به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Wink راهنمایی در مورد خواستگارم

    سلام خدمت همه ی شما
    من دختری 28 ساله هستم به تازگی خواستگاری برام اومده که با معیارهای ذهنی من متفاوته...اصلا نمی تونم بفهمم ایا در اینده می تونم با اونا کنار بیام یانه؟!واسه همین از همه ی شما تقاضای راهنمایی دارم...مخصوصا از اونایی که تجربه دارن ...می خوام بدونم این مسائل مهمه یا من زیادی مهمش کردم..
    اینا چند روز پیش برای اولین بار اومدن خونمون وقصد فقط دیدن من بود یکم در مورد شرایط اقا گفتن ولی من واون صحبتی باهم نداشتیم.توی اون جلسه من ومادرم وخواهرم بودیم واون اقا با مادرش...
    1ساعتی بودن ورفتن...
    1روز بعد مامانشون تماس گرفتن که ما خیلی از دخترتون خوشمون اومده وپسرم خیلی از دخترتون خوشش اومده نظر شما چیه ...
    که من گفتم فردا بیان خونمون وحضوری 1ساعتی با هم حرف بزنیم.
    کل ماجرا این بود یعنی این 3یا 4روزه این مسئله مطرحه


    خصوصیات این اقا:
    5سال باهم اختلاف سنی داریم یعنی ایشون 33سالشونه-لییسانس هستن-شغل ازاد-شغل نسبا خوبیه البته با پدر ش وبرادراش باهم یه مغازه رو اداره میکنن-طبق گفته معرف پسری سر به راه وخوبیه وسربه زیر(البته من در جلسه خواستگاری اصلا سر به زیری ندیدم تموم مدت زل زده بود به من جوری که من از خجالت نتونستم سرمو بلند کنم مامانم هم متوجه شده بود)-خانواده ای ساده وخوبی دارن-
    اینا تموم این چیزایی هست که من ازش می دونم
    اما اشکالاتی که به نظر من خیلی بزرگ اومدن
    1-من قدم تقریبا کوتاهه اما ریزه نیستم یعنی معمولیم.قد ایشون کمی با من اختلاف داشتن یعنی من اگه کفش پاشنه بلند بپوشم شاید بلندتر بشم
    2-خیلی لاغر بودن با توجه به سنشون...بیشتر مثل پسرای 18 یا 19 ساله بودن
    3-علاوه بر فد کوتاهشون قوز پشت داشتن که این مسئله بیشتر از من به چشم مامانم وبرادرم که توی خیابون دیده بودنش خیلی مهم بود
    4-ما از لحاظ مالی قوی تر از اونا هستیم ولی از نظر فرهنگی یکی هستیم
    5-واشکال اخر اینکه شغلشه...درسته که پسر کاری وخوبیه ولی با شراکت پدرش یه کاری که 4نفر از اون نون بخورن فک نمی کنم زیاد خوب باشه...(البته با توجه به کارش این حرفو زدم وگرنه بعضی کارها نیاز به شراکت دارن)

    با همه این حرفها الان میگین تو که فقط اشکالارو گفتی چرا می خوای ادامه بدی...
    اول اینه که من یه مدته سوره احزاب رو می خونم چون شنیده بودن هرکی 40بار بخونه همسری مناسب اون پیدا میشه راستش من خواستگار زیاد داشتم ولی با همشون دنیای تفاوت ها بودیم یا اونا می رفتن یا خانواده ی من نه می گفتن...من زیاد اهل نه گفتن نیستم.
    الانم بعد 33روز ختم سوره ی احزابم فکر کردم خدا اینو برام فرستاده و نباید ردش کنم.و اگه بهش نه بگم کفر نعمت بشه
    و دوم هم دیگه می ترسم با بالا رفتن سنم خواستگار مناسب دیگه ای برام نیاد!

    و حرف اخر :هر جوری فک میکنم اگر ازدواج ما صورت گرفت من هیچ موضوع افتخار کننده ای ندارم که مطرح کنم ومطمعن هستم که اوایل خجالت میکشم از معرفی ایشون به اطرافیانم...جلسه اول این اقا به دلم ننشست ولی باز هم صحبت فردارو قبول کردم شاید در اثر صحبت کردن تا حدودی نظرم بهتر شد...می دونم که اونا همه جوره جلو میان چون بدون صحبت میخواستن وارد فاز عروسی بشن.
    دوستان کمکم کنید من با این اقا ادامه بدم یا نه؟منظورم اینه که اصلا جلسه فردارو شرکت کنم یا بهتره همین اولش نه بگیم؟


