به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array

    با مادری که همش بهت سرکوفت میزنه و تحقیرت میکنه باید چه برخوردی داشت؟!

    سلام دوستان
    فکر کنم همه که نه ولی بعضیا از اعضا همدردی من رو بشناسن البته شاید!
    من یه دختر 36 ساله و مجردم مثلا فوق لیسانس دارم خیر سرم اونم دانشگاه دولتی ولی بیکار
    البته به صورت حق التدریس دانشگاه میرم برای تدریس ولی خرج خودم هم در میاد چون ماشالله دزدی تو روز روشن توی دانشگاها زیاده بخصوص آزاد! وتا میتونن حق استادای بدبختی مثل ما رو میکشن بالا!
    که حرومشون بشه!
    بگذریم از بس دلم پره از همچی وهمه کس نمیدونم بایید از کدمشون شروع کنم!
    ولی همه این مشکلات بیکاری نداشتن درامد ثابت ومجردی و خیلی مسائل دیگه بماند
    مشکل من مادرمه که از بچگی همش روی اعصابه!
    الان به جایی رسیدم که گاهی دوست دارم از دستش خودم بکشم وراحت بشم هم از اون از دست من راحت بشه هم من از دست اون!!!!!!!!!!!
    همه روزای خدا که شروع میشه تاشب فقط داره به من تعنه وسرکوفت میزنه چرا کار پیدا نمیکنی ؟
    چرا شوهر نمیکنی چرا بختت بسته است برو بمیر با این بختت.......
    این همه درس خوندی مثلا فوق لیسانس گرفتی به چه درت خورد ببین دخترای مردم هم شوهر کردن هم کار دارن هم بچه دارن تو عرضه نداشتی هیچکدوم نداری باید بری بمیری وکلی از این اراجیف که هر روز بار من میکنه
    خسته شدم هر جوری بشینی حالیش کنی مقصر بیکاری وازدواج نکردن من نیستم ودست من نبوده نمیفهمه به هیچ صراطی مستقیم نمیشه!!
    اون الان 75 سالشه ولی از موقعی که من بچه بودم دققیا از 5سالگی که پدرم فوت کرد رفتارش با من اینجوری بوده خیلی خشن وبی عاطفه است همه عمرش دست محبت سر من نکشید
    از نعمت پدر که محرم شدم از محبت وعاطفه مادر هم تا این سن هنوز محرومم
    تبدیل شدم به یه ادم عقده ای وعصبی وزودرنج که تحمل هیچی روندارم
    تشنه یه زره محبت وتوجه شدم. بقیه خواهر برادرام شانس اوردن تو سن کم ازدواج کردن واز شرش راحت شدن من بدبخت که اخری بودم موندم زیر دستش تا هر روز با این رفتاراش منو زجر کش کنه
    البته یه دوردانه پسر داره که همه زندگیش اونه یه تار موی پسر با 100 دختر عوض نمیکنه
    من موندم این زندگی نکبتی که هیچ راه نجاتی بجز مردن ندارم.
    هر چی تحمل میکنم به روی خودم نمیارم میبینم نمیشه میخوام برم واسه خودم مستقل بشم
    ولی با کدوم پشتوانه مالی؟ تا بخوام خودمو جمع جور کنم وپولی دست وپاکنم که تعنه وسرکوفتای این من رو نابود کرده وفایده نداره اعصابی برام نزاشته.
    مادر برای همه نماد مهر وعاطفه است برای من شده نماد زجر نماد نفرت وسنگدلی وبی عاطفگی!
    به نظرتون تنها راه حل برای من مردن نیست؟چون دیگه هیچی به عقلم نمیرسه
    هر چی تلاش میکنم نتیجه نمیده البته امید وانگیزه ای برام نمونده.

    - - - Updated - - -

    .

