به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-21
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    651
    سطح
    13
    Points: 651, Level: 13
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    138

    تشکرشده 20 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خواهر و برادر ناسازگار و اعصاب خورد کن

    امشب خیلی دلم گرفته.من وسط های فروردین عقد کردم.یکی از خواهرهام و یکی از برادرهام با این ازدواج خیلی مخالف بودن
    همسرم مال شهر دیگه هیست و به خاطر همین روز عقد،اقوام اونها از چند ساعت قبل از عقد اومدن خونمون
    برادرم که زحمت کشید و روز عقد من، به خاطر اینکه ناهار کم گیرش اومد داد و هوار راه انداخت و گفت من به عقد نمیام میخام وایسم و برای خودم نهار درست کنم و آبروی منو جلوی همسرم و خانوادش برد.
    اون روز گذشتو چند روز بعدش همسرم اومد خونمون موند
    من و خواهرم که 6 سال از من بزرگتره هم اتاقیم.اون موقع من یه خرگوش توی اتاقم داشتم که اتفاقا خواهرم بهم پیشنهاد خریدش رو داده بود. اونشب به گفته خواهرم، مثل اینکه خرگوشم توی قفس تکون میخورده و خواهرم نتونسته درست بخوابه.من که اصلا متوجه سر و صدایی از خرگوشم نشدم.صبح که بیدار شدم بلند بلند من رو کشید سینه فحش.میگفت نتونستم درست بخوابم و تقصیر تو هست. بعدش هم شروع کرد بلند بلند به همسرم فحش دادن.هرکاری میکردم آروم نمیشد.همسرم هم این ها رو شنید
    نشسته بود توی رخت خوابش و هیچی نمیگفت
    خواهرم خرگوش رو انداخت توی آشپز خونه و به کارش ادامه میداد که مامانم ترسیدو زنگ زد به اون یکی داداشم که بیا اینو جمعش کن ببر، آبرومونو داره میبره
    کلی خجات کشیدم
    خواهر بزرگترم کلی نصیحتم کرد که نباید خواهر ها باهم قهر باشن و ...
    مجبورم کردن باهاش آشتی کنم
    حالا فردا همین خواهر اعصاب خورد کنم توی خونه شوهرش(خونه شوهرو مادر شوهرش یکی هست و چون عقد هستن و ازدواج نکردن چند روز حونه مامان می مونه و چند روز خونه اونا) فردا میخاد مهمونی بگیره و اگه نرم دوباره همه کاسه و کوزه ها سر من شکسته میشه
    نمیدونم چطور باید باهاش رفتار کنم
    فردا چه بهونه ای بیارم که به خونشون نرم؟
    خیلی گیج شدم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-21
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    651
    سطح
    13
    Points: 651, Level: 13
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    138

    تشکرشده 20 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حد اقل یه جواب بدید که دلم بهش خوش باشه
    چطوری باهاشون برخورد کنم؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام دوست عزيز، شما و خواهر و برادرتون چند سالتونه؟ دعواهاتون بيشتر شبيه دعواهاى دوران نوجوانى چند تا بچه ى ده دوازده ساله هست!
    صميميت خواهر و برادرى نداريد؟ يعنى واقعا برادرتون چون ناهار بهش كم رسيده حاضره مراسم عقد خواهرش نره؟ يه كم بالغانه رفتار كنيد، به نظرم دليلى نداره واسه يه دعواى بچه گانه مهمونى خواهرتون رو نريد، نميدونم ولى حسم ميگه شايد ناراحتند كه دارن خواهر كوچولوشون رو از دست ميدن و ناراحتيشون رو با پرخاشگرى ابراز مى كنند

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-21
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    651
    سطح
    13
    Points: 651, Level: 13
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    138

