با سلام.
همیشه تا جایی که میدونم سعی کردم به همه محبت کنم و به درد همه بخورم. کسی کاری ازم خواسته انجام دادم. ولی نمیدونم خودم موندم آیا مشکل از منه که همیشه جواب خوبی هام رو با بدی میبینم؟
مشکل الان من مربوط به همکارم میشه . اینطور که مدیرم میگن ایشون قبل اومدن همکار من قصد داشتن دوست صمیمی خودشون رو به عنوان همکار بیارن دفتر که دوست ایشون رو مدیر تایید نکرده و اینطور که خود مدیر میگن منو از بین سی نفری که به اینجا مراجعه کرده انتخاب کرده.و این خانم همکار قسم خوردن اگر کسی بغیر دوستاش بیاد نه میزاره کار یاد بگیره و نه میزاره اینجا بمونه!!و اینگونه شد که از روز اومدن من به این دفتر این خانم همکار هرروز یه جور اذیت میکنه. تا جایی که روزی که هیچ بهونه ای پیدا نمیکنه گیر میده به میز و میگه میزی که نشستی باید مال من باشه پاشو میزارو عوض کنیم!درحالی که کامپیوتر من رو میزی و ایشون لپتاپ استفاده میکنن و کامپیوتر من روی میز ایشون جا نمیشه!!وقتی تو دفتریم حداکثر سعی خودشو میکنه که من از هیچی سر درنیارم ولی همین که میرسم خونه زنگ زدنش شروع میشه که برو فلان کارو انجام بده (خارج از ساعت اداری!).وجالب اینکه با پررویی کامل وظایف خودش رو به من محول میکنه!. من تا تونستم سعی کردم بهش خوبی کنم ولی ظاهرا ایشون منو خنگ فرض کردن مثلا ساعت هفت بعد از ظهر زنگ میزد فلان مدرکمو تو دفتر جا گذاشتم برو دفتر زنداداشم میاد بده بهش من خودم یه شهر دیگه ام نمیتونم و منم درنهایت آرامش رفتم کاری که به من ربط نداشته انجام دادم متاسفانه!و حالا هرروز یه برنامه جدید. تا جایی که میخوام برم دانشگاه زنگ میزنه منو برمیگردونه دفتر میگه من دفتر نیستم برو دفتر فلان پسورد منو برام بخون یادم رفته ببرم با خودم!با پررویی کامل!! وقتی جواب کاراشو نمیدم بدتر میکنه وقتی جوابشو میدم بددهنه و هر چی از دهنش درمیاد بهم میگه و حتی اس میزنه! مدیرمون میگه پدر نداره فامیل منم هست من باید دستشو بگیرم نمیتونم بندازمش بیرون با رفتاراش کنار بیا. منم دیگه تحمل ندارم از یه طرف مجبورم یه جا کار کنم و اینجا به خونمون نزدیکتره و از طرفی این خانم آسایش برای زندگی شخصی منم نذاشته چطوری باهاش کنار بیام؟ بهترین رفتاری که باید الان داشته باشم چیه؟ آیا مشکل از منه که هرکسی به خودش اجازه میده به من زور بگه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)