    (نمی دونم اینارو بگم یا نه من یه دختر سوسولی نیستن اهل کارهای سخت وروحیه ای خشنی دارم...ایشون خیلی سوسول بودن اگه دستامونو کنار هم میزاشتن دست ایشون بیشتر شبیه دست دخترا بود تا من...!من از بس کار سخت با این دستام کردن از حالت دخترونه دراومدنبعدم اینکه من از اول بچگی نمی تونستم مردای ضعیفو و جثه ریر قبول کنم یعنی خیلی روی جثه حساس بودم پدرم هم ریزه هستن و شخصیت ضعیفی دارن بر عکسه مادرم....من همیشه می خواستم توی زندگی خودم همسرم قوی تر از من باشه که ایشون این طوری نیستن...توی خونه ی ما مادرم همیشه قوی بودن ومثل مرد ولی پدرم دقیقا برعکس ومن اصلا این جور رابطه رو دوست ندارم...درسته خودم مثل مادرم پرورش یافتم ولی ته ته دلم این روحیه رو دوست ندارم) ایا این مسئله میتونه در اینده مشکل ساز باشه؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    مورد 1 ، 2 و 3 که گفتی ، چندان اهمیتی نداره.
    چون زیبایی و خوش تیپ بودن به هیچ وجه ضامن خوشبختی و ارامش زوج ها نیستن.
    ضمنا از شما که 28 سال دارین ، یک مقدار توقع میره روی ظاهر کمتر حساس باشین. چون معمولا دختر های خیلی جوان (20 سال) به دلیل عدم اگاهی از معیار های مهم روی ظاهر طرف حساس میشن.

    اما مورد 4 و 5 مهم هستش و نیاز به بررسی و فکر داره.

    هر جوری فک میکنم اگر ازدواج ما صورت گرفت من هیچ موضوع افتخار کننده ای ندارم که مطرح کنم ومطمعن هستم که اوایل خجالت میکشم از معرفی ایشون به اطرافیانم
    شما اصلا به حرف دیگران کاری نداشته باش یا بقیه چی فکر می کنن.

    مهم ترین مسئله این هستش زوج در کنار هم احساس ارامش و راحتی داشته باشن و همدیگه رو همانطور که هستن قبول کنن.

    -------------------------------------------------------------

    به هر حال شما باید بیشتر خواستگار تون رو بررسی کنید.

    مقالات ازدواج در این تالار و دیگر سایت ها رو با دقت مطالعه کنید.

    برخی معیار های مهم:

    - اخلاق و شخصیت
    - داشتن سلامت عقلی و روانی
    - داشتن تلاش و پشتکار
    - داشتن دانش خانواده ، همسرداری و تربیت فرزند
    - شغل و درامد ( بطوریکه درامد برای زندگی مشترک کافی باشه)
    - داشتن تحصیلات و تخصص
    - نزدیک بودن از نظر اعتقادات و فرهنگ
    - سطح خانواده ها

  3. 2 کاربر از پست مفید amirmahmood تشکرکرده اند .

    کیمیا وارسته (چهارشنبه 02 مهر 93), بانوی آفتاب (شنبه 05 مهر 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 آذر 93 [ 13:22]
    تاریخ عضویت
    1392-12-21
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    789
    سطح
    14
    Points: 789, Level: 14
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 173 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    بدترین دلیل برای پاسخ مثبت به خواستگار : می ترسم با بالا رفتن سنم خواستگار مناسب دیگه ای برام نیاد!

    شما معیارای خودتو بگو . همش از اون آقا گفتی که .
    یعنی هیچ چیز مثبتی نداشت به جز تحصیلات و شغل معمولی ؟
    من می گم عجله نکن دو سه جلسه دیگه صحبت کن باهاش . فقط بذار اونام متوجه باشن که این جلسات فقط بررسی بیشتره نه جواب قطعی . بعد اگه به دلت نشست جواب رد بگه . در کل عجله نکن .

    در مورد ظاهرشون بگم که مهمه به دلت بشینه خیلیم مهمه . از این مسئله سرسری رد نشو . کسی نمی گه خوشتیپ باشه یا صورت زیبایی داشته باشه ولی روی هم رفته به دلت بشینه . ببین ظاهرش و دوست داری یا نه . نه اینکه بگی چشاش این رنگی یا قدش انقده . ببین دوست داری در کنارش باشی . باهاش تو اجتماع دیده بشی یا نه .
    ویرایش توسط فرشته آسمان : چهارشنبه 02 مهر 93 در ساعت 10:40

  5. 2 کاربر از پست مفید فرشته آسمان تشکرکرده اند .

