به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 شهریور 93 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    12
    سطح
    1
    Points: 12, Level: 1
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    9

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از درس خوندن خسته شدم راهی به ذهنم نمیرسه جز ...

    سلام دوستان،نمیدونم از کجا شروع کنم،الان ترم اول کارشناسی ارشد،رشته مکانیک دانشگاه تهران هستم.کارشناسی هم دانشگاه شریف قبول شدم اما انقد حالم بد بود که انتقالی گرفتم برگشتم پیش خونوادم،کلی هم سرکوفت از همه دوستا آشناها و فامیل خوردم که اونجا فلان بود و همه آرزوشو دارنو از این حرفا،خلاصه دوران کارشناسی خیلی خوب گذشت و با یه دختر خیلی مهربون و خانم هم آشنا شدم که همه جوره کمکم کرده،(قرار ازدواج هم گذاشتیم مادرا هم میدونن).تا اینکه با کمک های اون ارشد تونستم تهران قبول بشم اما اون همون دانشگاه اولمون قبول شد متاسفانه!الان یه هفتس که از شروع ترم میگذره و من خوابگاهم،هر شب گریه هر ساعت اشکم میاد،تا یه آهنگ میذارم بغضم میترکه!اینا همش از درد دلتنگی خانواده و خانمم نیستا،از بودن تو این دانشگاه تو این محیط بین این بچه هاست!ما مثلا تو تابستون زیاد نمیدیدم همدیگرو اما اصلا ازین مشکلات نبود!به خاطر سختی درس و دانشگاس!واقعا خسته ام!هیچ امیدی برای بیدار شدن ندارم!اگه امید دادنای خانمم نبود نمیدونم میخواستم چ کنم!
    چند شبیه دارم راه های خودکشی رو پیدا میکنم،اما فک نکنم جراتشو داشته باشم...
    یه خانواده هم نمیتونم چیزی بگم به اندازه کافی سر انتقالی من تو کارشناسی حرص خوردن..
    به نظر شما چ کنم که راحت شم؟راهی جز خودکشی هست؟
    بخدا امید به زندگیم صفره..به خودم میگم نسبت به درسا بیخیال باش یه چیز میشه اما نمیتونم واقعا..هیچ انگیزه ای ندارم وقتی از خواب بیدار میشم...کمک کنید..

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 تیر 03 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    14,179
    سطح
    77
    Points: 14,179, Level: 77
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    73
    Array
    سلام ... به تالار خوش اومدی


    نقل قول نوشته اصلی توسط as_sa نمایش پست ها
    اینا همش از درد دلتنگی خانواده و خانمم نیستا،از بودن تو این دانشگاه تو این محیط بین این بچه هاست!

    بیشتر توضیح بده ... مگه محیط و بچه ها چجوری هستن؟
    شما با خواسته قلبی خودتون درس خوندین و این دانشگاه قبول شدین یا به اجبار دوستتون ؟
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  3. 3 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    as_sa (یکشنبه 30 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 30 شهریور 93), رزا (یکشنبه 30 شهریور 93)

  4. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-12-11
    نوشته ها
    396
    امتیاز
    15,136
    سطح
    79
    Points: 15,136, Level: 79
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,467

    تشکرشده 2,190 در 377 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام،
    به تالار همدردی خوش آمدید.

    شما می‌خواهید یک مشکل آسان را با راه حلی سخت برطرف کنید.

    اگر مشکل، دانشگاه و سختی درس‌ها و دوری از خانواده‌ست، در بدترین حالت می‌توانید انصراف دهید و به شهر خودتان برگردید. به خودکشی و … نیازی نیست.

    آیا مشکلات دیگری هست که ذکر نکرده باشید؟

  5. 4 کاربر از پست مفید مسافر زمان تشکرکرده اند .

    as_sa (یکشنبه 30 شهریور 93), فدایی یار (یکشنبه 30 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 30 شهریور 93), رزا (یکشنبه 30 شهریور 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    116
    Array
    به خاطر سختی درس و دانشگاس!واقعا خسته ام!
    سلام

    سال نو شما مبارک ( آخه سال دانشجو ها این جور موقع ها نو میشه )

    1- میشه بپرسم دفعه اول چرا دانشگاهت رو عوض کردی؟

    2- توی بچگی پیش اومده بود از خانواده کسی بابت درس یا فعالیتت سرزنشت کنه یا بهت بگن " تو به درد نمی خوری" یا "موفق نمی شی" یا "تو این کار رو نمی تونی تموم کنی" ؟

    3- در مورد کمالگرا بودنت کنکاش کردی؟

    4- مشاوره رفتی تا حالا یا نه؟

    منتظر پاسخت هستم.