    تشکرشده 20 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون که تحقیرم کردی
    هممون سنمون بالاست.بالای 25
    هرکاری میکنم که روابطمون خوب باشه نمیشه.چکار کنم.هر راهی که بگی رو امتحان کردم
    برادرم خیلی تحقیرم میکرد و از ترس اینکه قبل از عقد،چیزی به نامزدم نگه و ناراحتش نکنه مجبور بودم با وجود بد دهنی و تحقیرهاش باهاش مهربون باشم همیشه بهش خوبی کنم
    بعضی وقتها خیلی بهم فشار می اومد و از درون میشکستم ولی چیزی نمیگفتم
    یکبار کارهاشون و زخم زبونشون اونقدر زیاد شد که میخاستم خودکشی کنم
    احساس تنهایی میکنم.اگه شوهرم و مادرم نبودن هیچ دلخوشی توی زندگیم نداشتم.
    وقتی دیدم یکی برای من یه جواب اینجا گذاشته خیلی خوشحال شدم ولی وقتی خوندمش واقعاغصه توی دلم نشست
    برادرم واقعا به عقد من نیومد.بعدش پشیمون شد ولی چه فایده
    دیگه به کسی که بهم بی احترامی کنه محبت نمیکنم.هر کسی هرجوری بود باهاش همونطور برخورد میکنم
    بازم ممنون که برام وقت گذاشتی و برام جواب نوشتی

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    48
    Array
    دوست عزيز من تحقيرت نكردم، كه چه بسا اگر كرده باشم در جايگاهى نيستم كه شما بغضت بگيره يا بهت بر بخوره، الان باز دوباره كامنتمو خوندم و متوجه جمله اى كه شما ازش تحقير برداشت كردى نشدم، با اين حال اگر ناراحتت كردم ازت معذرت ميخوام
    خب من هم واقعا دلم به حال اون برادر سوخت كه واسه يه لقمه ناهار كمتر و بيشتر مراسم عقد خواهرش رو از دست داده، چون چيزى رو فداى مساله اى كرده كه تا آخر عمر حسرتش به دلش ميمونه و بهترين غذاهاى دنيا هم جايگاهش رو پر نمى كنه، همونطور كه حدس زدم صميميت خواهر و برادرى نداريد متاسفانه، ظاهرا هر سه باهم، شما اگر مى بينى هيچ رقمه نميتونى باهاشون ارتباط برقرار كنى لازم نيست خودتو مسئول رفتارها و زخم زبونهاشون بدونى يا بهشون خوبى بيش از حد كنى، به هر كس همون قدر احترام بذار و ارزش قائل شو كه خودش براى خودش و اطرافيانش قائله، خداروشكر همسر خوبى نصيبت شده، سعى كن از تنش هاى پيش اومده فاصله بگيرى و كاملا نسبت به كارها و رفتارهاشون خنثى باشى، نه خوبى بيش از حد انجام بده و نه از درون بشكن و نابود شو، با همسرت خوش باش، و اين روزهارو به خاطر رفتارهاى نامعقول و بيمارگونه ى بقيه (حتى خواهر و برادرت) خراب نكن

  6. 2 کاربر از پست مفید sasha تشکرکرده اند .

    من راضیه هستم (شنبه 12 اردیبهشت 94), بارن (شنبه 12 اردیبهشت 94)

  7. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    یه پیشنهاد میدم. از برادر خواهرت قطع امید کن چون بعیده بتونی اونارو درست کنی.
    اما این وسط یه شخص مهمی تو زندگیت هست : شوهرت

    رک و راست درمورد اخلاقای این دو تا بهش توضیح بده و بگو اینا اینجورین تو هم خیلی ناراحتی و بارها خواستی درستشون کنی اما اینا راهشون همینه. بعد در ادامه از شوهرت بخواه با توجه به این که این دو تا بد اخلاقن اگه چیزی ازشون دید شوک نشه و به دل نگیره. تا میتونی به شوهرت محبت کن تا این دوران عقد بگذره ایشالا به زودی که بری سر خونه زندگی خودت این مشکل خود به خود حل میشه چون تو خونه خودت دیگه خواهر برادرت نیستن که اذیتت کنن و آشیانه عاشقونه خودت و شوهرت اونجاست عزیزم.
    به شوهرت و آیندت فکر کن و سعی کن این چند ماه رو هم هرجور شده بگذرونی تا بری سر خونه خودت.

