سلام من ٢٧ساله ام ....پدرم از بعد از تولده من با زن ديگه اي ازدواج كرد و مادرم رو ترك كرد....من كلا ده دفعه بيشتر نديدمش ، آدم بي احساسيه اصلا منو آدم حساب نميكنه...هيچوقت ما رابطه پدر دختري نداشتيم...نه من و نه خواهر و برادر بزرگترم هيچكدوم نفهميديم پدر داشتن چه حسيه.هيچوقت اجازه ندادم دوستام و همكارام از وضعيت خانوادگيم با خبر بشن،مدام دروغ گفتم چون احساس شرمندگي ميكنم، به خاطر خيانت پدرم از ازدواج ميترسم و اينكه هميشه از بي تكيه گاهي و نداشتن حامي در عذاب هستم نميتونم به تغيير وضعيت فكر كنم...بارها تو خيالاتم پدرم رو با چاقو تكه تكه ميكنم و بعد از اين موضوع خنده ام ميگيره ....واقعا ازش متنفرم.... احساس بي هويتي باعث شده در درون حسه بدي داشته باشم اما در ظاهر خودمو خوب نگه ميدارم ....اما بي هويتي بدجوري رو اعصابمه .....كمك فكري ميخوام.....