دارم از شدت ناراحتی اودم اینا و این مطلب رو نوشتم

[asemaneabi222]

سلام آقاي محمد
من زياد خوشم نمياد اينجا نظر بدم منتها تايپيكهاي شما يادم هست و نظر دادم ،ببين بردار من فكر شما از اساس ايراد داره و مدام داريد بهش دامن ميزنيد،مثلا جريان خريد مبل براي من جالب بود كه مگه يه پسر هم تا اين حد توي جزييات وسايل دخالت ميكنه (اگه ازتون نظر پرسيدن بحثش سواست يا مثلا اگه تخصص خاصي توي دكوراسيون داشتيد بازهم فرق داشت اما معمولا بحث دكوراسيون خونه رو خانم خونه به عهده ميگيره حرف من به اين معني نيست كه شما كه پسر خانواده هستي حق نظر دادن نداري بحث من اينه اينكارا به اون صورت به شما مربوط نميشد كه واردش شدي و حالا داري خودخوري ميكني،ميدونم مشكل فقط يه مبل نيست و ريشه ي ديگه اي داره ولي اگه راحت تر به زندگي نگاه كني و يه فيلتر براي خودت بذاري كه به جز مطرح كردن نظرت به زور خواسته ات رو تحميل نكني تا حدي آروم ميشي ،مشكل اينجاست مسائل جزئي رو نميتوني تحليل كني كه متوجه بشي مرغوب ترين و بهترين وسايل دنيا هم براي هيچكس نمونده و نميمونه،هر آدمي هم ممكنه توي خريد يه وسيله اي اشتباها جنس نامرغوب رو انتخاب كنه ،شما خودت نميخواي به افكارت سامان بدي،مثلا امروز توي امتحان نتونستي برگه تقلب ببري عذاب وجدان گرفتي در حالي كه وقتي كه تقلب ميكردي بايد عذاب وجدان ميگرفتي كه شايد يه بدبختي خيلي بيشتر و توي شرايط سخت تر از من درس خونده و من نبايد با يه كپي كردن جواب هم سطح اون باشم ولي متاسفانه اين روزها هركي خوب بپيچونه و تقلب كنه ميشه آدم چموش و زرنگ،مشكل اينجاست تفكيك مسائلت ضعيفه ،غصه ي چيزهايي رو كه اصلا اهميتي نداره ميخوري،با فكرهايي كه مثل خوره افتاده به جونت مبارزه كن،روانپزشك و مشاور و اينا هم زماني خوبه كه بخواي خودت به خودت كمك كني.
موفق باشي

[mohammad-ra]

بخدا دارم دیونه میشم از اتفاق امروز هر کاری هم میکنم دلم آروم نمیگیره

[mohammad-ra]

دوستان شما رو بخا هرکی کمکی میتونه به من بکنه به یه آدم گوشه نشینی که همیشه تو فکره تبدیل شدم بخدا قسم به مرگ راضیم

[grey-sm]

سلام...
من نوشته های سابق شما رو نخوندم....ولی بدون شک باید به روانپزشک مراجعه کنین چون به نظرم از اختلال وسواس فکری رنج می برید....
من خودم یک دوره افکار منفی خودخوری زیاد داشتم با دارو الان خوب خوب شدم...
موفق باشید

[mohammad-ra]

سلام...
من نوشته های سابق شما رو نخوندم....ولی بدون شک باید به روانپزشک مراجعه کنین چون به نظرم از اختلال وسواس فکری رنج می برید....
من خودم یک دوره افکار منفی خودخوری زیاد داشتم با دارو الان خوب خوب شدم...
موفق باشید

کارم دیگه خیلی شدید بیخ پیدا کرده جوری که به یکباره به پیشانیم محکم سیلی میزنم تا دیگه فکر نکنم ولی نیم ساعت بعد همین اوضاعه خیلی خستم خیلی