  8. کاربر روبرو از پست مفید سوشیانت تشکرکرده است .

    من راضیه هستم (یکشنبه 13 اردیبهشت 94)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-21
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    651
    سطح
    13
    Points: 651, Level: 13
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    138

    تشکرشده 20 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    البته قبلش خواهرم خیلی باهام خوب بود. ولی به خاطر ندونم کاری من، حس حسادتش رو فعال کردم و دایم از خوبی های شوهرم براش میگفتم.شوهر اون خیلی کمتر از شوهر من بهش محبت میکنه و وقتی میدید که اون چه کارهایی برای من میکنه و چقدر حامی منه یه اینکه چه خرجهایی برای من میکنه غصه میخورد.من اون موقع نمیدونستم که دارم حسادتش رو تحریک میکنم.جدیدا متوجه شدم . اشتباه از خودم بوده
    من وهمسرم اگر بحثی پیش بیاد خودمون حلش میکنیم و نمیذاریم به بیرون درز پیدا کنه ولی توی زندگی اونها بحث هایی پیش اومده که با وساطت و دخالت برادر بزرگم و خانمش حل شده
    الان بحث هاشون خیلی کمتر شده ولی شاید اون خودش رو با من مقایسه میکنه که چشم بد همسر من رو برداشته.این طور نیست؟

  10. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میتونه اینهایی که میگید هم دخیل باشه.
    اما به هر حال اینها فرعیاته. اصل ماجرا اینه که رفتار زشت ابن دو نفر میتونه توی رابطه شما با شوهرت تاثیر منفی بزاره و در دراز مدت حتی شمارتو وادار به واکنش کنه.

    پس بهتره با آرامش و بدون جنجال سازی این دوره رو طی کنی تا بری سر خونه زندگیت و خلاص بشی.

    عروسی شما کی هست? چند وقت دیگه به سلامتی زیر یه سقف میرید?

    راستی قدر شوهرتم بدون با تعریفهایی که کردی واقعا یه مرد نمونه و بزرگواره. توام براش یه زنه نمونه باش و . آینده روشنی دارید امیدوارم خوشبخت بشین.

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 اردیبهشت 94 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-21
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    651
    سطح
    13
    Points: 651, Level: 13
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    138

    تشکرشده 20 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون سوشیانت
    من یکی دو ماه دیکه انشاالله میرم سر خونه و زندگی خودم
    راستش رو بخوای من همه خانوادم رو دوست دارم.از صمیم قلب
    میخام رابطمو با همه نگه دارم ولی از وقتی که دیگه زیاد لی لی به لا لاشون نگذاشتم اوضاع خیلی بهتر شده.خیلی آرامش دارم
    دیگه کسی کاری به کارم نداره
    اشتباه من توی محبت زیاد کردن به بقیه بود
    الان رابطه من با برادرم که خیلی خوب شده
    با خواهرم هم بهتر از قبل شده.خیلی خوشحالم
    از کسانی که اینجا به کمک من اومدن واقعا ممنونم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عصبی بودن و داشتن مشکل با پدر
    توسط tabrizy در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 خرداد 94, 13:16
  2. فشار عصبی و فکری در مورد کارم
    توسط bb12 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 خرداد 94, 01:33
  3. اعصاب فوق العاده ناراحت خواهرم
    توسط نازنین 2 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 94, 21:17
  4. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  5. چگونه با همسر عصبانی و پرخاشگر کنار بیایم؟
    توسط دختر بیخیال در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 92, 09:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.