. آیا دانستن درمورد گذشته همسرم حق من هست یانه؟سلام یاران همدردی به تاپیک قبلیم که چندین روز پیش ایجاد شده هیچکس پاسخی نداده مدیرو کارشناسان محترم هم لطفشون رو ازمن دریغ کردن حالا یه موضوع جدید فکرمو مشغول کرده و آزارم میده میخام بدونم آیا دانستن گذشته همسرم از زبون خودش حق من هست یانه من میدونم که همسرم گذشته خوب و سالمی نداشته و برام اهمیتی نداره که چکارکرده و نکرده یعنی اوایل زندگی مشترک که دروغاش برام رو شد و فهمیدم گولم زده و پای بچم درمیون بود ازش گذشتم با اینکه خیلی برام سخت بود ولی خودمو قانع کردم که اون اشتباهات برای گذشته و مجردی و قبل از ازدواج بامن بوده و زندگی سالم و خیانت نکردن الانش برام مهمه که از الانش خاطرجمعم. ولی از اونجایی که ماه پشت ابر نمیمونه مشکل اینجاست که من هرچندوقت یکبار یه موضوع جدید درموردش میشنوم و باعث ناراحتیم میشه که چرا خودش باهام صادق نبوده و نیست وجالبه هربار هم بحث درمورد دیگران بوده از خودش تعریف و تمجید میکنه که اگه همه پسرای مجرد مثل مجردی من بودن دنیا بهشت میشد و هربارم بهش میگم که نذار من اینطور چیزا رو از دیگران بشنوم یاجای دیگه بفهمم و شکه بشم سکوت میکنه و منو ناراحت میکنه بهشم گفتم برام مهم نیست چکارکردی فقط نمیخام هربار اینجوری خورد بشم نمونه های زیادی داشتیم مثلا نمونه کوچیکش امروز دعوت بودیم ویلای یکی از فامیلاش من سرگرم بچم بودم و مردا داشتن راجعبه همسرم صحبت میکردن که چرا اینقد ندونم کاری میکنه و زندگیشو به این روز نشونده که 8ماهه ما اینقد اذیت شدیم و بیکاربوده که شوهرخالش گفت تازه الان آدم شده و زنش خیلی زنیت داشته که اینجوری تغییرش داده واینجوری جمعش کرده و زندگی اینچنینی ساختن و شروع کرد به تعریف کردن از اشتباهات شوهرم به دوتا آقای کنارش و راجعبه رابطش با یه خانم هرویینی شنیدم و کلی داستان که گفتن و بعد که متوجه حضورمن شدن خواستن قضیه رو ماست مالی کنن منم خودمو نباختم و گفتم آره همیشه خودش میگه که گذشته خوبی نداشته ازاین کاراش خیلی پشیممونه یعنی من خودم خبر دارم و شما هیچی نگید و خودش پشیمونه و من که همسرشم باهاش کنار اومدم و بچگیاشو که برا مجردیش بوده بخشیدم ولی خودم خیلی بهم ریختم و پاشدم رفتم تو باغ مثلا بچرخم وقتی اومدیم خونه بهش گفتم عزیزم چرا درمورد این مسایل خودت بهم نگفتی و نمیگی من کاری به گذشتت ندارم فقط برام مهمه که چرا با اینکه میدونم گذشته سالمی نداشتی باهام صادق نیستی که منو تو این شرایط قرار نگیرم بار اولتم که نیست همچین اتفاقی افتاده نذار تکراربشه من خیلی تو اون موقعیت ناراحت میشم و بازم سکوت میکنه سکوتش خیلی آزارم میده و وقتی دیده من توخودمم شروع کرده غر زدن که مقصر خودمم که هربار کوتاه میام و تو پرو شدی و ازاین حرفا منم حوصله کل کل کردن باهاشو نداشتم و خودمو به خواب زدم لطفا راهنماییم کنید کدوم رفتار من اشتباهه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)