    - - - Updated - - -

    چرا ویرایش نداره این؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  2. 13 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    inventor (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), maedeh120 (دوشنبه 22 دی 93), meinoush (دوشنبه 22 دی 93), paiize (دوشنبه 22 دی 93), reihane_b (پنجشنبه 25 دی 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 23 دی 93), میشل (دوشنبه 22 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93), آزرم (سه شنبه 23 دی 93), رویای پر کشیدن (دوشنبه 22 دی 93), شیدا. (دوشنبه 22 دی 93), صبا_2009 (دوشنبه 22 دی 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام آبی جونم
    خیلی از نوشته هات ناراحت شدم
    آخه تو همیشه منو راهنمایی میکردی اما الان خودت دلت پره ...
    من نمیدونم موقعیت ازدواج برات هست یا نه اما سعی کن یکی رو واسه خودت جور کنی
    مادرت الان 75 سالش هست سنش باعث شده بی حوصله تر و غر غرو تر بشه و الان نمیشه عوضش کرد ...
    پس خودتو بزن به بی خیالی خودتو سرگرم کن ... زیاد تو دست و پاش نباش ...
    توی همون دانشگاهی که استاد هستی سعی کن خودتو جا بندازی مثلا تو کلاس یه بحث درباره ازدواج بنداز و بگو که مجردی ...
    شاید نوشته هام به دردت نخوره اما دوست داشتم بگم به فکرتم
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  4. 6 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 22 دی 93), inventor (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), paiize (دوشنبه 22 دی 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 22 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    مائده جان مرسی عزیزم!
    مادر من چه الان که پیره چه اون موقع که جوون بود من بچه همینی بود که هست هیچ تغییری که نکرده بدتر هم شده!

    تورو خدا در مورد ازدواج به من راه حل ندین خدا برای من نمیخواد منم بیخیالش شدم!!!!!!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  6. 4 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), maedeh120 (دوشنبه 22 دی 93), paiize (دوشنبه 22 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام عزیزم

    تو مگه در طول روز چقدر خونه هستی؟چرا اینهمه وقت تو خونه و با مادرت میگذرونی؟

    از من میشنوی از خونه بزن بیرون،زیاد تو خونه نمون،اگه میتونی بیشتر کلاس بردار یا چه میدونم ادامه تحصیل بده.

    امکانش برات هست؟
    خودت میدونی که یه آدم 75 ساله رو نمیشه تغییر داد،یه کم باید خودت رو بزنی به بیخیالی.هیچکس بدون مشکل نیست.

    خود منم تو خونه گاهی با مامان و بابام مشکل داشتم.مثلا بابام همه مشکلاتش با مامان و درددل هاش رو به من

    میگفت یه زمانی و ناراحتم میکرد.یه بارم برای ازدواج نکردنم به من طعنه زد.با اینکه خودش هم مقصر بود و تازه

    اون هیچوقت سنگ صبور من نبوده.من دختر آرومی هستم ولی چنان بلایی به سرش آوردم که دیگه جرات نمیکنه چیزی

    بگه

    البته شوخی میکنما،ولی خیلییییی قاطع رفتار کردم،گفتم دیگه یه کلمه نمیخوام راجع به این چیزا بشنوم و گرنه

    از خونه میرم و اینکه ازدواج نکردن و وضعیت فعلی من حاصل اشتباهات اونا هست که البته جریانش طولانیه.

    نمیگم تو هم برو به مامانت اینا رو بگو.

    فقط نذار حرفهای مامانت روت اثر بزاره.تو کار خودت رو بکن.

    در مورد شغلت هم همینکه سرت گرمه عالیه.به نظر من تدریس خیلی لذت بخشه.از کارت از تحصیلاتت از سلامتیت

    از همه چیزهای خوبی که خدا بهت داده لذت ببر و شکر گذار باش.

    مواظب خودت باش آبی جونم،بازم با هم حرف میزنیم.