    پی نوشت: حواست باشه که بیشتر از سه پست در یک شبانه روز نمی تونی ارسال کنی.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا
    ویرایش توسط آویژه : یکشنبه 30 شهریور 93 در ساعت 19:08

  7. کاربر روبرو از پست مفید آویژه تشکرکرده است .

    as_sa (یکشنبه 30 شهریور 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 شهریور 93 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    12
    سطح
    1
    Points: 12, Level: 1
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    9

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط terme00 نمایش پست ها
    سلام ... به تالار خوش اومدی





    بیشتر توضیح بده ... مگه محیط و بچه ها چجوری هستن؟
    شما با خواسته قلبی خودتون درس خوندین و این دانشگاه قبول شدین یا به اجبار دوستتون ؟
    محیط خشک و جو خشکی که تو دانشگاه و بین بچه های مکانیک هست،البته شاید فقط برای من اینجوریه،مثلا بیدار شم صبح تنها برم دانشگاه،کلاسو پیدا کنم ی گوشه بشینم بازم تنها،بعدش منتظر وایسم تا ناهار،تنهایی غذا بخورم برگردم خوابگاه بخوابم و... فقط این بین زنگ میزنم شمال،اشکامم سرازیر میشه،حتی الان که دارم تایپ میکنم،اصلا نمیدونم برای چی!!
    اگه به من میبود که همون دانشگاه قبلی میموندم!هم واسه حرفای دوستم هم خانواده!دیگه نمیتونستم جواب خانواده رو بدم که چرا موندم و تهران نرفتم!اصلا اونا وقتی انتقالی دوره کارشناسی گرفتم ازم قول گرفتن که ارشد برم تهران...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مسافر زمان نمایش پست ها
    با سلام،
    به تالار همدردی خوش آمدید.

    شما می‌خواهید یک مشکل آسان را با راه حلی سخت برطرف کنید.

    اگر مشکل، دانشگاه و سختی درس‌ها و دوری از خانواده‌ست، در بدترین حالت می‌توانید انصراف دهید و به شهر خودتان برگردید. به خودکشی و … نیازی نیست.

    آیا مشکلات دیگری هست که ذکر نکرده باشید؟
    مشکل همین هاست به علاوه ی تنهایی تو دانشگاه و خابگاه!به فکرم رسیده انصراف بدم،اما شما خودتونو بذارید جای من،با چه رویی برگردم؟بعد اون همه تبریکی ک بهم گفتن!اون همه شادی خانوادم،اگه برگردم داغون میشن!همون کارشناسی که برگشتم کلی حرف و حدیث شنیدم دیگ چه برسه تو این سن!
    اخه اصلا آدم بچه ننه ای نیستم که بگیم دوری از خانواده...
    اما فک کنم خیلی برابر مشکلات ضعیفم زود جا میزنم!بهر حال خب همینیم که هستم....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    سلام

    سال نو شما مبارک ( آخه سال دانشجو ها این جور موقع ها نو میشه )

    1- میشه بپرسم دفعه اول چرا دانشگاهت رو عوض کردی؟

    2- توی بچگی پیش اومده بود از خانواده کسی بابت درس یا فعالیتت سرزنشت کنه یا بهت بگن " تو به درد نمی خوری" یا "موفق نمی شی" یا "تو این کار رو نمی تونی تموم کنی" ؟

    3- در مورد کمالگرا بودنت کنکاش کردی؟

    4- مشاوره رفتی تا حالا یا نه؟

    منتظر پاسخت هستم.
    سلام ممنونم..
    1.به همین دلایل الان!نمیدونم خودم واقعا!سختی درس و دوری از شهر و دوستان و ... فقط میدونم که نمیتونستم واقعا نمیتونستم...
    2.نه اصلا...
    3.منظورتونو درست نفهمیدم،اما اگه منظورتون رسیدن به آینده ی بهتره باید بگم که من به زندگی معمولی به همون دانشگاه کوچیک و مدرکش راضیم و معتقدم این سختیا نمی ارزه به مدرک بهتر...
    4.نه بهش فکر نکرده بودم...