    کیمیا وارسته (چهارشنبه 02 مهر 93), رزا (پنجشنبه 17 مهر 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    فقط یه چیز بهت بگم اصلا به خاطر اینکه بعد از ختم گرفنتن این خواستگار اومده دلیل بر این نیست پس حتما این پسر از آسمون برات افتاده چشماتو ببندی با خیال راحت بله رو بگی خودتو گول نزن!
    بهتره فرصت بیشتری بزاری تا بشناسیش اگه مناسب بود تا 70 درصد با هم تفاهم وتناسبات داشتین خوب میتونی ادامه بدی نداشت هم رد میکنی.
    منم مدت زیادی ختم گرفتم دقیقا بعد این همه ختم یه سری اتفاقات عجیب یه خواستگار اومد که شرایطش از من پایینتر بود من فوق داشتم اون فوق دیپلم وضع مالی متوسط به پایین
    ولی پسر خوب سالم ومومن وسربزیر وهمسن بودیم
    من 90درصد مطمئن بودم این رو فقط خدا فرستاده چون دقیقا بعد اون ختما و اتفاقات یهو بعد سالها بی خواستگاری پیداش شد حاظر شدم با همه کبودهاش به خاطر سالم و پاک بودنش کنار بیام و گذشت کنم ولی اون اقا به خاطر سن راحت گفت نه رفت پی کارش منم فقط به اعتقاداتم ضربه وارد شد یه دلشکستگی و گله و شکایت از خدا واین ختمایی که گرفتم برام مونده.
    پس شما هم بهتره اصلا به این فکر نکنی چون سوره احزاب خوندی این مورد همونیه که میخواستی وباید چشم بسته کوتاه بیای مواظب باش!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  7. 2 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (چهارشنبه 02 مهر 93), کیمیا وارسته (چهارشنبه 02 مهر 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی بچه ها راهنماییاتون خوب بود
    با حرفای شما یه جورایی تصمیمم قطعی شد که فردا باهاش صحبت کنم شاید اگه بیشتر شناختمش نظرم عوض شد...
    نمی دونم ولی مطمعنم اگه نظرم عوض شد وقبولش کردم باید اونقدر قوی ومحکم باشم که در مورد حرفهای اطرافیان حتی خانوادم حساس نباشم....
    روز اول که مادرم پسر رو دیدن بهم گفتن که اصلا به هم نمیاین و کلی ایراد دیگه که قوز داره لاغره و....
    ولی امروز نظرشو عوض کرده وهی میگه کمتر ایراد بگیر ..در حالی که من روز اول هیچی نمی گفتم وبیشتر فک میکردم...نمی دونم چرا این رفتارو داره...
    اما شرایط من اینه:خانواده ی خوبی دارم .لیسانسم از برترین دانشگاه کشور و ظاهرم خوبه به پوشش و جسمم زیاد اهمیت میدم.اهل ورزش و بسیار اجتماعی هستم...طبق گفته ی دیگران خوش اخلاقم و با وجود در اجتماع بودن وارد کارای جوون پسند مثل دوست پسر و این جور کارها نشدم.خیلی اهل کارم شاغل نیستم ولی یه باغ رو واسه خودم اداره می کنم...اهل هنرم کلا نسبت به سنم مثل زن های 40ساله در مورد همه چی تبحر دارم.و اینو همه می دونن.
    شاید تنها ایرادی که دارم به نظر خودم شاغل نبودنم هست وبا وجود تحصیل در بهترین دانشگاه کشور درسموادامه ندادم وبه علاقیات خودم پرداختم وچون خانواده از نظر مالی تامینم کردن نیاز به شغل رو در خودم احساس نکردم.

