یه هفتس عقد کردم اما حالم اصلا خوب نیست
تموم مراسمات من دو سه هفته بیشتر طول نکشید اصلا وقت نشد درست فکر کنم.. همسرم خیلی عجول بود کاش قبلش میرفتم مشاوره تا الان اینجوری نبودم
راستش مشکل من از بابت همسرم نیست . از بابت خودمه
وقتی مادرم منو باردار بوده میخوره زمین و این باعث میشه تو شکم مادر انگشتای پای چپم بشکنه و الان انگشتام کوچیکتر از اونیکی پامه .. خیلیم واضحه. من اینو به همسرم نگفتم. الان نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم چه برخوردی میکنه میترسم خانوادش اذیتش کنن بگن درست انتخاب کردی.. همش حس میکنم لیاقت همسرم خیلی بیشتر از منه اعتماد به نفسم از بین رفته دارم داغون میشم.. وقتی پیششم همش گریه م میاد دلم براش میسوزه. گاهی میگم شاید اصلا براش مهم نباشه ولی بعد میگم خودش هم چیزی نگه حتما خانوادش بدشون میاد
نمیدونم شایدم خودم مشکلو برا خودم بزرگ کردم
اصلا نمیدونم باید چیکار کنم . یکی کمکم کنه
به طلاق هم فکر کردم حتا... اشتباه کردم جواب احساسات شوهرمو چجوری بدم
چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چی بگم به شوهرم؟؟؟
اگه بگه چرا قبلا نگفتی چی بگم؟؟؟؟
دلم نمیخاد ازم ناراحت بشه دلم نمیخاد احساس کنه زنش از بقیه کم تره
این مسایل چقد برا مردا مهمه؟؟؟؟؟
ینی ممکنه سر همچین چیزی احساس حقارت کنه؟؟؟
اون خیلی مهربونه خیلی آقاس من در حقش ظلم کردم
از کجا بفهمم این مشکل چقد براش مهمه؟؟؟
لطفا کمکم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)