به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    5,578
    سطح
    48
    Points: 5,578, Level: 48
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    196

    تشکرشده 193 در 77 پست

    Rep Power
    30
    Array

    New 2 از قدیم میگن تا سه نشه بازی نشه (( حتی برای انتخاب همسر سوم !!!! ))

    سلام و عرض ادب دارم خدمت مدیریت محترم سایت

    مشاوران و کلیه کاربران عزیز


    اگر خاطراتون باشه بنده کاربری ( tanhaei ) را دارم .....


    کسی که
    ازدواج اول ش ناموفق بود و بعد از مدت 8 سال با یک فرزند

    پسر که الان 9 ساله است جدا شدم .

    و پس از اون با یک شیاد آشنا شدم که بعد از عقد 2 هفته ای با آشکار

    شدن صیغه ای بودن این خانم و اینکه این خانم هنوز در عقد موقت مردی

    است ، این قضیه برملا شد

    و در نهایت بنده به خاطر دروغ گویی و فریب در ازدواج و مهم تر از همه

    اینکه من و ایشون به هم حرام ابدی شدیم ، با حکم عانی دادگاه از هم

    جدا شدیم .



    و اگر خاطرتون باشه بنده حدود یک سال پیش تایپیکی با موضوع :

    (( ازدواج برای بار سوم _ اینبار دیگه اشتباه انتخاب کنم کارم تمامه ))

    زدم و خوب از مشاوره دوستان هم ممنون هستم .

    دوستان عزیز این تایپیک قبلی من هست و میتونید از اینجا

    این تاپیک را بخونند ........

    ************************************************

    و اما شرح حال روحی و روانی و زندگی فعلی خودم را براتون بگم :

    اول که جونم براتون بگه :

    بنده حدود یک سال و چند ماه پیش یعنی در سال 92 با تمام :

    دلهره - استرس - دو دلی و ..... بلاخره با این خانم ازدواج کردم .


    ازدواج سه باره ای که شاید بخاطر تجربیات تلخ ازدواج اول و بیشتر چشم

    ترس شدن از ازدواج 2 هفته ای و صیغه ای در اومدن زن دوم ، در اوج

    ترس - اظطراب و دودلی انجام گرفت .


    شاید باورتون نشه ولی من حتی در لحظه های آخر یعنی موقعی که توی

    محضر رفتیم برای جاری شدن صیغه عقد از بس که میترسیدم

    و دیگه به هیچ کس و هیچ چیز اعتمادی نداشتم ....

    در آخرین لحظات و ثانیه ها میخواستم از محضر برم بیرون و بزنم به چاک .

    و چه خوب شد که این کار را نکردم .....

    باید اعتراف کنم شاید به خاطر زخم هایی که در 2 زندگی قبلی خوردم

    این بنده خدا هرچی میگفت :

    من به نوعی بد برداشت میکردم

    من همش فکر میکدم مشکلی داره

    همش فکر میکردم اینم میخواد گول م بزنه

    اگه بچه م را قبول کرد میگفتم یه کاسه ای زیر نیم کاسه ست

    اگه با 14 تا سکه کنار اومد میگفتم این زن مشکل داره و میخواد خودشا

    نجات بده من واقعا اشتباه میکردم و ناحق قضاوت کردم ....

    الان یکسال چندماه ی میشه که من با ایشون زندگی مشترک دارم و

    رفتیم زیر یک سقف باید بگم :

    این زن یک فرشته ست ...............


    نه عصبی یه -- نه بد بین -- نه شکاکه -- نه زور و زیاد --

    نه شهوت ران -- نه بهانه گیر و نه ....

    اینقدر متین -- آروم -- بدور از داد و فریاد -- مهربان --

    واقعا فوق العاده ست -
    واقعا عالی یه عالی یه عالی یه ................


    در این مدت یکسال و خورده ای بچه بنده را جمع کرده واقعا مثل بچه

    خودش ....