  8. 6 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 22 دی 93), inventor (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), m.reza91 (دوشنبه 22 دی 93), Pooh (دوشنبه 22 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    مرسی انیتا جان.
    من بیشتر روزها خونه هستم کلاس زیاد نمیدن اگه باشه شهر دیگه ای شهر خودمون نداره مجبورم دوساعت ره برم با کلی هزینه که تهش هیچی برام نمیمونه
    یعنی اصلا برام بصرفه نیست فقط یک روز بر میدارم اونم صبح تا شب.
    کجا برم توی یه شهر کوچیک مگه چقدر میتونی بری بیرون من سه روز هفته کلاس شنا میرم چون از بچگی علاقه داشتم دارم حرفه ای دنبال میکنم
    ولی همین کلاس شنا رفتنم هر روز داره سرکوفت میزنه میگه مثلا میری استخر که چی بشه مگه بهت حقوق میدن مگه پولی توش هست که میری؟
    میگم برای سلامتیم میرم مگه هر کس ورزش میکنه به خاطر پوله!
    خلاصه هر کاری میکنی بهت گیر میده وهی سرکوفتت میزنه بارها قاطعانه بهش گفتم حتی تهدیدش کردم اگه اینقدر بهم گیر بدی خودم میکشم تا راحت بشم
    باز تاثیر نداره!!!!!!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  10. 2 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام ابی

    میتونم بفهمم نفهمیده شدن، درک نشدن ،تحقیر شدن چه معنی ای داره . ولی این ویژگی نسل گذشته ی ماست . اونا در گذشته طوری تربیت شدن که بزرگتر یه خانواده حق هر گونه دیکتاتوری داره و صرفا به خاطر بزرگتر بودنش ، هر حرفی که میزنه در حکم قانونه . کم و بیش اکثر جوونا با این مشکل روبه رو هستند و بعضی وقتا به خاطر حرف ها کنایه ها و حتی تصمیمات غلط اون ها دارند رنج می برند و جالب این که خود اون بزرگترها اصلا درک نمی کنند ، اونجاست که آدم می فهمه اصلا هیچ درک مشترکی وجود نداره و همین طور نمیخواند یا شاید بهتره بگم اصلا نمی دونند که مسئولیتشونو در قبال فرزندانشون درست انجام ندادند. در عین حال من بی احترامی بهشون رو پسندیده نمی دونم.

    پس قدم اول بی تفاوت بودن به طعنه هاست ؛ فعلا شرایط اینه ، تنها راه حل همین بی تفاوتیه است ، کافیه گوش نکنی ، کافیه فکر نکنی ؛ شاید سخت باشه ولی بعید نیست.

    همون طورکه آنیتا گفتند آدمی که سال های عمرشو تحت چنین فرهنگ و اندیشه هایی بوده رو نمیشه تغییر داد ، در مفابل ما هستیم که باید سازگاری پیدا کنیم . یکی دیگه از این راههای سازگاری همین بحث مالیه. اگه امتحان نکردی به نظر من یه بررسی بکن ببین تو آموزشگاه های کنکور چه لیسانس چه ارشد یا کلاسای خصوصی دبیرستان، اگه بتونی کار کنی درآمدش فکر کنم خیلی بالاتر از حق التدریسی دانشگاه باشه. یکمم تو حیطه های تخصصیت یا مرتبط باهاش یه بررسی بکن شاید شغلی باشه ، دست آخر دیگه برو سراغ کارای غیر مرتبط .

    به هر حال موفق باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  12. 8 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 22 دی 93), inventor (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), Pooh (دوشنبه 22 دی 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 23 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93), آزرم (سه شنبه 23 دی 93), صبا_2009 (دوشنبه 22 دی 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام آبی جان

    اول بگم خوشحال شدم که گفتی میری کلاس شنا و قراره حرفه ای دنبالش کنی. تو تاپیک قبلیت یکی از اهدافت همین شنا بود. آفرین

