سلام دوستان

من 23 سالمه ولی واقعا از درون دیگه پیر شدم.من نزدیک به 7 ساله که توی کار هنر و موسیقی هستم و ساز ویولن رو به صورت تخصصی کار میکنم.علاقه ی شدیدی به موسیقی دارم تا حدی که هیچ چیز برای من ارزش سازم رو نداره حتی اگر بگن دنیا رو بهت میدیم و سازتو بیخیال شو قبول نمیکنم بدون مکث!!

متاسفانه به دلیل اصرار بی مورد خانوادم من رشته تحصیلیم رو حسابداری انتخاب کردم در صورتی که میخواستم دانشگاه هنر موسیقی بخونم..وارد دانشگاه شدم و روز اولی که وارد دانشگاه شدم واسم دقیقا عین یک زندان بود..حتی گوشه محوطه دانشگاه اشک توی چشمام جمع شد اما همشو ریختم توی دلم...بدون هیچ رغبتو علاقه ای به زور واحدهای درسی رو پاس کردم همه معدلام 12 میشد و بالاتر نمیرفت.الان ترم 4 هستم و فکر میکنم درسم خیلی طول میکشه چون هرچی جلوتر میرم تنفرم از این رشته بیشتر میشه

متاسفانه همین باعث شده من تمرکزم رو از دست بدم و توی کلاسای ویولنم تمرکز کافی ندارم..خونه که هستم مدام استرس آیندم رو دارم و از درون داغونم

مدتهاست که نتونستم از ته دلم بخندم...حسابداری رشته سختی نیست اما واسه من مثل یک عذاب میمونه.اصلا نمیتونم باهاش کنار بیام

فکرم به صدجا میره و نمیدنم واقعا سردرگم شدم...به رشتم علاقه ندارم و دارم از علاقه خودم هم عقب میمونم واقعا دارم دیوونه میشم
روز و شب دارم خدا رو صدا میکنم..عین یک ابله مسیر زندگیم رو اشتباه رفتم با اینکه میدونستم علاقم چیز دیگه ایه

زندگیم داره نابود میشه.من با خانوادم لج کردم چون باعث و بانی تمام این گرفتاریایی که واسم پیش اومد اونا هستن موقع انتخاب واحدم ریختن سرم و کاری کردن که نفهمیدم دارم چیکار میکنم حالا که گرفتار شدم فقط خودم موندمو گرفتاریام

استادم بهم گفته بود اگر این مسیرو ادامه بدی بهت قول میدم روزی برسه که همه جا اسمتو به زبون بیارن...همین حرفش داره منو آتیش میزنه که انقدر علاقه و استعدادم به باد فنا داره میره

دوستان خواهشا کمکم کنین من ترم قبل میخواستم انصراف بدم چون توی کلاسا که میشینم هواسم جای دیگس ..وقتی توی مسیر دانشگام انگار دارم میرم به یه زندان!..از کلاسای ویولنم دارم میوفتم

شبا خواب ندارم تا 5 صب چشمام بازه..مدتیه که تپش قلب پیدا کردم به دلیل استرس و نگرانی شدید

امیدوارم خدا تنهام نذاره و یه راهی جلو پام بذاره که بیفتم تو مسیری که باید باشم