با سلام خسته نباشید خدمت اعضای انجمن
من سی و دو سال سن دارم و شوهرم حدود ده سال از من بزرگتر است ده سال بیشتر است که با هم زندگی میکنیم اما در طول این ده سال زندگی مشترک او هیچ گاه حتی در دوران عقد به من ابراز علاقه نکرده است هیچ وقت جز در موارد ضروری با من تماس نمیگیرد و به قول خودش از این مسخره بازی ها خوشش نمی آید هیچ علاقه ای به صحبت با من ندارد معمولا من تنها به مسافرت میروم چون او مسافرت را دوست ندارد او حتی باورش نمیشود که کسی بتواند یک نفر غیر همخون خودش را به عنوان همسر دوست داشته باشد و از اینکه کسی عاشق کسی شده باشد تعجب میکند بارها به روانشناس مراجعه کرده ام و تشخیص یک بیماری غیر قابل علاج را برایش داده اند من توی این ده سال همه چیز را تحمل کرده ام حتی تنهایی زجر دهنده ای که با یک نفر دیگر اما همیشه تنها بوده ام اما اینکه هیچ وقت ابراز علاقه ای از او نسبت به خودم ندیده ام و نخواهم دید آرامشم را از من گرفته و حالا با وجود یک فرزند تصمیم به طلاق گرفته ام اما سرنوشت فرزندم و همچنین اینکه بعد از طلاق مردم درباره من چه خواهند گفت و چه بر سرم خواه آمد مرا از عمل باز میدارد نمیدانم واقعا چه کنم زندگی ام شده خیالبافی صبح تا شب خیالبافی میکنم و از نداشته های واقعی ام پناه میبرم به داشته های خیالی ام لطفا راهنماییم کنید چه کار کنم چه تصمیمی بگیرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)