    دوم مادرت رو هیچ کار نمیشه کرد، خب پس کلا به فکر تغییر مادرت یا حرفاش و... نباش. ولی خب نمیشه هم که تا همیشه تحمل کرد.
    الان که کلاساتون کم هست به نظر من به فکر یه شغل غیر مرتبط باش. احتمال خیلی زیاد خودت حتما همه راههای پیدا کردن شغل مرتبط رو تست کردی.
    تو پرانتز حرفام اینو بخون:(نمی دونم رشته ات چیه ولی به نظرم اگه آزمون استخدامی یا ... واسه رشته ات برگزار میشه حتما شرکت کن.)
    فنی و حرفه ای حتما تو شهر شما هم کلاس داره. لیست کلاساش رو از توی سایتشون می تونی در بیاری و صبح ها به این ترتیب هم وقتت پر میشه و خونه نیستی و هم اینکه یه هنر یاد میگیری.
    من خودم به شخصه خیلی دوست دارم قالی بافی و بعد از اون تابلو فرش یاد بگیرم. چون یه هنریه که نه تنها تو ایران، بلکه هر جای دنیا که باشی به دردت می خوره و می تونی ازش درآمد بدست بیاری. یا خیلی هنرهای خانگی دیگه. کارهایی که با سرمایه کم، میشه راه انداخت. به این چیزا فکر کن. اگه مشکل مالیت حل بشه. تنهایی و ازدواج نکردن خیلی کمتر بهت فشار میاره. حرف های مادرت هم کم میشه. می تونی واسه خودت با تور بری سفر. می تونی مادرت رو بفرستی زیارت و ...
    عزیزم تمرکز کن روی راهکارهای کسب در آمد. راستی یه سری سایت فریلنس هم هست که می تونی به صورت آنلاین پروژه و ترجمه انجام بدی و پولش رو بگیری. هر چند در آمدش خیلی زیاد نیست ولی بهتر از هیچیه. یه سرچ کن تو گوگل حتما پیدا میکنی. اینطوری هم از دانشت استفاده کردی هم سرت گرمه. حداقل پول کلاس شناست درمیاد.

    خلاصه تمرکز کن روی انواع راههای کسب درآمد و چند تا راه کوچیک هم که شده واسه خودت باز کن. کم کم خلاقیتت شکوفا میشه و ایده به ذهنت می رسه و می تونی درآمدت رو افزایش بدی.

  14. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), meinoush (دوشنبه 22 دی 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 23 دی 93), آویژه (سه شنبه 23 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    آزرمیدخت:

    می بینی؟ اونیکه داره قضاوتت می کنه، خودت هستی. اونیکه معتقده برای قضاوت نشدن لازمه تو همه چی بهترین و کامل باشی... اونیکه کامل نبودنت رو طبیعی نمی دونه و به تنبلی و ناتوانی نسبتش می ده...

    درسته. هرروز وضعیت بدتر می شه. چون درونت دو چیز همزمان دارن رشد می کنن. مغز مادرت، و قلب خودت!

    هیچکدوم تسلیم اون یکی نمی شن، و در نتیجه آتش این خشم روز به روز داغ تر می شه.

    تو (بخش قابل توجهی از تو) با مادرت ترکیب شدی و هردوتون با قدرت فزاینده ای از مینوش خشمگین هستید

    یه نکته مهم... منظور من از مادر، اصلا اون انسانی که تو رو به دنیا آورد نیست! بلکه تصویریه که در سالهای اولیه زندگیت ازش ساختی.

    مادرت (با همون تعریفی که گفتم) خیلی نافذتر و قدرتمندتر از چیزی بوده که یه بچه ی بی پناهی مثل تو در مقابلش تاب بیاره (البته اون قدرت رو خودت شخصا بهش داده بودی، چون این تو بودی که ساخته بودیش!). روحت رو تسخیر کرده. درت ریشه کرده. و تو داری با همون چشم ها خودت رو نگاه می کنی. می سنجی و می سنجی و می سنجی... سرزنش... تحقیر... خشم...!

    برگرد!

    باید برگردی به سالهای اول زندگیت و خودت رو از مادرت تفکیک کنی.