    - - - Updated - - -

    مرسی بچه ها راهنماییاتون خوب بود
    با حرفای شما یه جورایی تصمیمم قطعی شد که فردا باهاش صحبت کنم شاید اگه بیشتر شناختمش نظرم عوض شد...
    نمی دونم ولی مطمعنم اگه نظرم عوض شد وقبولش کردم باید اونقدر قوی ومحکم باشم که در مورد حرفهای اطرافیان حتی خانوادم حساس نباشم....
    روز اول که مادرم پسر رو دیدن بهم گفتن که اصلا به هم نمیاین و کلی ایراد دیگه که قوز داره لاغره و....
    ولی امروز نظرشو عوض کرده وهی میگه کمتر ایراد بگیر ..در حالی که من روز اول هیچی نمی گفتم وبیشتر فک میکردم...نمی دونم چرا این رفتارو داره...
    اما شرایط من اینه:خانواده ی خوبی دارم .لیسانسم از برترین دانشگاه کشور و ظاهرم خوبه به پوشش و جسمم زیاد اهمیت میدم.اهل ورزش و بسیار اجتماعی هستم...طبق گفته ی دیگران خوش اخلاقم و با وجود در اجتماع بودن وارد کارای جوون پسند مثل دوست پسر و این جور کارها نشدم.خیلی اهل کارم شاغل نیستم ولی یه باغ رو واسه خودم اداره می کنم...اهل هنرم کلا نسبت به سنم مثل زن های 40ساله در مورد همه چی تبحر دارم.و اینو همه می دونن.
    شاید تنها ایرادی که دارم به نظر خودم شاغل نبودنم هست وبا وجود تحصیل در بهترین دانشگاه کشور درسموادامه ندادم وبه علاقیات خودم پرداختم وچون خانواده از نظر مالی تامینم کردن نیاز به شغل رو در خودم احساس نکردم.

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    به نظر من با این تعریف های شما جواب رد بدی بهتره
    از آینده هم نترس من خالم 36 سالگی ازدواج کرد ازدواج خوبی هم هست
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  10. 5 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 17 مهر 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 02 مهر 93), کیمیا وارسته (چهارشنبه 02 مهر 93), رزا (پنجشنبه 17 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 02 مهر 93)

  11. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    (البته من در جلسه خواستگاری اصلا سر به زیری ندیدم تموم مدت زل زده بود به من جوری که من از خجالت نتونستم سرمو بلند کنم
    اومده بود شما رو ببینه انتظار داشتی گل های قالیو بشمره؟ظاهرن به دلت نشستن نکرده،تمومش کن.


  12. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 17 مهر 93), maedeh120 (شنبه 05 مهر 93), آونگ (چهارشنبه 02 مهر 93)

  13. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیا وارسته نمایش پست ها
    با همه این حرفها الان میگین تو که فقط اشکالارو گفتی چرا می خوای ادامه بدی...
    اول اینه که من یه مدته سوره احزاب رو می خونم چون شنیده بودن هرکی 40بار بخونه همسری مناسب اون پیدا میشه راستش من خواستگار زیاد داشتم ولی با همشون دنیای تفاوت ها بودیم یا اونا می رفتن یا خانواده ی من نه می گفتن...من زیاد اهل نه گفتن نیستم.
    الانم بعد 33روز ختم سوره ی احزابم فکر کردم خدا اینو برام فرستاده و نباید ردش کنم.و اگه بهش نه بگم کفر نعمت بشه
    و دوم هم دیگه می ترسم با بالا رفتن سنم خواستگار مناسب دیگه ای برام نیاد!
    دلایلت برای قبول کردنش اصلا دلایل خوبی نیست. با توجه به اشکالات ایشون ( از دید شما)، فکر می کنم بهتره دیگه ادامه ندید. مخصوصا که مقایسه کردی با پدرت و زندگی خانوادگیت و تصویری که از این مشکل در خودآگاه و ناخودآگاهت داری.

    از نظر سنی فکر می کنم نقطه اوج منحنی هستی و کم کم می افتی روی سراشیبی. وضعیتت خیلی بحرانی نیست. البته اگر محل زندگیتون نزدیک به میانگین کلی جامعه باشه.

    اگر ردش کردی، مهارتهای همسریابی را بخون و انجام بده. هم تو این تالار نکاتی هست و هم چند تایی وبلاگ و سایت و ...
    فعلا باشه بعد از تصمیمت.

    الان پست دومت را دیدم.
    شاغل نبودن برای یک خانم اصلا ایراد محسوب نمی شه.

    به نظر من این ایراد مهمیه:

    نمی دونم اینارو بگم یا نه من یه دختر سوسولی نیستن اهل کارهای سخت وروحیه ای خشنی دارم...ایشون خیلی سوسول بودن اگه دستامونو کنار هم میزاشتن دست ایشون بیشتر شبیه دست دخترا بود تا من...!من از بس کار سخت با این دستام کردن از حالت دخترونه دراومدن

    توی خونه ی ما مادرم همیشه قوی بودن ومثل مرد ولی پدرم دقیقا برعکس ومن اصلا این جور رابطه رو دوست ندارم...درسته خودم مثل مادرم پرورش یافتم ولی ته ته دلم این روحیه رو دوست ندارم
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 02 مهر 93 در ساعت 12:30

