عرض سلام و خسته نباشید دارم خدمت همه دوستان
چندی پیش تایپیکی زدم که ظاهرا به دلیل مبهم بودن عنوان تایپیک
تایپیک بسته شده و بنده هم جوابی نگرفتم .
اکنون با انتخاب تایپیکی با عنوان مناسب مشکل خودم را مطرح میکنم .
مشکل جدید بنده :
بنده یکسالی میشه ازدواج کردم و هیچ مشکلی با همسر فعلی م ندارم
ولی مجددا چند هفته ای هست که سرو کله همسر اول بنده و به
عبارتی مادر پسرم پیدا شده ....
هفته گذشته در کمال ناباوری - اصلا فکرشم نمیکردم
دیدم از نگهبانی شرکت خبر دادند که یه خانمی بیرون شرکت با شما کار
داره وقتی رفتم دم درب دیدم بله .... همسر سابق م هست
خلاصه اول که نمی خواستم برم ولی بعدش گفتم شاید واقعا مشکلی
چیزی پیش اومده باشه
بعد از کمی بحث و گفتگو سر بچه
دیدم دوباره شروع کرد به اینکه تو چرا دوباره ازدواج کردی و ....
شروع کرد به ببخشید ، من بد کردم ، من اشتباه کردم
من حالا به کارهای خودم پی بردم و ....
و در اخر هم گفت :
یعنی هیچ راهی نداره من دوباره وارد زندگی ت بشم ؟؟؟؟
بعدشم گفت اگه قبول کنی من هیچ مشکلی با زن ت ندارم و باهاش
کنار میام ....
خلاصه من که پاک مات و مبهوت مونده بودم
بسیار قرص و محکم جواب دادم :
من از زندگی م فوق العاده راضی هستم
تازه به آرامش رسیدم
هیچ حسی هم نسبت به تو ندارم
هنوزم یادم نرفته چه بلاهایی سر من آوردی چه فوش و چه کارهایی
کردی برو دنبال زندگی ت و دیگه ام مزاحم من نشو ....
بعدشم وسط صحبت هاش ول کردم رفتم تو شرکت ...
خوب تا اینجای کار فکر میکنم خوب عمل کردم ....
===================================
ولی دیروز جمعه خبر دار شدم پسرم را به خونه پدرم برده و در همین
حین
پدر بنده ( فردین بازی ش ) گل کرده و به خاطر پسر بنده که ممکنه در
آینده مشکلی برای پیش بیاد رفته دم در خونه و باهاش حرف زده
بعدشم مادر و خواهرم که این همه فوش دریوری بهشون داده بود
رفتن در خونه بعد از کمی حرف زدن و بعدم بردنش تو خونه ....
پدرم بهش گفته من همه جوره خرج تا میدم - خرج نوه ام را هم میدم
نه که فکر کنی به عنوان عروس قبول ت دارم نه ....
اول که کاری به زندگی پسر من نداشته باش
فکر این که برگردی هم از سرت بیرون کن که کاریه نشدنی ....
چرا ؟؟؟
چون خودت کردی و خود کرده را تدبیر نیست ....
فقط به عنوان مادر نوه ام قبول ت میکنم و این اجازه را بهت میدم که
هرموقع نوه ام را آوردی یا دلت تنگ شد یا تنها بودی با هم بیایید اینجا .....
دیروز من خیلی داغ کردم و با پدرم بحث م شد که چرا این کارا کردی
پدرم میگه :
اول که بخاطر یکسری از حرف های مفت مارد زن ت که چشم دیدن این
بچه را نداره رفتم تا بهش بگم :
بشین سر زندگی ت و بچه تا جمع کن تا یه آدمی مثل فلانی نخواد بچه تا
خوار و تحقیر کنه و بخواد بچه را سبک کنه
من فقط بخاطر بچه ت این کارا کردم ....
این بچه هر سری میاد اینجا گریه میکنه که چرا مامان و بابای من نیستند
گفتم این کارا بکنم تا کمی تعلق خاطر پیدا کنه
و خدای نکرده بچه پسره یوقت در آینده سمت اعتیاد و .... نره
دوستان عزیز ببخشید میدونم که خیلی خیلی پرحرفی کرم
ولی میخوام نظرتون را بدونم و باید چیکار کنم ؟؟؟؟
من فکر میکنم حتی اگر اون هم نخواد در زندگی من وارد بشه
این ارتباط یواش یواش باعث یک چنین مشکلاتی بشه
راستش من از حیله های این زن میترسم .....
به نظر شما پدر و مادر و کلا خانواده بنده کار درستی کرده اند
که ایشون را در منزل خودشون راه دادند ؟؟؟
چه آفت هایی ممکنه در آینده به زندگی من وارد بشه ؟؟؟
بنظر شما من باید چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون از همگی شما .....
علاقه مندی ها (Bookmarks)