دوست گرامی، ممنون که پاسخ دادی:
می فهمم که ممکن است این وضعیت در نگاه اول ترسناک به نظر بیاید. کسی را نمی شناسی. همه به نظر درس خواندن تر از تو اند و چیزهای زیادی بلندند. حس می کنی درس ها سخت است و از توان تو خاج. فکر می کنی اگر برایت مشکلی پیش آمد، در خوابگاه تنها هستی و ...
کسی از روز اول همه اینها را یک جا و با هم حل نکرده. اندک اندک قدم بردار و این ها را حل کن. فرار همیشه جواب نمی دهد دوست من. امروز سر صحبت با هم خوابگاهیت را باز کن و از خانواده اش بپرس و اینکه کجایی است. از خوراکی های دیارش بپرس و قول بگیر که دفعه بعد برات سوغاتی بیاره. فردا صبح هم توی دانشگاه از همکلاسی ات جزوه بگیر. در مورد کلاس هاش و واحد هایی که داره سوال کن. برو پیش یک استاد و بگو می خواستم با زمینه کاریتون آشنا بشم و یواش یوش جای خودت رو در دانشگاه و در باور خودت برای خودت باز کن. این ها را که حل کنی، مشکلت با سختی درس هم حل شده است.
البته گاهی شرایط هم مهیاست و ما از تلاش برای موفقیت دست می کشیم، چون :
یا انگیزی قوی برای تلاش نداریم
یا می ترسیم که موفق شویم ( تعجب می کنی؟ بله واقعا اینجوریه!)
یا آنقدر کمال گرا هستیم که هیچ قدمی ما را راضی نمی کند و ترس از نرسیدن به بهترین ها ما را متوقف می کند
و ...
اگر دلیل واقعی تو اینها باشد، بهتر است یک بار برای همیشه خودت را از اینگونه کلنجار رفتن خلاص کنی. همیشه چتر حمایت خانواده بر سر ما نیست. بالاخره در نقطه ای باید دست به زانوی خودت بگیری و برخیزی و با سختیها بجنگی. این عافیت طلبی تو را به رکود می کشاند.
اگر هم دلیلت، همان چیزی باشد که خودت می گویی، یعنی نتوانسته ای از سبک زندگیت در مقابل خواسته دیگران دفاع کنی و نیاز به این هست که تمرین جرات مندی کنی و این رفتار منفعلانه و عقب نشینی از ترس سرزنش دیگران را کنار بگذاری.
به نظرم بهترین کار اینست که فورا یک وقت مشاوره از مرکز مشاوره دانشگاهتان بگیری و مشکلت را عمیق تر بررسی کنی. اگر صادقانه بگویی به خود کشی فکر کرده ای، تو را در اولویت می گذارند و نیازی نیست در سیستم نوبت دهیشان منتظر بمانی.
( در مورد کمال گرایی می توانی در تالار جستجو کنی)
قوی باش

علاقه مندی ها (Bookmarks)