  14. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 17 مهر 93), maedeh120 (شنبه 05 مهر 93), رزا (شنبه 05 مهر 93)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    نیاز به کمک دارم امیدوارم اول منو درک کنید وبعد واقعا راهنماییم کنید.
    راستش اون روز خواستگارام براشون مشکلی پیش اومد ونتونستن بیان وقرار به فردا موکول شد.
    این چند روز خیلی فکر کردم اینکه من چه تصمیمی بگیرم.
    راستش روز اول چند ساعتی با مادرم بحث کردم که مادرجان ظاهر این اقا به دلم اصلا ننشسته ونمی تونم باهاش کنار بیام ولطفا بهشون بگین نه!ولی مادرم کلی بهانه جویی اورد که ایراد گیری و سخت میگیری وفلان وبهمان!هرچند خودش اول ایراد گرفت.
    اون روز نشستم مثل ادمای عاقل فک کردم فک کردم وفک کردم وتصمیم گرفتم بله رو بگم.
    به خانوادم گفتم من جوابم بله هست واماده بشین.همه از عوض شدن نظرم تعجب کردن ولی من به همشون گفتم من از این اقا خوشم اومده و هر چی بگه قبول میکنم.
    راستش باهام زیاد صحبت کردن خوهرم ویا مادرم که این رسم جواب دادن نیست ومگه مجوری یا مجبورت کردیم وتو غلط میکنی واز این حرفها...
    ولی من با همه ی اینها تصمیم قطعی گرفتمم که نه تنها سخت نگیرم بلکه خانوادم هم گفتم مثل قبل ها فقط 2یا 3جلسه باهاش صحبت میکنم وقبل محرم محرمیت رسمی بینمون بشه....
    چون نمی خوام طولانیش کنم می خوام بدونم بالا برم پایین بیام این همسرمه وباید دوستش داشته باشم.

    دلایل عوض شدنم اینا بودن.
    1-دیگه خسته شدم از اینکه همه میگن سخت میگیری حتی مادر خودم که از همه چی خبر داره ومی دونه که من اهل سختگیری نیستم
    2-سالهاست دعا میکنم بیشتر از اون چیزی که تصورش رو بکنین دعاهایی که فقط من وخدام خبر داریم ولی نتیجه ای نگرفتم می خوام دیگه این التماسا تموم بشه تا خدا برام عزیز بمونه....می ترسم این جواب ندادنا یه روزی کافرم کنه هر چند خیلی بعیده..
    3-می خوام خانوادمو از استرس این خواستگارا واز فکر وخیال راحت کنم.چون می بینم برای هر خواستگاری چه قدر استرس میکشن وصد جور درد ومرض میگیرن.
    4-نشد دیگه اون جوری که من می خواستم نشد ومن بی اندازه خستم.

    حالا شما جه جور کمکی به من می تونین بکنین.
    راستش صادقانه بگم من اصلا از این اقا خوشم نیومده حالا که فردا قراره 1ساعتی باهم صحبت کنیم من خودم میلی به پرسیدن سوال ندارم برام مهم نیست کی هست وچی هست هر چی فردا بگه میگم قبوله عین مدربزرگامون می خوام ندیده ونشناخته قبولش کنم. به امید خدا برم جلو...هر چی هم مشکل بیاد جلو بگم زندگیمه یا رفعش میکنم یا باهاش میسازم..

    از بین متاهل ها کسی بوده که این جوری ازدواج کنه؟به مشکل بر نخورده که؟
    همه که با علاقه ازدواج نمی کنن ولی زندگیشون پایداره مگه نه؟
    اشتباه که نمی کنم؟

    راستی تا یادم نرفته بگم من از طرف پسر وخانوادش مطمعنم که میخوان ومی دونم فقط به تصمیم من بستگی داره این ازدواج شکل بگیره یا نه.

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    متاسفانه کیمیا جان باید بگم بخاطر بدترین دلایل ممکن تصمیمت رو عوض کردی!
    این دلایل کسیه که هیچ اختیار تصمیم گیری برای خودش توی زندگی نداره یه جواریی به اخر خط رسیده باشه در حالی که شما هنوز خیلی وقت دارین!
    واقعا خیلی متاسف شدم برای شما اونم یه دختر 28 ساله وتحصیلکرده که به همچین نتیجه ای رسیده
    وبر خلاف میل قلبی وعقلی داره زندگی رو انتخاب میکنه که شاید هیچ لذتی از اون نصیبش نشه!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  17. کاربر روبرو از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 17 مهر 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 آبان 93, 00:49
  3. راهنمایی برای ازدواج ( تو مرحله آشنایی هستم)
    توسط e-lampard در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 اردیبهشت 93, 19:16
  4. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 تیر 92, 16:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.