    توی درس ها بهش کمک میکنه -- لباس هاشو میشوره --

    صبحانه و ناهار و شام براش میاره


    بچه من عادت داره شب ها قصه بشنوه تا بخوابه

    بنده خدا هرشب کنار تخت ش میشینه و موهاشو ماساژ میده و براش

    قصه میگه

    در طول روز باهاش بازی میکنه ( مثلا شطرنج و ... )

    حمام میفرسته ش و حوله و لباس هاشو آماده میکنه

    در همسری برای من زنی نمونه

    عالی - حرف گوش کن - حرف گوش کن - حرف گوش کن .......

    بگم بمیر پا دراز میکنه

    بنده خدا صبح تا شب تو خونه ست

    نه توقع بیرون داره - نه زیاده خواه

    نه اینا میخوام انو میخوام

    شاید باورتون نشه ولی توی این یکسال ما حتی یک بحث هم با هم

    نداشتیم چه برسه به جنگ و دعوا و خدای نکرده فحاشی و ....



    ((
    البته ناگفته نماند که هیچ زندگی بی مشکل نیست

    و مشکل این زندگی ما هم مادر ایشون هست .

    مادرش بسیار عوضی و حیله گره و خیلی میخواد


    دخالت بکنه و حرف و کار یادش بده

    که اونم فعلا به لطف خدا سرکوب ش کردم و خوب ایشون هم به حرف

    من گوش داده و حتی جواب تلفن های مادرش را هم نمیده ))


    خوب بگذریم .....

    ****************************************

    و اما امروز اومدم تا براتون بگم شما هم مثل من ممکنه دچار ترس و

    دودلی شده باشید

    ممکنه الان با کیس ی در ارتباط باشید و طرف تون واقعا شما را دوست

    داشته باشه

    مثل من هوا برتون نداره که میخواد گول م بزنه

    نگید میخواد خودش را به من بندازه و قالب کنه

    کمی دست از منفی گرایی بردارید ......

    درسته شاید مثل من در زندگی شکست خورده باشید ولی همه بد

    نیستند


    بنظر من کمی به طرف تون اعتماد کنید .

    بهش فرصت بدید - - بذارید خودشا بهتون ثابت کنه

    شاید واقعا بخت در خونه تون را زده و همسر ایده آل تون را داره به شما

    نزدیک میکنه ....

    به هر حال یه یکسالی بود از بنده خبری نبود گفتم بیام و از تجربه جدیدم

    براتون بگم شاید به درد کسی بخوره .

    =====================================


    و اما مشکل جدیدی که برای بنده بوجود امده

    و خوب فکر میکنم برای اکثر مردان و زنان بچه دار پس از ازدواج مجدد

    ممکنه پیش بیاد

    اینه که :

    همانطور که عرض کردم بنده هیچ مشکلی با همسر فعلی م ندارم

    ولی مجددا چند هفته ای هست که دوباره سرو کله همسر اول و به

    نوعی مادر پسرم پیدا شده ....


    هفته گذشته در کمال ناباوری - اصلا فکرشم نمیکردم

    دیدم از نگهبانی شرکت خبر دادند که یه خانمی بیرون شرکت با شما کار

    داره وقتی رفتم دم درب دیدم بله .... همسر سابق م هست


    خلاصه اول که نمی خواستم برم ولی بعدش گفتم شاید واقعا مشکلی

    چیزی پیش اومده باشه

    بعد از کمی بحث و گفتگو سر بچه

    دیدم دوباره شروع کرد به اینکه تو چرا دوباره ازدواج کردی و ....

    شروع کرد به ببخشید ، من بد کردم ، من اشتباه کردم

    من حالا به کارهای خودم پی بردم و ....

    و در اخر هم گفت :

    یعنی هیچ راهی نداره من دوباره وارد زندگی ت بشم ؟؟؟؟

    بعدشم گفت اگه قبول کنی من هیچ مشکلی با زن ت ندارم و باهاش

    کنار میام ....

    خلاصه من که پاک مات و مبهوت مونده بودم
    بسیار قرص و محکم جواب دادم :


    من از زندگی م فوق العاده راضی هستم

    تازه به آرامش رسیدم

    هیچ حسی هم نسبت به تو ندارم

    هنوزم یادم نرفته چه بلاهایی سر من آوردی چه فوش و چه کارهایی

    کردی برو دنبال زندگی ت و دیگه ام مزاحم من نشو ....