  9. کاربر روبرو از پست مفید as_sa تشکرکرده است .

    آویژه (یکشنبه 30 شهریور 93)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    116
    Array
    اما فک کنم خیلی برابر مشکلات ضعیفم زود جا میزنم!بهر حال خب همینیم که هستم....
    سلام ممنونم..
    1.به همین دلایل الان!نمیدونم خودم واقعا!سختی درس و دوری از شهر و دوستان و ... فقط میدونم که نمیتونستم واقعا نمیتونستم...
    2.نه اصلا...
    3.منظورتونو درست نفهمیدم،اما اگه منظورتون رسیدن به آینده ی بهتره باید بگم که من به زندگی معمولی به همون دانشگاه کوچیک و مدرکش راضیم و معتقدم این سختیا نمی ارزه به مدرک بهتر...
    4.نه بهش فکر نکرده بودم...

    دوست گرامی، ممنون که پاسخ دادی:

    می فهمم که ممکن است این وضعیت در نگاه اول ترسناک به نظر بیاید. کسی را نمی شناسی. همه به نظر درس خواندن تر از تو اند و چیزهای زیادی بلندند. حس می کنی درس ها سخت است و از توان تو خاج. فکر می کنی اگر برایت مشکلی پیش آمد، در خوابگاه تنها هستی و ...
    کسی از روز اول همه اینها را یک جا و با هم حل نکرده. اندک اندک قدم بردار و این ها را حل کن. فرار همیشه جواب نمی دهد دوست من. امروز سر صحبت با هم خوابگاهیت را باز کن و از خانواده اش بپرس و اینکه کجایی است. از خوراکی های دیارش بپرس و قول بگیر که دفعه بعد برات سوغاتی بیاره. فردا صبح هم توی دانشگاه از همکلاسی ات جزوه بگیر. در مورد کلاس هاش و واحد هایی که داره سوال کن. برو پیش یک استاد و بگو می خواستم با زمینه کاریتون آشنا بشم و یواش یوش جای خودت رو در دانشگاه و در باور خودت برای خودت باز کن. این ها را که حل کنی، مشکلت با سختی درس هم حل شده است.

    البته گاهی شرایط هم مهیاست و ما از تلاش برای موفقیت دست می کشیم، چون :

    یا انگیزی قوی برای تلاش نداریم

    یا می ترسیم که موفق شویم ( تعجب می کنی؟ بله واقعا اینجوریه!)

    یا آنقدر کمال گرا هستیم که هیچ قدمی ما را راضی نمی کند و ترس از نرسیدن به بهترین ها ما را متوقف می کند
    و ...


    اگر دلیل واقعی تو اینها باشد، بهتر است یک بار برای همیشه خودت را از اینگونه کلنجار رفتن خلاص کنی. همیشه چتر حمایت خانواده بر سر ما نیست. بالاخره در نقطه ای باید دست به زانوی خودت بگیری و برخیزی و با سختیها بجنگی. این عافیت طلبی تو را به رکود می کشاند.

    اگر هم دلیلت، همان چیزی باشد که خودت می گویی، یعنی نتوانسته ای از سبک زندگیت در مقابل خواسته دیگران دفاع کنی و نیاز به این هست که تمرین جرات مندی کنی و این رفتار منفعلانه و عقب نشینی از ترس سرزنش دیگران را کنار بگذاری.


    به نظرم بهترین کار اینست که فورا یک وقت مشاوره از مرکز مشاوره دانشگاهتان بگیری و مشکلت را عمیق تر بررسی کنی. اگر صادقانه بگویی به خود کشی فکر کرده ای، تو را در اولویت می گذارند و نیازی نیست در سیستم نوبت دهی‌شان منتظر بمانی.

    ( در مورد کمال گرایی می توانی در تالار جستجو کنی)

    قوی باش
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  11. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    as_sa (یکشنبه 30 شهریور 93), del (دوشنبه 31 شهریور 93), terme00 (یکشنبه 30 شهریور 93), صبا_2009 (یکشنبه 30 شهریور 93)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 تیر 03 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    14,179
    سطح
    77
    Points: 14,179, Level: 77
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    73
    Array
    به نظر من شما به اجبار اطرافیان وارد این دانشگاه و مسیر شدین ... و چون خواسته قلبی شما نیست الان احساس تنهایی و منفعل شدن می کنی ...شما دو راه داری : یا به عقیده خودت عمل کن و در مقابل اطرافیان جراتمندانه بایست (انصراف و تحصیل در محل زندگی )
    یا از راهکارهای آویژه استفاده کن و روحیاتت رو تقویت کن ...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  13. کاربر روبرو از پست مفید terme00 تشکرکرده است .