    باید قواص بشی، تا ژرفای اقیانوس وجودت شنا کنی، و ریشه های مادرت رو از عمق روحت قطع کنی...

    اونوقت محبت رو تجربه می کنی، اول از همه به خودت... و بعد به سایر ارکان هستی.

    اگه موفق بشی، می تونی آسوده و آرام، با چشم های خودت دنیا رو ببینی... مادر حقیقیت رو ببینی (همون زنی که به دنیا آوردت)! در مقابلش بایستی و نگاهش کنی... انسان در برابر انسان!

    می بخشی و عبور می کنی، از مادرت، از اون خانم منشی، و از هرکسی که در کش مکش با احساس حقارت و ضعف، شکست می خوره و در حال فرار از "خود"ش، به دیگران هم تنه می زنه!

    تا حالا شده یه آدم درمانده با خودخواهی و بی توجهی بهت تنه بزنه، برگردی و با لبخند نگاهش کنی؟ و بعد راه خودت رو پی بگیری و کارش بیشتر از چند ثانیه فکرت رو مشغول نکنه؟
    اینو خیلی وقت پیش آزرمیدخت واسه ی من نوشت. البته من خیلی درگیر بودم با مادرم هنوزم هستم. اونوقتم نفهمیدم درست پستشو. یه وقتی واقعا در حد خیلی زیاد ازش می ترسیدم. اما اینو بخون. برات مفیده. اون چیزی که ازارت می ده شاید حرفای مادرت نباشه. شاید این باشه که برات مهمه اون ادم و نظرش و یه جورایی در درونت اجازه می دی اون قضاوتت کنه و تو رو ارزش گذاری کنه. این اجازه ی درونی رو اگه بتونی نه به مادر نه به هیچکس دیگه ای ندی دیگه انقدر روت اثر نمی ذاره.

    ثلا میری استخر که چی بشه مگه بهت حقوق میدن مگه پولی توش هست که میری
    می تونی بخندی بهش بگی با خوشحالی واسه اینکه بتونم نق نق های مامان جونمو تحمل کنم :)

    آبی اول یه کم رو ارامشت کار کن با هر چی راحتی مثل همین شنا
    بعدش سعی کن قضاوت شدن رو در درونت نداشته باشی. یعنی دهن مردم حالا هر کی حتی مادر دست ما نیست اما در درونت اجازه نده هیچکس تو رو قضاوت کنه. مادر قدرتمنده چون از بچگی بوده. اما اگاهی تو قدرتمند تره.

    اگه نیاز مالی خیلی نداری خوب می تونی برای پر کردن وقتت خیلی چیزا دانلود کنی مثلا زبانت اگه کامل نیست دانلود کن گوشی بذار گوشت و هی گوش کن. مامانتم اگه اطلاعاتش کم باشه چه بهتر. خیال کنه تو به نق هاش گوش می دی اما تو زبان گوش میدی

    اگه مامانتو می تونی با چیزی سرگرم کنی سرگرمش کن که به جونت نیفته. اون اگه می خواست یا می تونست با اخطار یا حواهش تو دست برمیداشت. لابد نمی تونه. پس باید هم خودت رو ارام نگه داری با دوری کردن از حرفاش و نشنیدن به هر طریقی هم اینکه راهی برای دور نگه داشتن اون پیدا کنی
    مثلا بفرستش بره جلسه های قران و این چیزا. اگه خیلی مذهبیه می تونی از این ذکر ها سرچ کنی یا بپرسی مثلا واسه باز کردن بخت دختر. بعدم بگی گفتن مامان دختر باید بخونه چه می دونم روزی هزار تا!!!! بشینه تلویزیون ببینه هم بشینه ذکر بگه!! یا نمی دونم اگه خوشش میاد از مسایل ارایشی بهداشتی هر بار یه کم یه کوچولو بهش چیزای مربوط به زیبایی و ارایش و این چیزا بگو. اگه پول داشتی هم خوب بود می فرستادیش سفر اما الان نمیشه. دوستاشو پیدا کن بفرستش با هم مهمونی برن و .....