    بعدشم وسط صحبت هاش ول کردم رفتم تو شرکت ...


    خوب تا اینجای کار فکر میکنم خوب عمل کردم ....

    ===================================

    ولی دیروز جمعه خبر دار شدم پسرم را به خونه پدرم برده و در همین

    حین

    پدر بنده ( فردین بازی ش ) گل کرده و به خاطر پسر بنده که ممکنه در

    آینده مشکلی برای پیش بیاد رفته دم در خونه و باهاش حرف زده

    بعدشم مادر و خواهرم که این همه فوش دریوری بهشون داده بود

    رفتن در خونه بعد از کمی حرف زدن و بعدم بردنش تو خونه ....



    پدرم بهش گفته من همه جوره خرج تا میدم - خرج نوه ام را هم میدم

    نه که فکر کنی به عنوان عروس قبول ت دارم نه ....

    اول که کاری به زندگی پسر من نداشته باش

    فکر این که برگردی هم از سرت بیرون کن که کاریه نشدنی ....

    چرا ؟؟؟

    چون خودت کردی و خود کرده را تدبیر نیست ....

    فقط به عنوان مادر نوه ام قبول ت میکنم و این اجازه را بهت میدم که

    هرموقع نوه ام را آوردی یا دلت تنگ شد یا تنها بودی با هم بیایید اینجا .....



    دیروز من خیلی داغ کردم و با پدرم بحث م شد که چرا این کارا کردی

    پدرم میگه :


    اول که بخاطر یکسری از حرف های مفت مارد زن ت که چشم دیدن این

    بچه را نداره رفتم تا بهش بگم :

    بشین سر زندگی ت و بچه تا جمع کن تا یه آدمی مثل فلانی نخواد بچه تا

    خوار و تحقیر کنه و بخواد بچه را سبک کنه

    من فقط بخاطر بچه ت این کارا کردم ....

    این بچه هر سری میاد اینجا گریه میکنه که چرا مامان و بابای من نیستند

    گفتم این کارا بکنم تا کمی تعلق خاطر پیدا کنه

    و خدای نکرده بچه پسره یوقت در آینده سمت اعتیاد و .... نره



    دوستان عزیز ببخشید میدونم که خیلی خیلی پرحرفی کرم

    ولی میخوام نظرتون را بدونم و باید چیکار کنم ؟؟؟؟



    من فکر میکنم حتی اگر اون هم نخواد در زندگی من وارد بشه

    این ارتباط یواش یواش باعث یک چنین مشکلاتی بشه



    راستش من از حیله های این زن میترسم .....

    به نظر شما پدر بنده و خانواده بنده کار درستی کرده اند ؟؟؟


    چه آفت هایی ممکنه در آینده به زندگی من وارد بشه ؟؟؟

    بنظر شما من باید چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟



    ممنون از همگی شما .....

    ویرایش توسط tanhaei : شنبه 25 مرداد 93 در ساعت 10:53

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    با سلام

    عنوان تاپیک مبهم است و گویای اصل مشکل نیست و اعضاء هم به تاپیکهایی با این عناوین پاسخ نمی دهند ، لطفاً عنوان مناسب و گویای مشکلتان را از طریق گزارش پست ارسال کنید تا جایگزین عنوان کنونی شود و تایک باز شود


    با تشکر





  3. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 29 مرداد 93), tanhaei (چهارشنبه 14 آبان 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اشعار گلچین : سری سوم
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 250
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 02, 12:18
  2. اختلاف عقیدتی منو همسرم منو به جدایی سوق میده ...
    توسط mahsa21 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 49
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 آبان 94, 17:47
  3. سردی همسرم داره منو به سمت گناه سوق می ده
    توسط گیسو313 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 36
    آخرين نوشته: شنبه 01 تیر 92, 10:21
  4. در سوگ حامد 65 !
    توسط meysamm در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 11 تیر 90, 04:14
  5. اگر چشم سوم ناظر بر اعمال ما بود
    توسط ani در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 دی 88, 16:30

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.