    as_sa (یکشنبه 30 شهریور 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 شهریور 93 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    12
    سطح
    1
    Points: 12, Level: 1
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    9

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    دوست گرامی، ممنون که پاسخ دادی:

    می فهمم که ممکن است این وضعیت در نگاه اول ترسناک به نظر بیاید. کسی را نمی شناسی. همه به نظر درس خواندن تر از تو اند و چیزهای زیادی بلندند. حس می کنی درس ها سخت است و از توان تو خاج. فکر می کنی اگر برایت مشکلی پیش آمد، در خوابگاه تنها هستی و ...
    کسی از روز اول همه اینها را یک جا و با هم حل نکرده. اندک اندک قدم بردار و این ها را حل کن. فرار همیشه جواب نمی دهد دوست من. امروز سر صحبت با هم خوابگاهیت را باز کن و از خانواده اش بپرس و اینکه کجایی است. از خوراکی های دیارش بپرس و قول بگیر که دفعه بعد برات سوغاتی بیاره. فردا صبح هم توی دانشگاه از همکلاسی ات جزوه بگیر. در مورد کلاس هاش و واحد هایی که داره سوال کن. برو پیش یک استاد و بگو می خواستم با زمینه کاریتون آشنا بشم و یواش یوش جای خودت رو در دانشگاه و در باور خودت برای خودت باز کن. این ها را که حل کنی، مشکلت با سختی درس هم حل شده است.

    البته گاهی شرایط هم مهیاست و ما از تلاش برای موفقیت دست می کشیم، چون :

    یا انگیزی قوی برای تلاش نداریم

    یا می ترسیم که موفق شویم ( تعجب می کنی؟ بله واقعا اینجوریه!)

    یا آنقدر کمال گرا هستیم که هیچ قدمی ما را راضی نمی کند و ترس از نرسیدن به بهترین ها ما را متوقف می کند
    و ...


    اگر دلیل واقعی تو اینها باشد، بهتر است یک بار برای همیشه خودت را از اینگونه کلنجار رفتن خلاص کنی. همیشه چتر حمایت خانواده بر سر ما نیست. بالاخره در نقطه ای باید دست به زانوی خودت بگیری و برخیزی و با سختیها بجنگی. این عافیت طلبی تو را به رکود می کشاند.

    اگر هم دلیلت، همان چیزی باشد که خودت می گویی، یعنی نتوانسته ای از سبک زندگیت در مقابل خواسته دیگران دفاع کنی و نیاز به این هست که تمرین جرات مندی کنی و این رفتار منفعلانه و عقب نشینی از ترس سرزنش دیگران را کنار بگذاری.


    به نظرم بهترین کار اینست که فورا یک وقت مشاوره از مرکز مشاوره دانشگاهتان بگیری و مشکلت را عمیق تر بررسی کنی. اگر صادقانه بگویی به خود کشی فکر کرده ای، تو را در اولویت می گذارند و نیازی نیست در سیستم نوبت دهی‌شان منتظر بمانی.

    ( در مورد کمال گرایی می توانی در تالار جستجو کنی)

    قوی باش
    خیلی ممنون ازینک وقت گذاشتین برام اما تک تک این حرف ها و راهکارها رو بدون اغراق روزی 10 بار یا از دیگران میشنوم یا خودم به خودم میگم اما فایده ای نداره شاید من ضعیفتر از این حرف هام شاید اینجوری بار اومدم نمیدونم..شاید اصلا به درد زندگی کردن نمیخورم...اگر به خاطر خانوادم نبود یک لحظم دیگه تحمل نمیکردم...
    مشاوره دانشگاه یه اسمه فقط،کار خاصی انجام نمیدن،ترجیح میدم بیرون برم،اما مشاورا هم در قبال گرفتن پول با آدم حرف میزنن و واقعا دل نمیسوزونن..نمیدونم چ کنم..تصمیم به خوردن قرص دارم اما..نمیدونم....

  15. کاربر روبرو از پست مفید as_sa تشکرکرده است .

    آویژه (دوشنبه 31 شهریور 93)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    103
    Array
    سلام دوست عزیز.

    يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَيْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحيماً.وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْليهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً.(29 و 30 نسا)
    ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل ( و از طرق نامشروع ) نخورید مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد. و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است.و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد ، بزودی او را در آتشی وارد خواهیم ساخت و این کار برای خدا آسان است.


    دوست عزیز اول از همه خودکشی نکن.دوم هم خودکشی نکن.فردا خبرش می پیچه امید به زندگی جوانای ایران صفره بچه های شریف و تهران خودکشی می کنند !

    حیف نیست... شما افسرده و نا امید هستی... ازت میخوام حسو حال این روز هاتو بنویسی..ان شا الله چند وقت دیگه که حالت خوب شد بخون میگی واقعا چی شده که من به این جا و فکری رسیده بودم.. .. رحمت اصلت به خودت و سایر مسایل نمیاد..به پدرو مادرت بیاد !!! یه لحظه خودتو بزار جای اونا...

    بابت مشکل شما که مشکلی هم نیست..باید بگم من نفهمیدم شما روحیتون طوری بوده که کلا جایی رو جز شهر خودتون نمی خواستید ... یا الان بیش تر به خاطر دوری از اون خانم هست.. در هر حال مرد باشید... قاطعانه تصمیم بگیرید و عمل کنید.. شما اگه ارشد تهرانو نمی خواید اقا ولش کنید.. میگید خانواده..برید باهاشون درست صحبت کنید بگید من میخوام برای خودم زندگی کنمو تبعاتش رو می پذیرم... اون جا کارم داره به جنون و... کشیده میشه ..ترجیح میدید همین لیسانس باشم سالم یا ....


    شما میگید من برگردم انصراف بدم خونوادم داغون میشند.. بعدش اگه خودکشی کنید فکر کردید اون وقت چی میشند !!!


    دوست عزیز به جای پاک کردن صورت مساله سعی کنید به حل مساله بپردازید... اگه الان انصراف بدید راه یا راه های بهتری پیش روتون هست و اون خانم هم موافق هستند .. و.. خلاصه برید سراغ کاری که دوست دارید و این قدر خودتون رو زجز کش نکنید..هر چند موقعیتی که شما دارید خیلی ها ارزشونو دارند !! البته اگه قدر بدونید...



    شما اگه ضعیف بودی واستعداد نداشتی مطمئنا الان شرایط دیگه ای داشتی !!! سعی کن با جست و جو توی همین اینرنت و کسب اطلاعات لازم ومفید و کتاب های خوب کم کم امید رفته رو به جوب برگدونی...

    نمی دونم اهل نماز هستی یا نه.. به نظرم نصفه شب قبل نماز صبح یه خلوت با خدا بکن..ضرر نداره...

    به امید خبر های خوبت هستم.

  17. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    as_sa (یکشنبه 30 شهریور 93), terme00 (یکشنبه 30 شهریور 93)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 03 [ 04:02]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    37,798
    سطح
    100
    Points: 37,798, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    275
    Array
    سلام

    تغییر شرایط منجر شده شما دچار افسردگی بشین و چون مهارت کافی برای حل مشکلتون ندارین فکر میکنید دنیا به آخر رسیده.

    حتما از مشاوره حضوری کمک بگیرید، احتمالا یه دوره دارودرمانی لازم دارید و بعدش هم مشاوره ها خیلی میتونه بهتون کمک کنه که با این احساس ضعف و یاس و ناامیدی و دلتنگی تون مبارزه کنید و برطرفش کنید.

    فقط بدونید خیلی از افراد تو زندگی شون تجربه افسردگی دارن، یکی به دلیل درس، دیگری بخاطر کار، وضعیت خانوادگی و ... مثل سرماخوردگی و گلو درد می مونه اگه به موقع مداوا بشه سریع به زندگی عادی برمیگردین و اگر مداوا رو به تعویق بندازین ممکنه باعث پخش عفونت در کل بدن و در نهایت مرگ بشه.

    پس تعلل رو کنار بگذارید و سریع و اورژانسی به یک مشاور مراجعه کنید و در کنارش از مقالات این سایت و نت هم استفاده کنید.

    ما رو هم از روند بهبودی تون بی خبر نگذارین

  19. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    as_sa (دوشنبه 31 شهریور 93), del (دوشنبه 31 شهریور 93), آویژه (یکشنبه 30 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.