    بعدم
    وقتی بهت سرکوفت می زنه شوهر چرا نداری ناراحت نشو که بیشتر اذیتت کنه
    بهش با ارامش بگو الان با زندگیم خوشحالم هر وقت خدا صلاح دونست هم ازدواج می کنم و با ازدواجمم خوشحال خواهم بود یه چیزی شبیه به این
    یه رفتاری که فکر نکنه حق داره بیشتر بگه

    بعدشم ابی تو که مثل من دیوونه نیستی که بابا واسه چی غصه می خوری اخه؟ من دست خودم نیست. اما تو که روالت عادیه و خوبی. با تنهاییت خوشحال باش بعدا هم شوهر پیدا شد با شوهرتم خوشحال باش. نشدم نشد. وقتی اروم تر باشی خود به خود مادرتم کمتر میره رو این موضوع.

    یه کار دیگه هم می تونی بکنی. یه موضوع براش پیدا کن که نق بزنه که رو اعصاب تو نباشه. نمی دونم چی. ولی اگه موضوع داغ تر از ازدواجت پیدا کنه دیگه به این کار نداره. مثلا می تونی با واکنش هات اطلاعات غلط بدی بهش که سمت و سوی غلط بره واسه مردم ازاری :) البته اگه مردم ازاره.

    ببین اینا رو خودم به وقتش بلد نبودم.

    حرفاشو نشنو. حرفایی که هیج خیری واست نداره رو اصلا نشنو

  16. 7 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 23 دی 93), Blue friend (پنجشنبه 25 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 23 دی 93), کیانا 93 (سه شنبه 23 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93), آزرم (سه شنبه 23 دی 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام خانم بیکران

    ببخشید من مادرزادی و از عنفوان نوباوگی از آبی و استقلال و اینطور چیزها خوشم نمیومده برای همین ابی بیکران خیلی خوب تو دهنم نمیچرخه..


    توی یک دو تا تاپیک در مورد نماز ، نظرات شما رو خونده بودم و دیدم چقدر به نماز اهمیت میدین و خانم معتقدی هستید.

    میگن شیطان قبل از نزول و خلع مقامش ، بقدری عابد و نمازگزار حرفه ای بوده که وقتی مثلا تسبیحش میفتاده روی زمین ، فرشته ها با هم دعوا داشتن که کی تسبیحش رو به دستش بده یا روایت داریم که یک سجده شیطان 4000 سال طول کشیده… اما خدا بعد خلقت انسان بهش دستور میده که به خلیفه الله سجده کنه که شیطان حاضر نمیشه و بخاطر همین موضوع از درگاه خدا رونده میشه… از این موضوع میشه فهمید که نماز و عبادت بدون پذیرش ولایت خلیفه الله ، مورد قبول نیست و یکی از پایه های داستان خلقت، پذیرفتن ولایت خلیفه هایی هست که خداوند تبارک و تعالی تعیین کرده…

    اما یکی از لولهای پایین ولایت که خدا برای ما تعیین کرده ، پذیرش ولایت پدر و مادر هست ، و بقدری این موضوع اهمیت داره که خداوند اهمیت پدر و مادر رو در قران کنار موضوع توحید اورده… و وقتی بتونیم توی این ولایت سطح پایین نمره قبولی بیاریم میتونیم برای پذیرش بالاترین درجات ولایت مثل ولایت ائمه اطهار ادعا کنیم و بعد مثلا میتونیم بگیم که ما مطیع و شیفته امام زمان هستیم…

    از یکی از معصومین حدیثی من شنیدم که یک فرزند نسبت به پدر و مادر خودش باید طوری رفتار کنه و اطاعت و خشوع داشته باشه که انگار مقابل یک حاکم ظالم هست…. ادم جلوی یک حاکم ظالم چطور هست ؟ جرات نفس کشیدن داره ؟

