فکر میکنم عنوان کاملا گویای مشکل من نیست (البته من هنوز مشکل نمیدونمش تا مبادا به خودم تلقین کنم و دچار استرس بشم و احساسی عمل کنم) من سی ساله هستم و پنج ساله که متاهل هستم و با همسرم خارج از کشور زندگی میکنیم. هردو تحصیلاتمون فوق لیسانس و شاغل هستیم و در کل زندگی جا افتاده ای داریم. ما با آگاهی خانواده ها دوست بودیم و بعد از یک سال دوستی ازدواج کردیم و خدا رو شکر مشکلی نداشتیم و همیشه حامی هم بودیم. در همین حد بگم که دعوا های ما در حد سالی یک بار اونم سر خونه تکونی بوده! تا حالا یک روز هم قهر نکردیم و جدا از هم نخوابیدیم. من و همسرم در کنار هم رشد کردیم و همیشه به هم اعتماد داشتیم ولی اتفاقی که اخیرا افتاده منو کمی به فکر فرو برده. چند وقت پیش یکی از آشنایان دور من بعد از سال ها بی خبری با من تماس گرفت که در همین کشوری هست که ما زندگی میکنیم و برای یه کنفرانس اومده.
من این آقا رو از وقتی ۱۳ سالم بوده میشناختم و به خاطر احترام فامیلی و مقام علمیشون همیشه حکم برادر بزرگ من رو داشتن و البته مسلمه که آدم در سن هفده سالگی یه کم علاقه هم داشته باشه ولی ایشون ۱۴سال از من بزرگ تر بودن و متاهل.
به هر حال ما ایشونو ملاقات کردیم و چون وقت ازاد من از همسرم بیشتر بود من شدم راهنمای ایشون. در این مدت از لذت مصاحبت با کسی برخوردار بودم که سلایق هنری و سرگرمیش کاملا مثل خودم بود و البته زندگی به من یاد داده وقتی که دوتا آدم مثل همن به درد عاشقی نمیخورن نهایت دو دوست خوب هستن.
ایشون چند ساله که به طور توافقی از همسرشون جدا شدن و ظاهرا با خانمی رابطه جدی دارن ولی روز آخر که میرفتن حرفایی به من زدن که منو هم ناراحت کرد و هم خوشحال. اینکه همیشه منو دوست داشتن و هیچ وقت منو فراموش نکردن. به هر حال من امیدوار بودم که با رفتن ایشون همه چی به حالت عادی برگرده. ولی از وقتی که رفتن با ایمیل در ارتباطیم و حس میکنم داریم به هم نزدیک و نزدیک تر میشیم. همسرم کاملا در جریانه و ازش خواستم بیشتر با من وقت بگدرونه تا من وابسطه نشم. ولی متاسفانه همسرم انقدر درگیر کار شده که فقط شب از ساعت ۱۰ به بعد میاد خونه و بعد هم انقدر خسته است که نای حرف زدن نداره و فقط تکرار میکنه که به من اعتماد کامل داره و من خودم همه چی رو حل میکنم.
من دلم نمیخواد جای خالی هم زبونی با همسرم رو با این آقا پر کنم ولی حس میکنم بعد از هربار صحبت یه بعد دیگه از خودمو شخصیتمو میشناسم و این آزارم میده. من شاغلم سرگرمی دارم دوست زیاد دارم هرروز ورزش میکنم پس واقعا وقتم پره با این وجود جدیدا یه وقتی رو خالی نگه میدارم که برای این آقا ایمیل بدم و یا اینکه حس میکنم منتظر خبری از ایشون هستم.
این مسله نگرانم کرده و به همفکری نیاز دارم که به خودم آسیب عاطفی نزنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)