سلام
من دختری هستم20ساله.
ترم دوم دانشگاه باپسری که ترم بالاییمه دوست شدم.
همه توودانشگاه میگفتن پسربدیه ودختراروبازی میده امامن بهش علاقه مندشدم.
چندماه اول رابطه ی ماعالی بودولی کم کم مشکلاتمون شروع شد.
بهم بی توجهی میکرد.تنهام میذاشت.یبارم بادوس دخترقبلیش بیرون رفته بود.
من آدم لجبازی هستم.توویه برهه زمانی لج کردم باهاش.گفتم بذابدترشوسرش بیارم بفهمه چیکارکرده.دیدم بهش عوض شده بود.
بخاطرروحیاتم که خیلی پرجنب وجوشم خیلی ازپسراازمن خوششون میادوبهم پیام میدن.
اولاکه پیام میدادن محا نمیذاشتم.چندباربه دوست پسرم گفتم اماانقدبدبرخوردمیکرددیگه نمیگفتم.
جوری باهام دعوامیکردانگارمن به اوناپیام دادم!
خلاصه جوری شدکه من ودوست پسرم دورشدیم ازهم.من ددیگه باهاش درددل نمیکردم.
درعوضش باآدمای غریبه که اصلامنونمیشناختن درددل میکردم.
چندبارهم باهمکلاسی خودم که قبلادنبالم بودن و همکلاسی دوست پسرم که ایشونم منومیخاستن درددل کردم.
دیگه افتاده بودم توو دور لج باهاش.
البته اونم بادخترای دیگه چت میکردامانه به اندازه من!
تااینکه یه روزبهم یکی پیام دادوگفت خیلی دوست دارم ومیتونم بیام خواستگاریت؟
منم گفتم بایدبا بابام صحبت کنید.
پسره گف میشه پیام بدیم آشناشیم؟ منم گفتن باشه.
موضوروبه دوست پسرم گفتم اماجوردیگه براش تعریف کردم.
تووچتم باخواستگاربهش گفتم دوس پسردارم وخیلی اذیتم داره میکنه.گفتم دیگه خستم کرده.
بعدازچندروزفهمیدم اون خواستگارهمون دوست پسرم بود و میخواست منوامتحان کنه.
دوس پسرم ازم جداشد.
امامن دوسش داشتم ودارم.اونم همینطور.
رفتم دنبالش برش گردوندم.براش تلاش کردم ومیکنم.
دیگه باکسی چت نمیکنم.اکارم واااقعاپشیمونم.
حساشودرک میکنم که چقدغرورش شکسته.
اون پسرلطیفیه.همشومیریزه توو خودش وبهم ازغماش نمیگه.
من حساشوخیلی بدکردم:((
توروخداکمکم کنیدچیکارکنم حساش خوب شه.
بهم میگه جلو همکلاسیم وهمکلاسیت احساس تحقیرمیکنم.
مثله گل میمونه اماداره پژمرده میشه.
جدیداسیگارمیکشه.
خودش میدونه چقدخاطرش برام عزیزه وچقدپشیمونم ودارم تلاش میکنم امادست خودش نیست.حساش بدشدن.
باهم میریم حرف میزنیم حالش خوب میشه ولی فقط یه ظهر!بعدش دوباره دپرس میشه وتنها میره بیرون وسیگارمیکشه.
من دوسش دارم.اشتباهاموقبول دارم.درحقش خیلی بدی کردم.هرکاری هم اون درحقم کرده بخشیدم.
من بخاطرش میجنگم.
کمکم کنیدلطفاکه چیکارکنم خوب شه.
ممنون.
علاقه مندی ها (Bookmarks)