    راهکارها رو قطعا دوستان برای شما گفتند و خواهند گفت ، اما من یک حرف دیگه دارم و اون اینکه یکوقت فکر نکنید این مادر شما همینطوری مادر شما شده ، نه اینطور نیست ، پدر و مادر تمام ما ، با تمام خوبی ها و بدی ها ، کاملا بصورت ویژه برای ما طراحی شدن ، یعنی مادر محمد 93 با این ویژگی های که داره طراحی شده برای محمد 93 که هی بهش گیر بده که از بس ابروهات پیونده کسی بهت زن نمیده مردم شانس دارن ما هم شانس داریم و از این حرفا ، و مادر شما طراحی شده برای شخص شما تا با تمام مزایا و معایبی که دارن ما رو در معرض امتحان ولایت پذیری قرار بدن…

    کاملا حق با شماست… شرایط زیاد ساده نیست و خیلی از حرفای مادرتون دل ادم رو به درد میاره ولی حرف من اینه که همین شرایط سخت رو به یک فرصت تبدیل کنید .. من حرفم این نیست که مثلا حرفای مادرتون رو نادید بگیرید یا خودتون رو بزارید جای ایشون که با این سن نسبتا بالا کم حوصله هستند و درکشون کنید یا نمیگم سرتون رو به کاری گرم کنید و از این طور حرفا که اگر هم انجام بدید خوبه… ولی مهم این داستان اینه که از این شرایطی که دارید به بهترین شکل استفاده کنید و شرایط رو به نفع خودتون تغییر بدید و ازاین امتحانی که مادرتون داره براتون فراهم میاره ، برای خودتون سکوی پرتابی فراهم کنید… هرچقدر امتحان سختتر باشه ، قبولی توش ارزشمند تر و درجات بالاتری نصیب انسان میکنه.

    موفق باشید.


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  18. 7 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 23 دی 93), Aram_577 (دوشنبه 22 دی 93), inventor (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), کیانا 93 (سه شنبه 23 دی 93), مسافر زمان (چهارشنبه 24 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام آبی جان،

    بچه ها مطالب خوبی برات نوشتن، من فقط می خوام به سوالت بپردازم.

    به مادرت در واقع.

    با مادری که همش بهت سرکوفت می زنه و تحقیرت می کنه، باید چه برخوردی داشت؟

    پاسخ کوتاه: باید بهش محبت کرد.

    توضیح:

    بعنوان کسیکه تو زندگیش زیاد پیش اومده که دیگران رو سرزنش کنه، و زیاد پیش اومده که کسی رو به دیده ی تحقیر نگاه کنه برات می نویسم:

    کسیکه دیگران رو سرزنش می کنه، کسیه که از خودش بدش میاد.
    کسیکه دیگران رو تحقیر می کنه، کسیه که یه جایی تو وجودش داره احساس حقارت می کنه.

    سرزنش زاده ی نفرته. و تحقیر زاده ی احساس حقارت.

    درون مادرت هم احساس حقارت هست، و هم احساس نفرت و خشم.

    اگه این احساسات ازش گرفته بشن، تراوشات این احساسات قطع می شه.

    البته چیزیکه حقیقتا میتونه این احساسات رو ازش بگیره ارتباط عمیق و اصیل با خودش و پرورندشه. اما در شرایطی که مادرت هست، محبت تو هم میتونه اثرات چشمگیری بذاره.

    امتحان کن، ببین چطور نتیجه میگیری.

    البته تو نمیتونی به کس دیگری محبت کنی مگر اینکه اون محبت درون تو وجود داشته باشه (همونطور که نمی تونی به کسی شادی بدی ، مگر اینکه خودت شاد باشی)

    بنابراین اول باید خودت رو از محبت سیراب کنی.

    اما اگه فعلا نمیتونی اینکارو بکنی، مسئله ای نیست. خوشبختانه حتی محبت های ظاهری به مادرت، جواب میده.

    حالا بعنوان کسی می نویسم که با مادرش مشکل داشته. کلا من در همه ی نقش ها تجربه دارم.

    چندماه پیش سر مزار پدر دوستم ایستاده بودم. برای اولین بار به ذهنم رسید که من نسبت به پدر و مادرم مسئولم. اونها به من سپرده شدن.

    همیشه اینطور به قضیه نگاه می کردم که اونها نسبت به من مسئول هستند و بودند.

    درسته یه وقتی من به اونها سپرده شدم. وقتیکه تهی از آگاهی و فهم و ... بودم، و از اونها تغذیه کردم. چه قبل از تولدم، چه بعدش. از دانششون، از اعتقاداتشون، از احساساتشون، از آرمان هاشون و ... تغذیه کردم.

    من نهالی هستم که پدر و مادرم کاشتن و با بضاعت خودشون آبیاری کردن. حالا من مسئولم که درخت بشم و میوه بدم. و از میوه هام اونها رو تغذیه کنم.

    بهتره ساده ش کنم...

    آبی من و تو به اینترنت دسترسی داشتیم. مثلا به تاپیک مشاوره بهار و آقای اس سی آی دسترسی داشتیم. اما مادرامون نداشتن. این مشکلی که داری می بینی، شلوغی ذهن مادرته، درسته؟ طغیان منتقد درونیشه، اینطور نیست؟

    شاید اونها نتونن دانشی که ما اینجا دریافت کردیم (و خودمون هم نتونستیم کاملا روی خودمون انجامش بدیم!) رو روی خودشون پیاده سازی کنن،

    اما ما میتونیم درکشون کنیم. می تونیم بهشون آرامش و امنیت بدیم. میتونیم بهشون امید بدیم. و هروقت فرصتی شد، یه مقدار از دانشی که کسب کردیم و هم به نحوی بهشون انتقال بدیم.

    خلاصه این فوق لیسانس و این دانش و آگاهی، باید خودش رو یه جایی نشون بده دیگه. باید توانایی های ما رو افزایش بده.

    و یه چیز دیگه:

    این مادرهای ما (خیلیاشون)، همچین زندگی های رو به راهی نداشتن. سختی کشیدن، درک نشدن. هیچکس (شامل خودشون) به نوسانات هرمونی بدنشون فکر نکرد، به نیازهای عاطفیشون فکر نکرد. و ...

    خلاصه:

    محبت...

    بهش محبت کن. محبت های آشکار و قابل مشاهده.

    حالش خوب می شه. و دیگه نه خودش رو اذیت می کنه، نه تو رو.در واقع:

    به هر اندازه ای که حالش بهتر بشه، کمتر خودش و تو رو اذیت می کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  20. 18 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 23 دی 93), Aram_577 (چهارشنبه 24 دی 93), inventor (سه شنبه 23 دی 93), khaleghezey (سه شنبه 23 دی 93), m.reza91 (سه شنبه 23 دی 93), meinoush (سه شنبه 23 دی 93), mina-mina (سه شنبه 23 دی 93), terme00 (سه شنبه 23 دی 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 23 دی 93), کیانا 93 (سه شنبه 23 دی 93), پری وش (سه شنبه 23 دی 93), مسافر زمان (چهارشنبه 24 دی 93), آویژه (پنجشنبه 02 بهمن 93), آنیتا123 (سه شنبه 23 دی 93), آرام عشق (سه شنبه 23 دی 93), آزرم (سه شنبه 23 دی 93), باران13 (سه شنبه 23 دی 93), شیدا. (سه شنبه 23 دی 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه شخص مورد علاقه خود را یافت؟
    توسط reza0263 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 13 اردیبهشت 93, 02:56
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  3. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44
  4. انتقام يا گذشت؟
    توسط biiisetare در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 10:27
  5. آخه چرا خیانت؟
    توسط gloria در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 اردیبهشت 88, 19:46

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.